... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

پرسیدم کجا بودی؟
گفت رفته بودم پیش حاج آقا
من گمان کردم کسی از آقایان را دیده و مشغول بازی و صحبت شده
پرسیدم خب حاج آقا چی می‌گفت؟
گفت: «من دیدم حاج آقا یک کلاهی روی سرش دارد، به او گفتم این کلاه را مادرت برایت درست کرده؟ او هم گفت: بله، گفتم کلاهت را می‌دهی به من؟ گفت: این مال خودم است، لازمش دارم. برای تو یکی دیگر میخرم. من هم گفتم پس اگر میخواهی برای من بخری، صورتی اش را بخر...»
آنجا به این حرف‌های نهال خندیدم
وقتی برگشتیم خانه دوستانم تماس گرفتند و گفتند عکس های نهال در اینترنت منتشر شده که دارد با مقام معظم رهبری صحبت می‌کند و ایشان هم می‌خندند.
آنجا تازه فهمیدم که ماجرای کلاه صورتی جزئیات گفتگوی نهال با ایشان است.
عکس آقا را به نهال نشان دادم و گفتم از این حاج آقا کلاه صورتی خواستی؟ که تایید کرد و دوباره همان ماجرا را برایم تعریف کرد.

*

"اگر مجنون ...
... دل شوریده ای داشت

دل لیلی ...
... از او شوریده تـر بـــی"

تصویر: l1l.ir/751
متن: l1l.ir/7d7

آخرین نظرات
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۱۳:۱۵ - دچارِ فیش‌نگار
    :)
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۰۹:۲۵ - وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
    عجب
پیوندهای روزانه

۳۱ مطلب با موضوع «.............................. من :: مشغولیات» ثبت شده است

قرار بود بریم پای سخنرانی پورفسور ... بشینیم. خب من هیچ شناختی ازش نداشتم و خیلی اتفاقی فهمیدم ایشون اونجا هستند. یک جستجویی کردم دیدم عضو هیئت علمی دانشگاه سراسری یکی از استانها هستند، تالیفاتی دارند و در سوابق تحصیلی شون هم ذکر شده تحصیلات تکمیلیشون رو در دانشگاه منچستر انگلیس گذروندن. برای آشنایی اولیه بنظرم کافی بود. خلاصه با دوستان رفتیم توی سالن. ایشون تشریف آوردن یکمی صحبت کردند . جالب بود که هر مطلب علمی رو با تکمیلیه ای ذکر میکردن. یکی از جمله هایی که هنوز بعد چند سال از اون سخنرانی واضح یادمه اینه که در توضیح یکی از مطالبشون گفتن " سالهاست که علم به منه استاد میگه بگو ترکیب H2O مساوی آب ولی سوال من از این علم اینه که تو که میدونی دو تا H با ی O میشه آب تا حالا چرا نتونستی ی قطره آب تولید کنی؟ و حالا که در ایجاد یک قطره آب عاجزی چطور ادعا داری این جهان با این عظمت همینطور در گذشت زمان خود به خود و بدون خالق ایجاد شده ؟"
خلاصه استاد صحبت کرد و صحبت کرد و هر بخش رو که میگفت در ضمن صحبت هاش به تاریخ پژوهش های در اون زمینه هم اشاره میکرد. برام جالب بود وقتی داشت تو مبحث نور از گالیله میگفت همه با هیجان در حال گوش دادن بودن ولی تا حرف ابوریحان و ابن هیثم اومد کم کم ملت بلند شدن برای خارج شدن از سالن.
بعد از تموم شدن سخنرانی اومدم سالن مراسم رو ترک کنم دیدم برگه نظرسنجی گذاشتن. برگه ها رو یکم بالا پایین کردم دیدم اکثریت نوشتن استادی بیارید که انگلیسی رو با لهجه حرف نزنه.

پی نوشت :
ندارد
۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۳۰
آبجی خانوم

موسسه APICS : پیشرفت پروژه ها به سرعت سپری میشود تا آنکه به مرز درصد تکمیل 90% میرسند، سپس برای همیشه در همین 90% پیشرفت باقی میمانند .


یکی از دلایل بروز این مشکل این است که معمولا مدیران به دلائل مختلف نظیر فشارهای روانی، افتخار تکمیل پروژه به نام خود، جذب سریعتر بودجه و ... در ارائه درصدهای پیشرفت بزرگنمایی میکنند ولی از آنجایی که درصد پیشرفت پروژه نمیتواند بیشتر از 100% باشد، وقتی به مرز ادعای 90% میرسند تازه متوجه میشوند که دیگر پتانسیلی برای بزرگنمایی وجود ندارد. برای مثال چه بسا 90% اولیه پروژه ای خاص که ادعا شده بود ظرف 6 ماه انجام شده است، هنوز 10% باقیمانده آن با گذشت 3 سال تکمیل نشده باشد.


پی نوشت :

قوانین کاملا ملموسی بود. گویا فقط مشکل ما نیست ، جهانیه!
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۱۱
آبجی خانوم
ـ 96 % ثروت دنیا دست 1% افراد دنیاست که 75% همین گروه هم یهودیها هستند.چرا؟ چون از بچگی بهشون یاد دادن خدا کسی رو دوست داره که پول داره. حالا به ما چی یاد دادن پول چرک کف دسته...


داره از موفقیت صحبت میکنه و من به دنیایی فکر میکنم که در اون تنها شاخصه موفقیت پول هست و جان لاک و جرمی بنتام ی که به جای خدا درش پرستیده میشن.
۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۲۸
آبجی خانوم
هر چقدر که VE شیرین و دوست داشتنی هست برام، این SQC لوس و نچسبه. سخت نیستا ولی دوستش ندارم. شایدم به خاطر پر حرفی جناب داگلاس ـ نویسنده ـ باشه.

آخه آدم بین مباحث مهندسی هم تبعیض قائل میشه؟ ای افراطی!

پ ن:
استاد الف چه تاکیدی داشت رو انگلیسی و ما چه اصرار رو فارسی.
VE:مهندسی ارزش
SQC:کنترل کیفیت آماری
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲ ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۳۶
آبجی خانوم

اگر چنانچه کسی به خاطر مال و جمال ازدواج کند، طبق روایت ممکن است خدای متعال مال و جمال را به او بدهد و ممکن هم هست ندهد. اما اگر چنانچه برای تقوا و عفاف قدم بگذارد و ازدواج بکند، خدای متعال به او مال هم خواهد داد، جمال هم خواهد داد.

ممکن است کسی بگوید جمال که اعطا کردنی نیست، یک کسی یا جمال دارد یا ندارد!

معنایش این است که چون جمال در چشم شماست و در دل شما و در نگاه شماست، اگر انسان کسی را که خیلی جمیل هم نباشد، دوست داشت او را جمیل می بیند. وقتی کسی را دوست نداشت هر چقدر هم جمیل باشد به نظر او جمیل نمی آید.

خطبه عقد مورخه 1377/10/13


پی نوشت :

یک بخش ثابت ملاقات هامون شده گله کردن هاش از خواستگارها یا بهتر بگم مادر آقا پسرهایی که با یک لیست از علاقه مندی ها راهی خونه شون میشن و همون اول بسم الله شروع میکنند به اعلام موارد لیست که همسر من باید چشماش این رنگی باشه و موهاش اون رنگی و قدش اینقدر و وزن فلان و ... .
من چکار میکنم؟! چکار میتونم بکنم! میشینم تا اینقدر بگه تا دلش خنک بشه.
۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۱۳
آبجی خانوم

على الجبال خلف التلال و فی الودیان ستهزمون ستهزمون
براً جئتم بحراً جئتم جواً جئتم ستسحقون ستسحقون
ادرعکم ان مدت تقطع اعینکم ان نظرت تقلع
والجیش المهزوم بعیتا ان عاد الکرة لن یرجع
رعبا نحن لکم قد جئنا ثم الویل لکم ان عدنا
ارضا جئته احیاء ستنتهون بها اشلاء
هذا وعـــــد الله قالـها نصــر الله


روی کوه ها پشت تپه ها و در دره ها شکست خواهید خورد
چه از زمین بیایید چه از دریا چه از آسمان بیایید نابود خواهید شد
دست های شما اگر دراز شود قطع خواهد شد  چشم های شما اگر نگاه کنند از حدقه بیرون کشیده خواهد شد
و ارتش شکست خورده در عیتا اگر بار دیگر آمد برنخواهد گشت
ما اراده کردیم برای شما ترسناک باشیم و برای شما فاجعه خواهیم بود اگر باز گردیم
از راه زمین زنده وارد آن شدید و تکه تکه در آن از بین خواهید رفت
این وعده خداوند است این پیروزی الهی است *

روی کوه ها پشت تپه ها و در دره ها  شکست خواهید خورد
چه از زمین بیایید چه از دریا چه از آسمان بیایید نابود خواهید شد

ما در بنت جبیل عظمت و قدرت داریم که توهم طاغوت را نابود کرد
و آتشی در دست دارد که لانه عنکبوت را پاره خواهد کرد
این وعده خداوند است این پیروزی الهی است*

روی کوه ها پشت تپه ها و در دره ها  شکست خواهید خورد
چه از زمین بیایید چه از دریا چه از آسمام بیایید نابود خواهید شد

ای نصر الله رو به جلو قدم بردار که فرزندان رضوان (عماد مغنیه) پشتیبان تو هستند
خون او همچنان در رگهایمان جاریست و چون فوران آتش فشان در ما می جوشد
این وعده خداوند است این پیروزی الهی است*

روی کوه ها پشت تپه ها و در دره ها  شکست خواهید خورد
چه از زمین بیایید چه از دریا چه از آسمان بیایید نابود خواهید شد
این وعده خداوند است این پیروزی الهی است*

پی نوشت:
این سرود سال2009به مناسبت نهمین سالگرد آزادی جنوب لبنان  اجرا شده.تنها عقب نشینی ارتش صهیونیستی که بدون هیچ شرط و شروطی بوده. در واقع یک فرار تمام و کمال. هنوز خبرش، گل و نقل ریختن زن ها، شعارهای مردها یادمه. بگذریم. متن کامل عربیش رو متاسفانه نیافتم. اون بند ستاره دار هم (*) به نظرم اشتباه ترجمه شده. برداشت من اینه که "این وعده خداست که نصر الله گفته". ممکنه هم برداشتم غلط باشه البته. و تا یادم نرفته بگم کلیپ رو ببینید ربط جملات رو بیشتر متوجه میشید.
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۰۶
آبجی خانوم

وحدی فی ظلمت لیلی  فی وحشت دربی  همی یثقلونی  ذنبی یوئلمنی
وحدی ادعوک و ارجو  من ذنبی اشکو  مالی سواک  انا فی حماک
فارحم عبدا نجاک  یا الله یاالله  انت ارجا  منک الهودا  یا الله یاالله   
ربنا هداک  مازلت اسیر  وعلی العصیان  ما عدت قدیر فانر دروبی  فغفر ذنوبی  فانا الفقیر
قد عاد القلب  فدربی یسیر  فرحا مشتاق  لله یطیر  و رجوه رضاک یوم لقاک  انت القدیر 
فارحم عبدا نجاک  یا الله یاالله  انت ارجا  منک الهودا  یا الله یاالله 

به تنهایی در تاریکی شبم در تنهایی راهی که در پیش گرفته ام غصه هایم بر من سنگینی می کند گناهانم آزارم می دهند

در تنهایی تو را می طلبم و از تو امید دارم  از گناهانم شکوه دارم جز تو کسی را ندارم  من در کنف حمایتت هستم

پس بر بنده ای که با تو مناجات می کند رحم کن ای خدا،ای خدا تو امید منی هدایت از سوی توست ای خدا ،ای خدا

پروردگارا مرا هدایت کن من اسیر(نافرمانی)هستم و قدرت غلبه بر نافرمانی ام را ندارم  پس راهم را روشن گردان و گناهانم را ببخش پس من محتاجم
قلبم دگرگون شده و در راه مستقیم گام بر می دارد شادمان و مشتاق به سوی خدا پرواز می کند و امیدش جلب رضایت تو  در روز دیدارت است که تو قادر و توانایی
پس بر بنده ای که با تو مناجات می کند رحم کن ای خدا،ای خدا تو امید منی هدایت از سوی توست ای خدا ،ای خدا

پی نوشت :
من پیدایش نکردم، خودش پیدایم کرد. درست مثل صوت سوره فاطر استاد پرهیزگار در همان شب به یادماندنی ...
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۲۸
آبجی خانوم

خدا برای ما کارت دعوت فرستاد، ما را خلق کرد، انواع نعمت به ما داد. بعد هم میگوید جای بهتری برایتان دارم، فریب اینجا را نخورید و به زندگی مادی نچسبید. برنامه ای اتخاذ کنید، عقیده داشته باشید و در راه عقیده تان جهاد کنید. آن ور دنیا کار داریم.

خداوند دعوت حیات میکند. دعوت به حیات یعنی چه؟
ما که زنده ایم ...
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۴ ، ۰۰:۰۱
آبجی خانوم

یک مطلب مثلا فرهنگی نصفه نیمه در حالت پیش نویس دارم و یک مطلب اقتصادی نصفه نیمه تر توی آرشیوم و همچنان که دارم درس کلاس فردا رو مرور میکنم، تمام ذهنم درگیر مطلبی هست که از چند روز پیش میخوام بنویسمش اما هنوز دستم به نوشتنش نمیره ... . میرم سراغ کمد و کتاب رو برمیدارم و به سبک دیوان حافظ بازش میکنم ...

آخر که خواست از او ما را بیافریند؟

آدم بیافریند، حوا بیافریند


خود آفرید و خود نیز بر خویش آفرین گفت

می خواست هر چه خوبی ست یک جا بیافریند


خود آفرید و آن گاه از خویش راند ما را

تا بلکه بر زمین هم غوغا بیافریند


از خویش راند ما را ، آنگاه خواند از نو !

خوش داشت آدمی را شیدا بیافریند


خوش داشت آدمی را ویلان کوه و صحرا

یا در شلوغی شهر تنها بیافریند ...


غوغا شدیم غوغا ... شیدا شدیم شیدا ...

تنها شدیم تنها ... ها، تا بیافریند


باری، چنان که پیداست، میخواست بی کم و کاست

مجنون بیافریند ... لیلا بیافریند ...


فقط دلم میخواد جمله ای رو که آقا بعد از خوندن این کتاب گفتن رو تکرار کنم: خیلی خوب بود ، خیلی خوب بود ، خیلی خوب ...

پی نوشت :

مادر اومد اتاقم، عکس خانم کوچولو رو که دید پرسید این تویی؟ گفتم اون من نیستم، اون چیزی که کنارش نوشته منم .

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۴ ، ۰۰:۰۵
آبجی خانوم

برق یک ساعتی هست که رفته ، سفره رو میبرم حیاط بتکوندم که اگه خرده نونی هست نصیب گنجشکا بشه. بارون نم نم میباره . سر بلند میکنم اما به جای ابر ، شکوفه های درخت آلو رو میبینم (ماشاءالله)...

پرده هال رو میزنم کنار. میشینم روی صندلی و شروع میکنم به خوندن دختران آفتاب. تو این نور حوصله خوندن کتاب درسی رو ندارم. یادم میاد دیشب که کتاب رو برداشتم، آبجی با هیجان گفت "این همه رو خوندی؟! قشنگه!" و من به گفتن یک "خوبه" بسنده کردم و نگفتم که این کتاب ...

صفحه 215 رو باز میکنم، دیشب قبل از خواب تا همین جا خونده بود:

- استاد ما میگفتن اسلام  در داخل خانواده، دو جنس رو مثل دو لنگه یک در، مثل دو چشم در چهره انسان، مثل دو سنگرنشین در جبهه زندگی یا مثل دو کاسب و شریک در یک مغازه می داند. هر کدوم خصوصیات و خصلت هاش، جسمش، روحش، فکرش، غرایزش و عواطفش مخصوص خودشه و نتیجه میگرفتن که اگه این دو جنس با هم زندگی کنن، یعنی با همون حدود و موازینی که اسلام معین کرده با هم زندگی کنن، خانواده شون یه خانواده ماندگار و مهربان و بابرکت میشه.

به نظر من یک جای کار میلنگید. به همین دلیل هم نتونستم اعتراض نکنم:

- ولی به نظرم، اون چیزی که یه خانواده رو خوشبخت میکنه محبته، نه قانون! چون که قانون یه چیز خشک و انعطاف ناپذیره.

- تشبیهی که میشه برای اون آورد ،اسکلته! انسان برای این که بدنش قوام و استحکام داشته باشه، بتونه اون رو در مواقع خطر حفظ کنه، احتیاج به اسکلت داره ولی نمیشه با اسکلت زندگی کرد. تصور کنید چنین زندگی ای چقدر وحشتناک میشه! در صورتی که محبت، مودت، رفاقت و اینجور روابط زیباست که میتونه بیاد و مثل پوست و گوشت که رو اسکلت رو میپوشونه و اون رو قابل تحمل میکنه و با پوشاندن زمختی ها و خشکی های قانون اون رو انعطاف پذیر و لطیف ترش کنه.

من گفتم:

- پس در حقیقت ما با اطرافیانمون با قانون زندگی نمیکنیم، همینطور که با اسکلت کسی هم ارتباط برقرار نمیکنیم بلکه ما با روحش و چهره ش رو به رو میشیم. همینطور هم در زندگی روزمره بیشتر با اخلاق خودمون و طرف مقابلمون رو به رو میشیم و با اون ارتباط برقرار میکنیم نه روابط قانونی خشک!

- البته باز هم تاکید میکنم، این قانون که ازش به حقوق قضایی تعبیر میشه برای استحکام و قوام زندگی لازمه ولی اون چیزی که زندگی رو قشنگ و شیرین میکنه، اخلاق یا حقوق اخلاقیه.

فاطمه لبخند کوتاهی زد :

- به همین دلیل ...

+ ی دقیقه اون رو بذار کنار به من گوش کن.

سرم رو بالا میارم به مامان نگاه میکنم. شروع میکنه به دادن یک سری تذکر در مورد خونه و در آخر موقع رفتن میگه: همه مردا که دایی نیستن که مادری مثل مادرجون داشته باشن که بهشون بگه اگه دکتری اگه استادی، هر کی هستی برا خودت هستی، وقتی میای خونه مدرکت رو بذار رو طاقچه و بشین با زنت زندگی کن.

ته دلم میگم کاش مثل مادرجون بی سواد بودیم ...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۱۴:۱۱
آبجی خانوم