... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

پرسیدم کجا بودی؟
گفت رفته بودم پیش حاج آقا
من گمان کردم کسی از آقایان را دیده و مشغول بازی و صحبت شده
پرسیدم خب حاج آقا چی می‌گفت؟
گفت: «من دیدم حاج آقا یک کلاهی روی سرش دارد، به او گفتم این کلاه را مادرت برایت درست کرده؟ او هم گفت: بله، گفتم کلاهت را می‌دهی به من؟ گفت: این مال خودم است، لازمش دارم. برای تو یکی دیگر میخرم. من هم گفتم پس اگر میخواهی برای من بخری، صورتی اش را بخر...»
آنجا به این حرف‌های نهال خندیدم
وقتی برگشتیم خانه دوستانم تماس گرفتند و گفتند عکس های نهال در اینترنت منتشر شده که دارد با مقام معظم رهبری صحبت می‌کند و ایشان هم می‌خندند.
آنجا تازه فهمیدم که ماجرای کلاه صورتی جزئیات گفتگوی نهال با ایشان است.
عکس آقا را به نهال نشان دادم و گفتم از این حاج آقا کلاه صورتی خواستی؟ که تایید کرد و دوباره همان ماجرا را برایم تعریف کرد.

*

"اگر مجنون ...
... دل شوریده ای داشت

دل لیلی ...
... از او شوریده تـر بـــی"

تصویر: l1l.ir/751
متن: l1l.ir/7d7

آخرین نظرات
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۱۳:۱۵ - دچارِ فیش‌نگار
    :)
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۰۹:۲۵ - وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
    عجب
پیوندهای روزانه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یوسفعلی میرشکاک» ثبت شده است

باب ششم : اندر اساس کشت و زرع

...

حکایت :

چنان شنودم که به روزگار سلطنت تلیتوس، ویژه کاران به نزد بزرگان شکایت بردند که کار توسعه پیش نمی رود. تلیتوس سبب پرسید، گفتند موانع بسیار در راه است و از آن میان، یکی کثرت روستائیان است و دیگری ازدحام روافض و سه دیگر بسیاری درختان در برخی از نواحی. تلیتوس فرمان داد تا روستائیان را با زور سیلی و قفا و اردنگی به شهرها کوچ دهند و بر قیمت ارزاق بیفزایند تا غیرت از روافض منقطع شود و بیش مزاحمت ایجاد نکنند و اما درختان چون بوی و خوی روستائیان گرفته و مانع توسعه و حاجب مدرنیته اند، باید که در این سرزمین نمانند. گویند درختان آن سامان به پای خود به روم و فرنگ کوچیدند و کار توسعه از آن پس چندان رونق گرفت که مردم به جای سیب و امرود، آچار سگدست و کاسه نمد سوخته خوردندی و به جای گاو و گوسفند، گیربکس و دیفرنسیال به چراگاه بردندی.

باب هفتم : اندر فواید پایتخت داشتن

بدان ای فرزند وقفک الله فی سیاسة و الریاسه که پایتخت هر چه فراختر باشد و هر چه ساکنان آن از امانت و مروت دورتر، فایدت آن بیشتر و از آن جمله، یکی افزونی مناهی باشد و رواج فجور و دیگر، گرانی ارزاق و قحط انصاف. سه دیگر اینکه چون مردمان به انبوهی در پایتخت سکونت کنند، در هیچ شهر و روستا رونق و آبادانی بنماند و خلق از همه سو ترک دیار کنند و خود را به پایتخت اندازند و دیری نگذرد که از برای نانپاره، دین به دنیا فروشند و رونق اسلام ببرند و به کفار تاسی کنند و تا ناچار گردانند که از یهود و نصاری وام بستانی و خرج لوله هنگ فرزندان خودکنی و رستگار شوی.

حکایت :

آورده اند که در روزگار ذی القرنین که گروهی ابله بی تمیز او را اسکندر و کوروش گمان برده اند، جمعی فاسق متهور خدای ناترس دزد دلال را با خدا و خلق عداوت برخاست، هر جهد که کردند کاری از پیش نبردند و عاقبة الامر در سرزمینی که شومتر از آن دیاری نبود در پای کوه ضحاک جادو، به یاری شیاطین و دیوان و ددان، پایتختی بنا کردند خشتی از کفر و خشتی از دروغ و مردمان را صلا در دادند. خلق از همه جانب رو به آن کفرستان آوردند و دیری نگذشت که دین بر باد شد و مراد آن گروه دزد دلال برآمد.


پی نوشت:

چند ماه پیش داشتم تو پاتوق کتاب میگشتم و لا به لای کتابا عشق میکردم که توی بخش ادبی ی کتاب کوچولو جذبم کرد. اثری ناشناس از نویسنده ای آشنا. اینقدر نثرش عالی بود که فوری بردم گذاشتم رو بقیه خریدام . مستغرق در بحر کتاب بودم که فروشنده قیمت نهایی رو اعلام کرد. دیدم چنان تغییر قیمتی حاصل نشده! نگاه کردم دیدم قیمت 2000 تومان! سال چاپ 87. چاپ اول رو دیدم زده 80! و اینگونه کاشف به عمل اومد که من به طنزهای سیاسی انتقادی استاد یوسفعلی میرشکاک در اواسط دهه هفتاد دست یافتم. کتابی که سید مهدی شجاعی از اون به عنوان " یکی از دقیق ترین گزارش های اوضاع تاریخ معاصر " یاد کرده. کتابی که هنوزم هم تازه تازه ست.

بخش دیگری از کتاب پیرامون دیپلماسی ...

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۲۷
آبجی خانوم