... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

پرسیدم کجا بودی؟
گفت رفته بودم پیش حاج آقا
من گمان کردم کسی از آقایان را دیده و مشغول بازی و صحبت شده
پرسیدم خب حاج آقا چی می‌گفت؟
گفت: «من دیدم حاج آقا یک کلاهی روی سرش دارد، به او گفتم این کلاه را مادرت برایت درست کرده؟ او هم گفت: بله، گفتم کلاهت را می‌دهی به من؟ گفت: این مال خودم است، لازمش دارم. برای تو یکی دیگر میخرم. من هم گفتم پس اگر میخواهی برای من بخری، صورتی اش را بخر...»
آنجا به این حرف‌های نهال خندیدم
وقتی برگشتیم خانه دوستانم تماس گرفتند و گفتند عکس های نهال در اینترنت منتشر شده که دارد با مقام معظم رهبری صحبت می‌کند و ایشان هم می‌خندند.
آنجا تازه فهمیدم که ماجرای کلاه صورتی جزئیات گفتگوی نهال با ایشان است.
عکس آقا را به نهال نشان دادم و گفتم از این حاج آقا کلاه صورتی خواستی؟ که تایید کرد و دوباره همان ماجرا را برایم تعریف کرد.

*

"اگر مجنون ...
... دل شوریده ای داشت

دل لیلی ...
... از او شوریده تـر بـــی"

تصویر: l1l.ir/751
متن: l1l.ir/7d7

آخرین نظرات
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۱۳:۱۵ - دچارِ فیش‌نگار
    :)
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۰۹:۲۵ - وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
    عجب
پیوندهای روزانه

۳۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

باور کنید آدمى در زندگى غالباً در اثر مرعوب شدن یا مجذوب شـدن دچار لغزش مى شود. آنان که مى لغزند، یا مرعوب اند، یا مجذوب. به آنکه در برابر عظمت زیبایى و دلربایى چیزى مفتـون شـده و خـود را باختـه، مى گوییم مجذوب. به آنکه در برابـر صـفوت و سـیطره قـدرتى خـود را باخته، مى گوییم مرعوب. آدمى که خود را نبازد بـه ایـن زودى هـا دچـار لغزش نمى شود.

این یک نکته عالى اسلامى است. مسلمان حق نـدارد در برابر هیچ چیز خـود را ببـازد. البتـه او بـه حکـم اینکـه انسـان اسـت از چیزهاى خوب خوشش مىآید؛ امـا خـوش آمـدن یـک مطلـب اسـت، مجذوب شدن و خود باختن و عنان اراده را از کـف دادن مطلـب دیگـر. این دو معمولاً با هم خلط مى شـوند. بـه جـوان، دختـر، پسـر، زن، مـرد، مى گویى در برابر این ظواهر فریبنده حیات ایـنقـدر پـا روى همـه چیـز نگذار؛ مى گوید، مگر من آدم نیستم و دل ندارم؟ این درست؛ بنده هم دل دارم، شما هم دل دارى، اما اراده را نگـه دار و خـوددار بـاش. ببـین ایـن چیزى که تو از آن خوشت مى آید تا چه اندازه برایت سـودمند و تـا چـه اندازه مضر است. ببین اگر سودمند اسـت از چـه راهـى مـى تـوانى آن را به دست بیـاورى؛ از راه حـلال یـا حـرام؟ از راه شـرافتمندانـه یـا از راه غیرشرافتمندانه؟ نکته در اینجاست: خود را نباز.

مسلمان حق ندارد در برابر قدرتها مرعوب باشد ـ هر قدرت انسانى، یـا هر قدرت طبیعىِ بالاتر از آن. معناى نماز آیات همین است. آدمیزاد در موقـع زلزله هاى سخت، خود را مى بازد. متأسفانه ایـن نمـاز را بـد معنـى مـى کننـد. خیال مى کنند اسلام به مسلمانها گفته موقع زلزله و گرفتن ماه و خورشـید و از این قبیل، براى اینکه بلا برطرف شود نماز آیات بخوانند. اصلاً معنـاى نماز آیات این نیست. اگر کسى ذره اى با روایات ما آشنا باشد مـى فهمـد که معناى نماز آیات اصلاً این نیست. معناى نماز آیات ایـن اسـت: بشـر ممکن است در برابر حوادث فـوق العـاده طبیعـى خـود را ببـازد؛ اسـلام مى گوید در این هنگام فوراً بگو: "الله اکبر"؛ یعنى اینها هیچ عظمت ندارد، خود را نباز! اگر تاریخ اسلام را مطالعه کنید مى بینیـد شـعار سـربازان مسـلمان در میدان جنگ "الله اکبر" بود؛ یک مرتبه همه بـا هـم مـى گفتنـد "الله اکبـر"، و پشت دشمن را به لرزه در مى آوردند.

بنابراین، من مسلمانم و نماز را شروع مى کنم:

"الله اکبر"؛ یعنى من نـه مرعوب چیزى هستم، نه مجذوب چیـزى. خـدا از همـه چیـز بـزرگتـر است.

بعد از آن: بسم الله الرحمن الرحیم. شما مى دانید ـ این روزها معمول است و سابقاً نیز معمول بوده ــ کـه وقتى مى خواستند جایى را افتتاح کنند مى گفتند به نام نامى فلانى اینجا را افتتاح مى کنیم. در اسلام این معنا قدغن است. هر کـار بـه نـام خداسـت. تنها خداست که مى شود به نام او کارى را شـروع کـرد، جـایى را افتتـاح کرد، یا بنایى را بنیان گذاشت. مسلمان، همه کارش را تنها به نـام خـداى بخشایشگر مهربان آغاز مى کند.

الحمد الله رب العالمین: ستایش مخصوص خداست؛ خداى جهانیان. تملق و چاپلوسى از عوامـل فسـاد دو جانبـه اسـت. هـم بـراى شـخص متملق فساد روحى و پستى و دنائت مى آورد، هم آن کسى را که دیگـران تملق او را مى گویند گمراه مى کند؛ یعنى فساد دو جانبه دارد. مسـلمان از هیچکس ستایشگرى نمى کند، گرچه قدردانى مى کند؛ مثلاً مى گوید فلانى مردى خدمتگزار است. این، قدردانى و شکر است. انسان باید سپاسـگزار همه کس باشد. شما به من محبتـى مـى کنیـد، مـن نیـز مـى گـویم بسـیار متشکرم. این لازم است. تشکر، یعنى سپاسگزارى در برابـر محبـت شـما. اما اگر شما به من محبتى کنید و من بگویم متشکرم، بعد هم شـروع کـنم براى شما اوصاف حمیده و خصال پسندیده اى را برشمارم که یا هیچ یک از آنها در شما نیست، یا مقدار کمى در شما وجـود دارد ولـى مـن آن را چند برابر بکنم، این عمل ستایشـگرى اسـت. تنهـا موجـودى کـه انسـان مى تواند و شاید و باید که زبان به ستایش او بگشاید خداست، کـه کمـال مطلق است و هر چه درباره او بگوییم باز هـم کـم اسـت. امـا در مـورد انسانها حساب داشته باشید؛ از ایشان قدردانى، تشکر، سپاسگزارى بکنید، ولى ستایشگرى نکنید. حمد و ستایشـگرى مخصـوص خـداى جهانیـان است.

الرحمن الرحیم: خداى مهربان. مالک یوم الدین: خـدایى کـه روز کیفـر و پـاداش دارد(توجـه بـه معاد).

ایاک نعبد و ایاک نستعین: بارالها! ما فقط تو را مى پرستیم و در برابـر هیچکس دیگر حالت پرستش نداریم و کمکهاى غیبى را فقط از تـو مى خواهیم. توجه بفرمایید، ما از همه چیز کمـک مـى گیـریم؛ بـه ایـن معنـى کـه یـا فعالیت مى کنیم، یا معامله مى کنیم. تنها موجودى که از او کمک مى گیـریم اما نه به صورت معامله، خداست ـ و معنى "ایاک نستعین" همـین اسـت. مسلمان چشم طمع به هیچ کس ندارد؛ و گرنه از او استعانتى شـرک آمیـز خواسته است. با دیگران یا به صورت کار و فعالیت روبرو مى شود، یا بـه صورت معامله، توافق و قرارداد. اما توقع کمک هاى آقامنشانه از اشخاص داشتن، نوعى پستى است که به روح بلند مسلمان نشاید. آن روزى که مسلمان کمک آقامنشانه از کسى بخواهد فقط حـق دارد آن را از یک نفر طلب کند؛ آن هم خداست. این گونه کمک خواستن، در منطق یک مسلمان منحصر به خداست.

اهدنا الصراط المستقیم: بارالها! راه راست را به ما بنما. صراط الذین انعمت علیهم: راه مردمى که نعمتت را بـر آنهـا ارزانـى داشتى و از نعمتت برخوردارند. غیر المغضوب علیهم: نه راه آنها که به خشمت گرفتارند؛ ولاالضالین: و نه راهى که گمراهان مى روند. این خواسته هاى اصیل یک مسلمان از خدا در هر نماز اسـت. بعـد از آن نیز مقدارى قرآن مى خواند: بسم االله الرحمن الرحیم. قـل هـواالله احـد؛ بگـو خـدا تنهـا یـک خداست. االله الصمد؛ خداى به تمام معنا کامل؛ خداى کمال مطلق. لم یلد و لم یولد؛ خدایى که نه زاده و نه زاییده شده. و لم یکن له کفواً احد؛ و نه همتایى دارد. نمازگزار وقتى که اینها را مى گوید مفاهیم و تعالیم عالى اسلام را به خـود تلقین مى کند. بعد مى گوید: االله اکبر (البته این ذکـر مسـتحب اسـت)؛ بـه رکوع مى رود و خم مى شود.

توجه کنید! خم شدن یک مسلمان به حالـت رکوع در نماز معنا دارد. معناى آن این است که مسلمان در برابر هیچکس دیگر تعظیم نمى کند. مگر نه اینکه شما وقتى به حالـت رکـوع مـى رویـد مى گویید سبحان ربى العظیم و بحمده؟ پاک باد خداى من که بزرگ است و ستایش از آن اوست. گفتن این جمله چه معنایى دارد؟ یعنى: عظمتى که مرا وادار به تعظیم کردن و خم شدن مى کند مخصوص خداست. پاک باد خدا که من در برابر کسى جز او به حالت تعظیم خم نشوم.

تاریخ اسلام را بخوانید. در موقعى که پیغمبـر (ص) و مسـلمانهـا در مکه گرفتارند و تحت فشار دشمنان قرار دارند و با عده کمى که دارند بر ستى و موجودیت خود مى ترسند، عده اى مسلمان به فرمان پیغمبر، بـراى اینکه مبادا نهال اسلام قبل از بارور شدن در مکـه خشـک شـود، دسـتور مى گیرند به حبشه مهاجرت کنند. هفتاد و چند نفر بتدریج ـ و نه در یـک نوبت ـ به حبشه آمدند. وقتى به حبشه مى آیند، نجاشى پادشاه حبشـه بـه آنان پناه مى دهد. قریش هم یکى دو نفر مـأمور بـا هـدایا و تحـف پـیش نجاشى مى فرستند و در خواست مى کنند که اینان را از خاک خود بیـرون کن و دستور بده به سرزمین پدرى و مادرى و وطن آباء و اجدادى خـود برگردند. نجاشى پاسخ مى دهد که من اینان را ندیده ام، ولى براى چه باید این کار را بکنم؟ مى گویند اینها دین پدر و مادرى، دین آباء و اجـدادى و مقدسات ملى خود را زیر پا گذاشته اند. مىگوید من کـه نمـى دانـم؛ بایـد اینها بیایند تا ببینم حرف حسابشان چیست. قرار مى شود در فلان روز که بار عام است، به چند نفر، یا به همه این عده اى که به عنوان پیروان محمد (ص) به پایتخت حبشه آمده اند، اجـازه بدهند که به حضور نجاشى امپراطور حبشـه بیاینـد. نجاشـى امپراطـورى مسیحى است. به این نکته توجه بفرمایید کـه وقتـى بـه ایـن مسـلمانهـا اطلاع مى دهند، مى گویند همه که برویم فایده ندارد؛ ما دو نفـر از آنهـا را که ارزنده ترند به عنوان نماینده انتخاب مى کنـیم تـا برونـد.

یکـى از آنهـا جعفر بن ابى طالب، برادر على بن ابیطالب ـ علیـه السـلام ــ اسـت. قـرار مى شود این دو نفر بیایند و از حقوق مسلمانان پناهنده به حبشه در برابـر شکایت نمایندگان قریش، در پیشگاه و حضور نجاشى دفاع کننـد. وقتـى جعفر و همراهش مى خواهند به تـالارى کـه نجاشـى در آن روى تخـت نشسته وارد شوند سرشان را راست مى گیرند و وارد مى شـوند. درباریـان نجاشى و مأمورین تشریفات در برابر نجاشى تا زمین خم مى شـوند و بـه آنها مى گویند به خاک بیفتند. اما اینان اصلاً تکـان نمـى خورنـد. بـه آنهـا مى گویند مگر شما وحشى هستید؟ مگر شما آدم نیستید؟ داریـد در برابـر امپراطور حاضر مى شوید! اینان پاسخ مى دهند که اى بیچاره ها! ما اگر قرار بود به خاک بیفتیم اینجا نمى آمدیم؛ ما اینجا آمدیم تا در برابر انسانها بـه خاک نیفتیم. جعفر و همراهش در چنین موقع حساس و خطیرى حاضـر نمى شوند در برابر نجاشى قد خم کنند. بله، این است مسلمان!

مسلمان در برابر هیچکـس تعظـیم نمـى کنـد. مـن حتى به بچه هاى کوچک خودم که گاهى از سر تقلید از دیگران مـى خواهنـد به من یا مادرشان احترام بگذارند و تعظیم کنند گفته ام مبادا حتى در برابر مـن تعظیم کنید؛ در برابر هیچکس تعظیم نکنید. من هم شخصـاً تـاکنون در برابـر هیچکس تعظیم نکرده ام و نخواهم کرد. من مسـلمانم؛ مسـلمان کـه در برابـر کسى تعظیم نمى کند ـ : سبحان ربى العظیم و بحمده.

بعـد برمـىخیـزد و بـه خاک مى افتد. عده اى در برابر بزرگان به خاک مى افتند، امـا مسـلمان در برابـر خدا به خاک مى افتد و مى گوید: سبحان ربى الاعلى و بحمده. اگـر قـرار است عده اى در برابر متوسطین تعظیم کنند و در برابر بزرگترها به خاک افتند، براى من بزرگترینِ بزرگترها (الاعلى) و بالاترینِ بالاها خداسـت. پاک باد خداى بالاتر از همه که من در برابر کسى جز او به خاک بیفتم.

این یک رکعت نماز. حال واقعاً بگویید، اگر مسلمان در هـر روز پـنج بار این تمرین را بکند و این سرود توحید و یکتاپرستى را بخواند چقـدر اثر دارد! حالا توجه مىفرمایید نماز چیست؟ ...

عده اى مى پرسند خیلى ها هستند، نمازشان ترک نمى شود، اما نادرستى هم مى کنند؛ مال مردم را هم مى خورند؛ دروغ هم مى گویند؛ خیانـت هـم مى کنند. پاسخ این اشکال چیست؟ با جواب دادن بـه ایـن مسـأله بحـث امشب را تمام مى کنم. جواب و حل این مطلب این است که بـرادر عزیـز و خواهر عزیز! هر کسى مقدارى کمال و فضیلت و مقدارى هم بى کمالى و بى فضیلتى دارد. کامل مطلق فقط خداست. آن آدمى که مـى بینیـد نمـاز مى خواند اما دروغ هم مى گوید و خیانت هم مى کند، اگر نماز نمى خوانـد از دیوار مردم هم بالا مى رفت. اثر نماز خواندن او این است کـه از بیشـتر شدن فساد او و فاسدتر شدنش تـا حـدودى جلـوگیرى مـى کنـد؛ و ایـن غنیمت است. ما معمولاً به این اثرها توجه نمى کنیم.


پی نوشت :

1. انتخاب یک موضوع از میان حجم مباحث فقهی و قضایی و سیاسی ای که از این شهید بزرگ ، شهید بهشتی به جا مونده واقعا سخت بود. راه درازی در پیش داریم برای شناخت ایشون.

2. دانلود کتاب سرود یکتاپرستی

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۵ ، ۱۷:۵۰
آبجی خانوم

بسم الله ...

این خانواده آینه های خدائی اند * در انتهای جاده ی بی انتهائی اند

خیل ملک مقابلشان سجده می کنند * اینها خدا نی اند ولیکن خدائی اند

هر کس که می رسد سر اطعام می برند * فرقی نمی کند که فقیران کجائی اند

یک السلام و یک و علیک السلام سبز * اینها همان مقدمه ی آشنائی اند

صدها هزار مثل سلیمان در این حرم * مشغول لحظه های شریف گدائی اند


امام حسن مجتبی علیه السلام :

«إِنَّمَا الْخَلیفَةُ مَنْ سارَ بِسیرَةِ رَسُولِ اللّهِ(صلی الله علیه وآله وسلم) وَ عَمِلَ بِطاعَةِ اللّهِ وَ لَعَمْری إِنّا لاَعْلامُ الْهُدی وَ مَنارُ التُّقی.»

خلافت فقط از آنِ کسی است که به روش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) برود، و به طاعتِ خدا عمل کند، و به جان خودم سوگند که ما اهل بیت نشانه های هدایت و جلوه های پرفروغ پرهیزگاری هستیم.(تحف العقول ص 233)

وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَا یَنْقُصُ أَحَدٌ مِنْ حَقِّنَا إِلَّا نَقَصَهُ اللَّهُ مِنْ عَمَلِه‏

قسم به خدایی که محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم) را به حقّ برانگیخت، هیچ کس از حقّ ما اهل بیت چیزی را کم نکند، مگر آن که خداوند از عملش چیزی را کم گرداند.(نزهة الناظر و تنبیه الخاطر ص 73)


انسان 250 ساله :

آن هنگامی بود که رسول خدا(ص) به مدینه تشریف آوردند و آنجا را پایگاه خودشان قرار دادند و حکومت اسلامی را در آنجا گستراندند ، اسلام از شکل یک نهضت، به شکل یک حکومت تبدیل شد. این روند، در ده سالی که نبی اکرم (ص) حیات داشتند و بعد از ایشان، در دوران خلفای چهارگانه و سپس تا زمان امام مجتبی(ع) و خلافت آن بزرگوار که تقریباً شش ماه طول کشید ، ادامه پیدا کرد و اسلام به شکل حکومت، ظاهر شد. همه چیز، شکل یک نظام اجتماعی را هم داشت ؛ یعنی حکومت و ارتش و کار سیاسی و کار فرهنگی و کار قضایی و تنظیم روابط اقتصادی مردم را هم داشت و قابل بود که گسترش پیدا کند و اگر به همان شکل پیش می رفت، تمام روی زمین را هم می گرفت ؛ یعنی اسلام نشان داد که این قابلیت را هم دارد. در دوران امام حسن(ع) جریان مخالف آن چنان رشد کرد که توانست به صورت یک مانع ظاهر بشود.

البته این جریان مخالف در زمان امام مجتبی (ع) به وجود نیامده بود. اگر کسی بخواهد قدری دور از ملاحظات اعتقادی و صرفاً متکی به شواهد تاریخی حرف بزند، شاید بتواند ادعا کند که این جریان، حتی در دوران اسلام به وجود نیامده بود؛ بلکه ادامه ای بود از آنچه که در دوران نهضت پیامبر (ص) یعنی دوران مکه وجود داشت. بعد از آنکه خلافت در زمان عثمان که از بنی امیه بود به دست این قوم رسید، ابوسفیان که در آن وقت، نابینا هم شده بود با دوستانش دور هم نشسته بودند. پرسید: چه کسانی در جلسه هستند؟ پاسخ شنید که فلانی و فلانی و فلانی. وقتی که خاطر جمع شد همه خودی هستند و آدم بیگانه ای در جلسه نیست، به آنها خطاب کرد و گفت: « تلََقَّفُوها تلََقُّفَ الکُرَة». یعنی مثل توپ، حکومت را به هم پاس بدهید و نگذارید از دست شما خارج بشود! (الإحتجاج علی أهل اللجاج- طبرسی ج۱ص۲۳4) این قضیه را تواریخ سنی و شیعه نقل کرده اند.

اینها مسایل اعتقادی نیست و ما اصلاً از دیدگاه اعتقادی بحث نمی کنیم؛ یعنی من خوش ندارم که مسایل را از آن دیدگاه بررسی کنم؛ بلکه فقط جنبه تاریخی آن را مطرح می کنم. البته ابوسفیان در آن وقت، مسلمان بود و اسلام آورده بود؛ منتها اسلامِ بعد از فتح یا مشرف به فتح؛ اسلامِ دوران غربت و ضعف نبود، اسلامِ بعد از قدرتِ اسلام بود.

این جریان، در زمان امام مجتبی (ع) به اوج قدرت خودش رسید و همان جریانی بود که به شکل معاویة بن ابی سفیان، در مقابل امام حسن مجتبی (ع) ظاهر شد. این جریان معارضه را شروع کرد؛ راه را بر حکومت اسلامی یعنی اسلام به شکل حکومت برید و قطع کرد و مشکلاتی فراهم نمود؛ تا آنجایی که عملاً مانع از پیش روی آن جریانِ حکومت اسلامی شد.


پی نوشت :

خیلی بیشتر از +دارای ارزش خوانش های ماهان  حرف دارم. خیلی بیشتر از تجسم های امروزی دردهای کریم اهل بیت، اما بماند ... . میلاد اول پسر کوثر مبارک

لی‌ خَمْسَةٌ أُطْفی‌ بِهِمْ حَرَّ الْجَحیمِ الحاطِمَهْ

الْمُصْطَفَی‌ وَالْمُرْتَضَی‌ وَابْناهُما وَالْفَاطِمَهْ 

از برای‌ من‌ پنج‌ نفرند که‌ به‌ واسطۀ آنها حرارت‌ آتش‌ شکننده‌ و درهم‌ کوبندۀ دوزخ‌ را فرو می‌نشانم‌:

یکی‌ از آنها مصطفی‌ (ص) است‌، و دیگری‌ مرتضی‌ (ع) ، و پسران‌ آنها، و فاطمۀ زهرا (س) است‌.

مبحث شیرین عیدی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۵ ، ۱۸:۵۵
آبجی خانوم

1. پنج شنبه 21 خرداد

یک روز قبل از انتخابات، میرحسین موسوی، کاندیدای اصلی اصلاح طلبان درخواست مصاحبه تایم را پذیرفت.

سوال مجله تایم از موسوی یک روز قبل از رای گیری : اگر انتخابات را ببازید؟

در جایگاه ریاست جمهوری موسوی طبعا کمابیش به اندازه رهبر معظم آیت الله علی خامنه ای قدرت نخواهد داشت، به خصوص در حوزه سیاست خارجی و امنیت ملی. اما او موکدا ابراز داشت که تجمعات خیابانی چشمگیر هفته های گذشته احتمالا ماهیت ساختار قدرت را به نحوی بنیادین دگرگون خواهد ساخت و در واقع این اتفاق با فشار بر رهبر نسبت به پذیرش بیشتر افکار عمومی رخ خواهد داد. ما پرسیدیم اگر انتخابات را ببازد آن وقت چه می شود. او پاسخ داد :"تغییر از مدتی قبل آغاز شده است . تنها بخشی از آن به پیروزی در اننخابات مربوط می شود و بخش های دیگر ادامه خواهد یافت و هیچ عقبگردی در کار نخواهد بود."


پیروزمندان انتخابات آینده، نیازی به ایجاد درگیری و تشنج ندارند / بیانیه ستاد انتخاباتی میر حسین موسوی 13:46

ملت شریف ایران !

... به فتنه گران که با اجرای چنین نمایش های رسوایی قصد دارند فضای روانی لازم را در فرصت اندک باقیمانده تا روز انتخابات برای بهره برداری های خاص ایجاد نمایند اعلام می کنیم که پیروزمندان انتخابات آینده نیازی به ایجاد درگیری و تنش ندارند و بدیهی است که کسانی که خود را پیشاپیش بازنده انتخابات 22 خرداد می دانند بیشتر به برهم زدن فضای انتخابات نیاز دارند لذا مسئولیت هر گونه اقدام خلاف قانون و تشنج آفرین بر عهده آنان است.

والسلام

ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی

این خبر بیست و یکم خرداد بر خروجی سایت قلم نیوز قرار گرفت.


2. جمعه 22 خرداد

اعلام پیروزی قطعی موسوی 10 ساعت قبل از شمارش آرا

اولین خبر زودهنگام پیروزی قطعی میرحسین موسوی در انتخابات را سایت وابسته به ستاد وی و به نقل از دکتر ابولفضل فاتح رئیس کمیته اطلاع رسانی ،رسانه و تبلیغات این ستاد منتشر کرد. فاتح در ساعت 13:11 دقیقه روز 22 خرداد ماه در گفتگو با سایت قلم نیوز خبر داد که " بر اساس برآورد های موجود و گزارش های دریافتی از سراسر کشور پیروزی مهندس موسوی با فاصله زیاد در همین مرحله قطعی است ... برای این اقبال و پیروزی همه ما یک سجده شکر به خداوند بدهکاریم".

قلم نیوز در ساعت 14:55 نیز به نقل از یکی دیگر از نزدیکان موسوی نوشت : " وی با اشاره به جهت آرا به سمت مهندس موسوی تاکید کرد : کسی که پیروزی را به دست آورده است نیازی به اغتشاش ندارد و آنکه شکست خورده است ، شما هستید". این سایت همچنین از مردم خواست تا خود را برای برگزاری جشن پیروزی  آماده کنند. قلم نیوز در ساعت 16:15 به نقل از شبکه زد.دی.اف آلمان به میرحسین لقب پرزیدنت داد.


آغاز اولین اغتشاشات

ساعت 9:30 شب که هنوز نتایج به روشنی مشخص نبود در برخی قسمت های شهر تهران عده ای دست به تحرکات خشونت آمیزی می زنند. در این اغتشاشات عده ای دستگیر می شوند که معلوم می شود فرماندهی این افراد را تاج زاده و امین زاده از اعضای سازمان مجاهدین و حزب مشارکت بر عهده داشته اند.


هیلاری کلینتون: ما خواستار شمارش آرا به صورت شفاف هستیم

" اینکه مردم ایران می خواهند صدا و آرایشان شنیده و شمرده شود علامت بسیار مثبتی است ... آمریکا از اظهار نظر درباره انتخابات خودداری کرده است اما مسلما امیدوار است نتیجه آن بازتابی از اراده حقیقی و آروزی مردم ایران باشد. ما خواستار شمارش آرا به صورت عادلانه و شفاف هستیم و از برخی گزارش های واصله عمیقا نگران هستیم. ما وضعیت متحول ایران را لحظه به لحظه زیر نظر داریم اما همانند دیگر نقاط جهان منتظر و نظاره گر این هستیم که ببینیم مردم ایران چه تصمیمی می گیرند."


بیانیه موسوی درباره پیروزی در انتخابات پیش از اعلام اولین آمار رسمی از سوی وزارت کشور! (پیش از شروع شمارش آرا)

ملت آماده جشن پیروزی شوند 23:01

... به اطلاع می رساند طبق گزارش ها و مستندات واصله علیرغم تخلفات و کارشکنی های متعدد و نارسایی های گسترده ، مستندات واصله حاکی از آن است که رای اکثریت قاطع مردم متوجه این خدمتگذارشان بوده است. از مسئولان امر می خواهم در شمارش آرا نهایت دقت را بنمایند و اعلام می کنم در غیر این صورت از همه امکانات قانونی برای احقاق حقوق حقه ملت ایران اقدام خواهم کرد. همین جا فرصت را مغتنم می شمارم و از ملت شریف ایران می خواهم آماده برگزاری جشن پیروزی در شامگاه میلاد بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) باشند ...


خاتمی : شواهد امر حاکی است که موسوی انتخابات را برده است اما من پیشگو نیستم.


برگزاری کنفرانس خبری ده دقیقه ای

قلم نیوز سایت ستاد موسوی در اخبارش اعلام کرد موسوی حوالی ساعت 24 در خیابان آفریقا کنفرانس خبری برگزار خواهد کرد. او در این کنفرانس که زمان برگزاری آن بیشتر از ده دقیقه نبود خود را برنده قطعی انتخابات اعلام می کند و بروز هر نتیجه دیگری را نشانه تقلب در انتخابات می داند.


3. شنبه 23 خرداد

تسلیم این صحنه آرایی خطرناک نخواهم شد / بیانیه یک موسوی ساعت انتشار 12:58

... مردمی که در صف های طولانی اخذ رای شاهد ترکیب آرا بودند و خود می دانند که به چه کسی رای داده اند با حیرت تمام به شعبده بازی دست اندکاران انتخابات و صدا و سیما نگاه می کنند***. آنان اینک بیش از همیشه به دنبال آن هستند که بدانند چگونه و توسط چه کسانی و مقاماتی طرح این بازی بزرگ ریخته شده است. اینجانب ضمن عرض  اعتراض شدید به روند موجود و تخلفات آشکار و فراوان روز انتخابات هشدار می دهم که تسلیم این صحنه آرایی خطرناک نخواهم شد ...


درباره چهل هزار ناظر موسوی:

1- شاید تصور شود جمع آوری و ارائه این اسناد و مدارک خیلی سخت و مشکل باشد . البته سخت است . به همین خاطر است که نامزد انتخابات ریاست جمهوری ستاد انتخاباتی تجهیز و ده ها هزار ناظر بر سر صندوق ها معرفی می کند. چهل هزار ناظری که آقای موسوی در صندوق داشته اند باید اطلاعات لازم را در صورت وجود جمعآوری می کردند و این اطلاعت در ستادهای منطقه ای ، شهری، استانی، مرکزی بررسی ، دسته بندی و طی حداکثر سه روز به شورای نگهبان ارسال می کردند.

2- 45713 شعبه اخذ رای و نه تا دوازده نفر عوامل اجرایی و نظارت (به جز ناظران نامزدها) بر سر هر صندوق در انتخابات، 22 خرداد حدود 450 هزار نفر برای تقلب به ضرر آقای موسوی و شعبده بازی و صحنه آرایی با هم هماهنگ بوده اند!

3- اکثر این 450 هزار نفر از معلمان و مدیران مدارس، معتمدین محی و یا اعضای شورای اسلامی محله، روستا و شهر بوده اند.


اعلام نتایج نهایی انتخابات دهم ریاست جمهوری

وزیر کشور نتایج نهایی انتخابات ده ریاست جمهوری را اعلام کرد. بر این اساس میزان مشارکت 85 درصد و احمدی نژاد حایز 62/63 درصد آرا شد. وزیر کشور نتایج 39165191 رای صحیح و باطله ماخوذه آرا را به شرح ذیل اعلام کرد:

محمود احمدی نژاد 24527516 رای - 62/32 درصد آرا

محسن رضایی 678240 رای - 1/73 درصد آرا

مهدی کروبی 333635 رای - 0/85 درصد آرا

میرحسین موسوی 13216411 رای - 33/75 درصد آرا

باطله ماخوذه 409389 باطله - 1/04 درصد


با اعلام نتیجه انتخابات از سوی وزارت کشور رهبر انقلاب اسلامی طبق روال همه انتخابات های پیشین ریاست جمهوری خطاب به مردم ایران و به مناسبت حضور پر شور آنها پیام تبریکی صادر کردند.

رهبر انقلاب اسلامی : مشارکت بیش از 80 درصد مردم یک جشن واقعی است ... همواره باید شنبه پس از انتخابات روز مهربانی و بردباری باشد.


آتش ها بر افروخته می شود

تجمع موسوی و هوادارانش که قرار بود ساعت 14 در سالن اجتماعات روزنامه اطلاعات واقع در بلوار میرداماد برگزار شود لغو شد. حوالی ساعت 18 در خیابان مطهری یک اتوبوس به آتش کشیده شد. سطل های زیاله که شهرداری تهران خریداری کرده بود آتش زده شد و به سمت نیروهای انظامی سنگ پرتاب شد. در سوی دیگر تجمع در میدان ولی حالت خشونت آمیزی به خود گرفت و تجمع کنندگان به سمت پایین میدان تا خیابان ابوریحان پیش رفتند. سمت میدان فاطمی و مقابل وزارت کشور هم از بروز تجمعات و درگیری و به آتش کشیدن سطل های زباله خبر داده شده بود.


حسین فدایی دبیر جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی : کسانی که زیر بار نتیجه انتخابات نمی روند به افکار عمومی توهین می کنند. 16:40


حماس: نتایج انتخابات شکستی برای کشورهایی بود که سعی داشتند به جای اسرائیل ایران را دشمن جلوه دهند. 16:45


وزیر توسعه و تعاون رژیم صهیونیستی: نتیجه انتخابات ایران نشان داد که سیاست های کنونی در ایران از حمایت مردمی برخوردار است.


دلایل همسر موسوی درباره تقلب گسترده

زهرا رهنورد حوالی ساعت 17 با بی بی سی فارسی مصاحبه کرد. او در این گفتگو نسبت رای موسوی به احمدی نژاد را چهار به یک دانست. از مهم ترین دلایل او در تایید تقلب در انتخابات این بود که " یک سری نقاطی هستند که اصلا مشخص است که خودش ملاک تشخیص نادرست بودن نتایجی است که وزارت کشور اعلام کرده است، مثلا آذربایجان و ترک زبان ها هیچ وقت فرزند خودشان را نمی گذارند که به کس دیگری رای بدهند ... خود من لر هستم و موسوی هم بارها گفته من داماد لرستان هستم. بنابراین اهالی لرستان موسوی را نمی گذارند به آقای احمدی نژاد را بدهند. این دو تا ملاک است و باقی موارد هم شبیه همین است."

اصل نوشت :

پی نوشت:

یک چیزهایی رو نباید فراموش کرد ، از خیانت بعضی خواص تا حماقت بعضی عوام

+

*** ما هم با حیرت تمام به جناب فتنه گر نگاه میکردیم که چطور داره آتش فتنه باد میزنه چون هم ما هم بغل دستی مون هم نود درصد حضاری که با ما رای دادند به احمدی نژاد رای داده بودیم.

۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۱ ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۱۷
آبجی خانوم

اگر بنیان جامعه شناسی مدرن را دو نفر نهاده باشند، در ایران تنها یکی از این دو تن را می شناسند، ماکس وبر ، اما کسی حتی نامی از دوست، همکار و هم بحث او ، ورنر سومبارت نشنیده است ...

سومبارت و وبر تحقیقات و مطالعات خود را با هم شروع کردند، با هم و در کنار هم می نوشتند و مطالعه می کردند و نشریه "آرشیو" را منتشر می کردند، نشریه ای که در عرصه تفکر سیاسی اقتصادی آلمان تاثیر بزرگی داشت. معمولا هر کدام از این دو، اولین کسی بود که آخرین کارهای آن دیگری را می دید. این دوستی ، همکاری و هم فکری تا وقتی ادامه یافت که این دو به دلایل اجتماعی تکوین سرمایه داری مدرن علاقه مند شدند. وبر می اندیشید که حضور پیوریتن ها در عرصه بسیار موثر بوده است. در نگاه او، اخلاق پیوریتن ها پیوند عمیقی با روح سرمایه داری مدرن دارد. وبر در سال های 1904 و 1905 کتاب " اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری" را در توضیح نظریه خودش نوشت، اما سومبارت معتقد بود این نقش را یهودیان بیش از پیوریتن ها به عهده داشته اند. کتاب حاضر پاسخ سومبارت به وبر بود و شرح نظریه او در این باره.

در نظر سومبارت، حضور یهودیان یکی از عوامل تکوین سرمایه داری جدید است. از نگاه سومبارت کشف قاره آمریکا و معادن نقره در آن ، حضور اقوام و ملل اروپایی در قاره نو، اختراعات ، عرصه نوین کشاورزی (ابر مزرعه ها) و چیزهایی مانند این ها نیز در تکوین سرمایه داری نوین سهم بزرگی داشته اند و در نبود هر یک از این عوامل، سرمایه داری در شکل فعلیش پدید نمی آمد.

صحبت از یهودیان گاه بسیار سهل و در عین حال ممتنع است. اگر کسی درباره اقلیت های قومی یا مذهبی دیگر چیزی بنویسد، اتفاق عجیبی نمی افتد اما یهودیت اقلیتی حساس و حساسیت یرانگیز است. وقتی وبر از پیوریتن ها صحبت می کند کسی حساس نمی شود ولی سومبارت پا به عرصه ای دیگر گذاشت و همین باعث شد که بارها اتفاق هایی برای او و کتابش بیفتد که انتظارشان را نداشت.

کتاب که منتشر شد، گروهی  از یهودیان برآشفتند که این کتابی ضد یهودی است، و یهود ستیزها نیز بیشتر آشفته شدند که این کتاب با ملایمت از یهودیان حرف می زند و آن ها را به قدر کافی رسوا نمی کند. ظاهرا محور فکر هر دو گروه یهودستیزی بود نه کتاب سومبارت ، اما در نهایت آنچه طرفین خود را با سوزاندنش تسلی می دادند کتاب سومبارت بود ...

پی نوشت:

فکر می کنم این اولین کتابی باشد که در انتخاب بخشی از کتاب برای انتشار عاجز ماندم و به سراغ مقدمه ناشر رفتم. در یک کلام این کتاب ارزش خواندن را دارد، خلاصه ای از تاریخ و جامعه شناسی و اقتصاد.

به نظرم با گذشت 105 سال از نگارش کتاب و مشاهده گذر تاریخ ، حالا بهتر می شود قضاوت کرد ...

۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۳۰
آبجی خانوم

در همین سیاهی هم

گرمی حضور آفتاب را

می شود نفس کشید

می شود هنوز ... می شود!

گرچه شب

پیش چشم ما

ثانیه به ثانیه به روز می شود


* اعتقاد - محمد مهدی سیار


پی نوشت:

بخوان دعای فرج را

دعا اثر دارد ...

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۴۹
آبجی خانوم

علی چیزی نمیفهمید. مبهوت بود. درویش آرام سر صحبت را گشوده بود.

- به خیالت که مه تاب را صاف و بی غش دوست داشتی! به خیالت که مه تاب را به خاطر خودش دوست داشتی! به خیالت ...

- همه اش که خیال نبود. خود شما هم گفته بودید تنها بنایی که اگر بلرزد محکمتر میشود دل است، دل آدمیزاد. یادتان که نرفته؟ من مه تاب را دوست داشتم. و دارم.

- نمیگویم دوستش نداشته باش! میگویم بفهم که چه جور دوستش داری! به خیالت محبت مه تاب تکه ای از محبت الهی است، نه؟!

علی چیزی نگفت، اما سر تکان داد. دوست داشت که اینگونه باشد. درویش گفت: بگذار حکایتی برایت بگویم.

از توی کشکول یک دسته کاغذ پاره ی دیگر درآورد. این دسته کاغذها خیلی قدیمی بودند. به هم زدشان تا گرد و غبار از رویشان برود. بلند خواند.

- حکایت: جوانی که به عاشقی شهره بود، به خدمت شیخ رسید. شیخ ورا گفت که به پندارت عشق به خاتون از عشق به خدا است؟ جوان گفت شمه ای از آن است. در طشت آب، نقش ماه میبینم. شیخنا فرمودش که اگر گردنت دمل نداشت، سر بر آسمان میکردی و خود بلاواسطه ماه را میدیدی.

علی لبخند زد. به حوض آب خیره شده بود. عکس خورشید توی حوض افتاده بود. درویش به خنده گفت:

- تو هم نقش خدا را در مه تاب میدیدی؟!

علی خندید و گفت:

- عکس خورشید را در حوض میبینم.

- حکم شیخنا را که یادت هست. فرمود که اگر گردنت دمل نداشت ...

- نه! به خاطر دمل نیست. شیختان اشتباه کرده. به خورشید نمیشود زل زد. چشم را میزند، اما به عکسش توی حوض میشود نگاه کرد. اصلش ما توی طبیعیات خوانده بودیم، مه تاب همان آفتاب است ...

این بار نوبت درویش بود که بخندد.

- شیخنا که نبود، شیخهم! میگویی اشتباه گفت، میگوییم باشد. حکما میگوییم صدق الله و صدق الرسول، نمیگوییم صدق الشیخ! اما بدان علی! من هم با تو هم رای هستم. مه تاب را دوست بدار! موقعش که شد با او وصلت کن، اما همیشه دوستش بدار!

- کی با او وصلت کنم؟ امروز او آن سر دنیاست ...

- دنیا سری ندارد. مشارق و مغاربش روی هم اند. دنیا خیلی کوچکتر از این حرف هاست ... رسیدنت به مه تاب، زمان میخواهد، مکان نمیخواهد.

- کی؟

- هر زمان که فهمیدی مه تاب را فقط به خاطر مهتاب دوست داری با او وصلت کن! آن موقع حکما خودم خبرت میکنم.

- یعنی  چه که مه تاب را به خاطر مه تاب دوست بدارم؟

 - یعنی در مه تاب هیچ نبینی به جز مه تاب. اسمش را نبینی، رسمش را هم. همان چیزهایی را که آن ملعون میگفت، نبینی ...

- مه تاب بدون رسم که چیزی نیست. مه تاب موهایش باید آبشار قهوه ای باشد، بوی یاس بدهد ...

- اینها درست! اما اگر این مه تاب را اینگونه دوست بداری، یک بار که تنگ در آغوشش بگیری میفهمی که همه ی زنها مه تاب هستند ... یا اینکه حکما خواهی فهمید که هیچ زنی مه تاب نیست. از ازدواج با مه تاب همان قدر پشیمان خواهی شد که از ازدواج نکردن با او.

- پس روابط انسانی چه؟

- چه نقل هایی یاد گرفته ای! اگر عشقت انسانی است، انسانی هم فکر کن. انسان و حیوان نداریم که! زن بگیر اما یکی دیگر را.

- مه تاب است که دوستش دارم ... مه تاب است که بوی یاس ...

-اینها درست اما هر وقت مه تاب فقط مه تاب بود با او وصلت کن!

- مه تاب بدون این چیزها چیزی نیست هیچ است ...

- احسنت! هر وقت مه تاب چیزی نبود و هیچ بود با او وصلت کن! آن روز خودت هم چیزی نیستی. آینه اگر نقش داشته باشد میشود نقاشی، کانه همان پرت و پلاهایی که همشیره ات میکشید و میکشد. آینه هر وقت هیچ نداشت، آن وقت نقش خورشید را درست و بی نقص برمیگرداند ... آن روز خبر میکنم تا با آینه وصلت کنی.

علی قبول کرد. خم شد تا دست درویش را ببوسد اما درویش دستش را عقب کشید. سر علی را بوسید و در گوشش چیزی گفت ...

پی نوشت :

اومدم کتاب هام رو مرتب کنم، چشمم رو گرفت و دلم رو بیشتر ...

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۳۸
آبجی خانوم

رسما داشتم لقمه هام رو به زور قورت میدادم ...

سربازهای عراقی که منصور رو میندازند توی سلول انفرادی دیگه دوان نمیارم ...


من : به یاد شب های من زنده ام خوانی

آبجی : آره دقیقا داشتم به همین فکر میکردم یادش بخیر " من محمدجواد تندگویان وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران هستم "

مامان : (زیر لب) خدابیامرزدش

من : ولی من یاد اون خلبان افتادم ...


و بعد سکوت بود و سکوت و بغضی که در تلاش بودیم برای نترکیدنش ...


***

"شما که هستید؟

خودتان که هستید؟

من خلبان هواپیمای فانتوم، محمدرضا لبیبی خلبان هستم. شما که هستید؟

ما 4 دختر ایرانی هستیم

( ... )

صدای چه بود؟

صدای کوبیدن سر خودم به دیوار"

----- من زنده ام ----


پی نوشت :

+ چقدر حرف نگفته داره تاریخ . حرف هایی که میخوان فراموشش کنیم ...

+ یادش بخیر غیرت مردانه ای که سر به دیوار می کوبید ، یادش بخیر حیای زنانه ای که برای چادر مشکی اعتصاب می کرد ...

+ می گفت حاج احمد هم خیانت بنی صدر رو در صدر دولت میدید و در جبهه می ایستاد ، چون ایمان داشت به حقانیت این راه ، چون میدونست وظیفه ش ایستادن هست. پس اگه ایمان داری به این راه ، پس اگه اعتقاد داری به ایستادن ، وایسا ، مثل حاج احمد پشت امامت وایسا، بلکه محکم تر از حاج احمد ...

۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۰۷
آبجی خانوم

دهکده ای سرخ پوست نشین در مکزیک هست که در آن مرغهای زرین پر بسیار زیادی زندگی میکنند. اسم این دهکده، دهکده مرغهای زرین پر است و خوراک آن پرنده ها شیره گلهاست. درباره این مرغها و کمکی که به آدمها کردند،افسانه ای هست که در این کتاب میخوانید: یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. روزی روزگاری کشاورزی بیرون دهکده مرغهای زرین پر زندگی میکرد که یک زن و سه بچه داشت. یک دختر و دو پسر. صبح زود وقتی خروسها میخواندند، زن و شوهر از خواب بیدار میشدند و دوش به دوش هم در مزرعه کار میکردند. زمین را شخم میزدند و دانه میپاشیدند. وقتی ساقه ها جوانه میزدند و گندمها میرسیدند آنها را خرمن میکردند و به آسیاب کنار مزرعه شان میفروختند. یک سال مثل همیشه وقتی زمین را شخم زدند و تخم پاشیدند و وقتی ساقه های گندم سبز شدند به انتظار باران نشستند تا ساقه ها جوانه بزند. زن و شوهر هر روز به آسمان نگاه میکردند تا ابری ببینند اما خبری از ابر نبود. از صبح تا غروب فقط خورشید گرم و درخشان در آسمان بود. مرد کشاورز با حسرت به ساقه های گندم که رفته رفته رنگشان زرد میشد و به شکل کاه در می آمد نگاه میکرد. حتی بوته های کاکتوس دور و بر مزرعه هم از بی آبی رنگشان قهوه ای شده بود. آب رودخانه هم کم شده بود. همه گلها پژمرده و شیره شان خشک شده. مرغهای زرین پر چیزی برای خوردن نداشتند خیلیهایشان از گرسنگی مردند. یک روز زن به شوهرش گفت: بیچاره پرنده ها! فکری به حالشان بکنیم.

زن و شوهر نقشه ای کشیدند. مرد دو سطل را به دو طرف چانچو بست و آن را به دوش کشید و راه افتاد طرف رودخانه کم آب و سطلها را از آب پر کرد. وقتی به خانه برگشت زنش با آب و خاک کاسه هایی گلی شکل گل ساخت.کاسه ها را گذاشت جلوی آفتاب تا خشک شوند، بعد با کمک بچه ها آنها را با رنگهای گوناگون به شکل گل رنگ کرد. بعد با مقداری شکر و آب شربت درست کرد و آن را در کاسه ها ریخت. بچه ها کاسه های رنگ شده را به بوته های دور و بر مزرعه بستند. چیزی نگذشت که مرغهای زرین پر آمدند و شربت توی کاسه را به جای شیره گلها خوردند. مرد کشاورز هر روز از رودخانه آب می آورد و زنش شربت درست میکرد و بچه ها آنها را در کاسه ها میریختند و به این ترتیب مرغهای زرین پر نجات پیدا کردند. زن و شوهر هم خوشحال بودند هم غمگین. خوشحال بودند که پرنده های چیزی برای خوردن دارد و غمگین چون خودشان چیز زیادی برای خوردن نداشتند. گندمها نرسیده بود چیزی برای فروختن نداشتند. پرنده ها نگرانی زن و شوهر را فهمیدند. از بوته ها دور شدند و روی مزرعه خشک شده نشستند. هر پرنده تکه کاهی را به منقار گرفت و آن را آورد جلو پای زن ریخت. زن همین طور آنها را نگاه میکرد که پرنده ها دست به کار شدند. پرنده ها تند تند تکه های کاه را به هم بافتند و شکلهای قشنگی میساختند. زن بچه ها و شوهرش را صدا زد و گفت: خدا را شکر بیایید و ببینید پرنده ها دارند به ما نشان میدهند که باید چه کار کنیم.

همه با هم ساقه های خشک گندمها را که دیگر کاه شده بود از مزرعه آوردند و جلوی خانه کپه کردند. آن وقت زن به آنها نشان داد که چطور کاهها را ببافند. زن و شوهر و بچه ها شب و روز کاهها را بافتند و آنها را به شکلهای گوناگون پرنده و حیوان و آدم در آوردند. پدر گفت: اینها را روز جشن که همه مردم در میدان ده جمع میشوند میفروشیم و با پولش هر چه لازم داریم میخریم. روز جشن میدان ده پر از جمعیت شده بود. مردم با تعجب به بافته های مرد و زن کشاورز نگاه میکردند و آنها را میخریدند. همه بافته های آنها فروش رفت و درآمد مرد کشاورز از هر سال بیشتر شد. آنها هر چه را که لازم داشتند خریدند برای بچه ها هم کلی شیرینی خریدند. چند هفته بعد باران بارید. همه خوشحال بودند چون میدانستند باز هم گندمها و گلها سبز میشوند و گلها به اندازه کافی برای مرغهای زرین بال شیره خواهند داشت. از آن پس آنها هر سال وقتی گندمها را درو میکردند با کاه شکلهایی زیبا میساختند. بچه ها و بچه های آنها هنوز که هنوز است هدیه پرنده های زرین بال را به یاد دارند.

پی نوشت :

قبل از هر چیز اول این فیلم چند ثانیه ای رو ببیند.

1. دیروز وقتی صفحه این خانم که تو فلوریدای آمریکا زندگی میکنه و به خاطر علاقه ای که به این پرنده داره با این روش ازشون فیلم و عکس میگیره رو دیدم، یاد کتاب قصه ای افتادم که تو هشت سالگی با مادر خریده بودیم. این پرنده های دو گرمی به خاطر پرهای رنگی شون به زرین پر مشهورند و به خاطر سرعت بالای بال زدنشون به مگس خوار یا مگس سان. خلاصه خیلی نازند.

2. پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: "زنى تشنه از راهى مى گذشت، چاهى دید. داخل آن شد، آب نوشیده و بیرون آمد. در کنار چاه، سگى را دید که از تشنگى له له مى زد. با خود گفت: حال این سگ، چون حالِ من است. به داخل چاه برگشت، کفش خود را پر آب کرد و به دهان سگ گرفت تا سیراب شد. خداوند به سبب این عمل، او را آمرزید". سؤال شد که آیا خوبى کردن به حیوانات، پاداش دارد؟ فرمود: "آرى! براى خنک کردن هر صاحب جگرِ تشنه اى، اجرى است". (روى مسلم أن النبى(صلى الله علیه وآله) قال: "بینما امرأة تمشى بفلاة من الأرض اشتد علیها العطش فنزلت بئر فشربت ثم صعدت فوجدت کلباً یأکل الثرى من العطش؛ فقالت لقد بلغ بهذا الکلب مثل الذى بلغ بى! ثم نزلت البئر، فملأت خفها و أمسکها بفیها ثم صعدت فسقته؛ فشکر الله لها ذالک و غفر لها". قالوا یا رسول الله أ وَ لنا فى البهائم أجر؟ قال (صلى الله علیه وآله):" نعم فى کل کبد رطبة أجر". مجلسى، بحارالانوار، ج 65، ص 65، ذیل ح 24)

کاش حواسمون باشه که هر چیزی جای خودش رو داره در این عالم و طبیعت. از اونجایی که افراط و تفریط جزئی از زندگی بعضیهامون شده یا با کفش و چوب و سنگ میفتیم به جان حیوون یا برش میداریم میاریم تو رختخواب.

3. کاش یکم از هوش و همت اقتصادی این پرنده ها تو سر بعضیامون بود.

4. کاش یکی به گوش کانون پرورش فکری کودکان برسونه کتاب های قدیمیش رو تجدید چاپ کنه به جای این کتابهایی فعلی که نه محتوای قابل قبولی دارند و تصویرگری جذابی.
۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۲۸
آبجی خانوم

صدای ساز و آواز بلند بود. هر کس که از نزدیک آن خانه می گذشت، می توانست حدس بزند که در دون خانه چه خبرهاست. بساط عشرت و می گساری پهن بود و جام می بود که پیاپی نوشیده می شد.
کنیزک خدمتکار درون خانه را جاروب زده و خاکروبه ها را در دست گرفته از خانه بیرون آمده بود تا آنها را در کناری بریزد. در همین لحظه مردی که آثار عبادت زیاد از چهره اش نمایان بود و پیشانی اش از سجده های طولانی حکایت می کرد از آنجا می گذشت، از آن کنیزک پرسید: صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟

- آزاد !

+ معلوم است آزاد است. اگر بنده می بود پروای صاحب و مالک و خداوندگار خویش را می داشت و این بساط را پهن نمی کرد.

رد و بدل شدن این سخنان بین کنیزک و آن مرد موجب شد که کنیزک مکث زیادتری در بیرون خانه بکند. هنگامی که به خانه برگشت اربابش پرسید: چرا اینقدر دیر آمدی؟

کنیزک ماجرا را تعریف کرد و گفت مردی با چنین وضع و هیئت می گذشت و چنان پرسشی کرد و من چنین پاسخی دادم.

شنیدن این ماجرا او را چند لحظه در اندیشه فرو برد. مخصوصا آن جمله "اگر بنده می بود از صاحب اختیار خود پروا می کرد" مثل تیر بر قلبش نشست. بی اختیار از جا جست و به خود مهلت کفش پوشیدن نداد. با پای برهنه به دنبال گوینده سخن رفت. دوید تا خود را به صاحب سخن که جز امام هفتم حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نبود رساند. به دست آن حضرت به شرف توبه نائل شد و دیگر به افتخار آن روز که با پای برهنه به شرف توبه نائل آمده بود کفش به پا نکرد.

او که تا آن روز به "بشر بن حارث بن عبدالرحمن مروزی"  معروف بود، از آن به بعد لقب "الحافی" یعنی "پابرهنه" یافت و به "بشر حافی" معروف و مشهور گشت. تا زنده بود به پیمان خویش وفادار ماند، دیگر گرد گناه نگشت. تا آن روز در سلک اشراف زادگان و عیاشان بود ، از آن روز به بعد در سلک مردان پرهیزکار و خدا پرست در آمد.

پی نوشت :

جلد دوم این کتاب اولین اثری بود که از شهید مطهری خوندم. دوران راهنمایی بودم . اونقدر خوندمش که ورق ورق شد.

این کتاب رو از دست ندید. هر آنچه امروز بهش نیاز داریم از اخلاق و عبادت و کار و اقتصاد و ... در قالب بیان روانی از روایات معتبر درش ذکر شده.

روحت شاد استاد

+

روز معلم رو باید به مادرم که من رو با کتاب مانوس کرد ، به پدرم که سخاوتمندانه (اصلا هم دعوامون نمیشد سر اینکه کتاباش رو بهم میریختم، اصلا) کتاب هاش رو در اختیارم میذاشت ، و خانم البرزی معلم راهنماییم که هنوز صداش تو گوشم هست که میگفت " امین چشم ها و دستاتون باشید" تبریک میگفتم ...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۵۳
آبجی خانوم

آراء جان لاک (متوفی به سال 1704م) زمینه ساز تصویر نوینی از جامعه مدنی بود که تدریجا تعریف متفاوتی از جامعه مدنی به عنوان "حوزه اقتصاد خصوصی بورژوایی" پدید آورد. البته در آراء جان لاک مفهوم جامعه مدنی همچنان در مقابل "وضع طبیعی" فرض میشود اما به طور آشکار مایه های لیبرالیستی و بورژوایی به خود گرفته است و بدین سن میتوان جان لاک را نخستین کسی دانست که جامعه مدنی را در صورت لیبرالی آن توصیف کرده است ...

گزافه نیست اگر بگوییم لاک نخستین و یکی از برجسته ترین نظریه پردازان بورژوازی است که به فرمانروایی مطلق بورژوازی باور دارد و کوشش میکند که آن را استوارتر سازد. وقتی لاک میگوید "مردم سرچشمه قدرت اند"، فراموش نشود که مقصود لاک از مردم انسانهای دارای مالکیت (سرمایه داران) اند. فلسفه سیاست لاک دقیقا پاسخ گوی نیازمندیهای بورژوازی گسترش یابنده و نیرومند انگلستان در نیمه دوم سده هفدهم است. نکته مهمی که باید به آن توجه شود این است که مفهوم بورژوازی را باید فراتر از مفهوم یک طبقه اجتماعی سرمایه دار دانست. بورژوازی همانا صورت مثالی انسان بورژواست که طبقه سرمایه دار مدرن تنها یکی از مصادیق آن است.

جان لاک به آزادی بی حد و حصر اعتقاد نداشت و در این خصوص چنین مینویسد: "آزادی انسان در چارچوب حکومت، به معنای این نیست که هر کس هر چه میپسندد انجام دهد، بلکه به این معناست که قاعده ای پابرجا در جامعه وجود داشته باشد که برای همه افراد جامعه، یکسان باشد". یکی از تفاوتهای پیروان تفکر دینی و حکمت معنوی با امثال لاک یا دیگر لیبرالیست ها در این است که جان لاک به دلیل مبانی فکری آنتروپوسانتریستی (انسان مدارانه) خود، گمان میکند که چهارچوبهای محدود کننده رفتار فردی، زمانی مطرح میگردد که رفتار سودطلبانه مبتنی بر نفس اماره "من" فردی، مزاحم رفتار مبتنی بر سودانگاری نفسانی "دیگری" گردد. از این رو آزادی را صرفا با قیود و بر مبنای ارضاء اهواء نفسانی تعریف میکند، اما در تفکر دینی، آزادی در نسبت با حق و حقیقت و عدالت و رشد وجودی تعریف میشود. ولی در نگاه لاک، آزادی سوبژه (من ِ نفسانی خودبنیاد) تنها در نسبت با منافع دیگری به عنوان مزاحم آزادی من، تعریف میشود. بدینسان روشن است که آزادی مطلق، سرابی محال و توهمی غیرواقعی است و آزادی در نگاه لیبرال ها نیز امری محدود و متناهی است. البته با این تفاوت که در تفکر دینی، حق و حقیقت وعدالت محدود کننده و تعیین کننده حدود آزادی اند و در نگرش لیبرالی ، اهواء نفسانی "دیگران" محدود کننده آزادی است ...

نظرات لاک در خصوص تساهل و مدارای دینی نیز فراگیر نبوده و تابعی از منافع سیاسی دولت انگلستان و سیاستهای لرد شافتسبری، حامی سیاسی و هم فکر جان لاک، بوده است. لاک در عین حال که دعوت به تساهل و تسامح دینی و رواداری نسبت به همه ادیان میکرد ، معتقد بود که نسبت به پاپیستها (پیروان کلیسای کاتولیک) هیچ تسامحی نباید اعمال گردد زیرا که معتقد بود عقاید پاپیستها از نظر سیاسی برای حکومت انگلستان خطرآفرین هستند. ما در طرح تناقضات یا برخی ایرادها و انتقادات وارده بر آراء لاک قصد انکار قابلیتهای فکری و برخی دستاوردهای فلسفی و حقوقی او را نداریم بلک هدف ما اساسا روشن کردن این مهم است که جامعه مدنی تقریبا با جان لاک ماهیت لیبرالی پیدا میکند و به رغم شعارهایی که در خصوصی آزادی بی قید و شرط مطرح میشود ، خود جان لاک به عنوان یکی از نمایندگان و پدیدآورندگان تمدن مدرن بورژوایی غربی، قائل به محدود بودن آزادی بوده اند و گاه حتی دست از رواداری (تساهل و تسامح) مذهبی کشیده اند.


پی نوشت:

1 . کتاب رو پارسال تو نمایشگاه کتاب استان گرفتم ولی خب یادم رفت بخونمش تا دیروز که قرار شد بریم چشم پزشکی، و دو ساعتی که منتظر نوبت موندیم باعث خیر شد. اگر میخواید بدونید چرا جامعه مدنی در دنیا یک پروژه تاریخ گذشته و در ایران یک سرابی در ناکجا آباد هست، دیگه باید خودتون کتاب رو تا آخرش بخونید.

2. دیشب در چشم باد میدیدم ...

دکتر : تا وقتی برای سوالهای جدید جوابهای کهنه دارید محکوم به شکستید.

میرزا حسن : جلوی ظلم ایستادن کهنه شده؟

دلم میخواست به میرزا حسن بگم تا وقتی گروهی از سر جهل مرعوب شکل و ظاهر جدید یک موضوع قدیمی اند، گروهی محکوم به محکوم شدن اند.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۲۵
آبجی خانوم