... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

پرسیدم کجا بودی؟
گفت رفته بودم پیش حاج آقا
من گمان کردم کسی از آقایان را دیده و مشغول بازی و صحبت شده
پرسیدم خب حاج آقا چی می‌گفت؟
گفت: «من دیدم حاج آقا یک کلاهی روی سرش دارد، به او گفتم این کلاه را مادرت برایت درست کرده؟ او هم گفت: بله، گفتم کلاهت را می‌دهی به من؟ گفت: این مال خودم است، لازمش دارم. برای تو یکی دیگر میخرم. من هم گفتم پس اگر میخواهی برای من بخری، صورتی اش را بخر...»
آنجا به این حرف‌های نهال خندیدم
وقتی برگشتیم خانه دوستانم تماس گرفتند و گفتند عکس های نهال در اینترنت منتشر شده که دارد با مقام معظم رهبری صحبت می‌کند و ایشان هم می‌خندند.
آنجا تازه فهمیدم که ماجرای کلاه صورتی جزئیات گفتگوی نهال با ایشان است.
عکس آقا را به نهال نشان دادم و گفتم از این حاج آقا کلاه صورتی خواستی؟ که تایید کرد و دوباره همان ماجرا را برایم تعریف کرد.

*

"اگر مجنون ...
... دل شوریده ای داشت

دل لیلی ...
... از او شوریده تـر بـــی"

تصویر: l1l.ir/751
متن: l1l.ir/7d7

آخرین نظرات
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۱۳:۱۵ - دچارِ فیش‌نگار
    :)
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۰۹:۲۵ - وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
    عجب
پیوندهای روزانه

۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یا فاطمه الزهرا» ثبت شده است

این معما را چگونه فاطمـه زهـرا (س) حـل کرد که گروه انـصار از طرفـی بـا تمـام وجـود از اسـلام و پیـامبر دفـاع کردند، از طرف دیگر حالا که برای نجات اسلام از انحراف بایـد شمـشیر بکشند، تحت تأثیر جریان نفاق، شمشیرها را غلاف کرده اند ؟ ایـن معمـای پیچیده ای اسـت کـه چـرا نفـاق مـیتوانـد در جمعیتـی کـه از اسـلام دفـاع کردند، وارد شود و آنها را در جای خود متوقف نماید. حـضرت قـبلاً بـه همین گروه فرمودنـد: "اَنتم عباداللهِ نصب اَمرِه و نهیه ، شـما قـبلاً ریـسمان بندگی خدا را به گردن انداختید و تابلوی امر و نهی خدا بودیـد" ، "و حملَـةُ دینِـه و وحیـه ، حامـل دیـن و وحـی خـدا بودیـد". حـالا بـه همـین مـردم میفرماید خصوصیاتتان طوری شده که شیطان میتوانـد در زنـدگی شـما تأثیر بگذارد. "فَلَمااختارااللهُ لنبِیـه دار اَنبِیائـه ،حـالا کـه خـدا پیـامبرش را انتخاب کرد و جایی برد که بقیه انبیائش را برد" ، "و مأْوی اَصفیائه ، همان محلی که محل اصفیائش بود، یعنی در قیامت" ، "ظَهرت فیکُم حسکَةُ النفاقِ ، در شما خار و خاشاک نفـاق پیـدا شد ".
ببینید حضرت نمیگویـد شـما منـافق بودیـد، مـیگویـد: ضـعف هـایی داشـتید کـه آن ضـعفهـا بـا رحلـت پیـامبر اکرم   (ص) عامـل پیـدایی خـار و خاشاک نفاق شد. یعنی فرهنگ نفاق آمد و جای خود را در زنـدگی شـما باز نمود. شما در نظر بگیرید ملتی که با انگیزه های خوب یک کار بـزرگ الهی را شروع کند و بعد فراموش کند که بایـد آن را بـه ثمـر برسـاند چـه وضعی خواهد داشت. این ملت بـرای پیـروزی اسـلام در شـرایط جاهلیـت بسیار زحمت کشیدند! برای پیامبر و دین پیامبر  همه چیزشـان را دادنـد. یعنی همان مردمی که مالشان را با مهاجرین نصف کردند، حالا اکثر قریب به اتفـاق آنهـا پذیرفتنـد کـه امیرالمـؤمنین حـذف شـود. فکـر نکنیـد آنهایی که در حـذف علـی (ع) نقـش داشـتند از آن طـرف مرزهـا آمـده بودند، همان انصاری که مالشان را با مهاجرین نصف کردند و بعداً هم کـه وضع مالی مهاجرین خوب شد و خواستند مال آنها را پس بدهند، گفتنـد نه ما پس نمیگیریم، مـا بـرای برادرانمـان دادیـم، حـالا از دفـاع از خـط اصلی اسلام شانه خالی میکنند. حضرت زهرا (ص) روی این نکته دست گذاشته اند که اینها ضعف هایی را در عمق قلب خود داشتند که آن را از بین نبرده بودند و حالا بـا رحلـت پیامبر  به جهـت همـان ضـعف هـایی کـه در خـود از بـین نبـرده بودنـد، فرهنگ نفاق توانست رنگ خود را به ایـنها بزند و آنهـا هـم پذیرفتنـد.
خصوصیاتی که اینها در خود نکُشته بودند چه بود؟ پاکبـاز اسـلام نـشدن، در عین دوست داشتن اسلام و نیز عبودیت ناب را پیـشه نکـردن، در عـین مسلمان بودن. اینها مبارزه میکردنـد، مـسلمان هـم بودنـد، اسـلام را هـم دوست میداشتند، اما رفاه و تجمل را نیز دوسـت داشـتند و بـه ارزشهـای غیر الهی هم افتخار میکردند. دنیا دوسـتی بعـضی از اصـحاب پیـامبر را عنایـت داشـته باشـید کـه مـثلاً زبیـر بن عـوام در جنـگ اُحـد در دفـاع از پیامبر بدنش٢٥ زخم برداشت، یعنی جلوی دشمن ایـستاد و در دفـاع از پیـامبر  شـکمش پـاره شـد، بـا یـک دسـت شـکمش را گرفتـه بـود کـه روده هایش بیرون نریزد و با دست دیگر از حضرت دفاع میکرد. ولی ایـن آقا چندین سال بعد از رحلت رسـول خـدا (ص) کـارش بـه جـایی رسـید کـه وقتی مرد، به اندازه ای طلا داشـت کـه تبـر آوردنـد و طلاهـایش را تقـسیم کردند، او ٥٠هزار دینـار و ١٠٠٠اسـب و ٧٠٠شـتر و حـدود ١٠٠٠بـرده داشت و در مـصر و بـصره و کوفـه امـلاک زیـادی در اختیـار داشـت در حالی که خودش در مدینه بـود. چـه چیـزی درون ایـن آقاسـت کـه وقتـی شرایط حب دنیا برای او پیش آمد این چنین مردود میشود؟ تـازه؛ زبیـر در روزهای اول رحلت پیامبر (ص) هنـوز مـدافع علـی (ع) اسـت. زبیـر یکـی از آنهایی است که در جریان آتش زدن درِ خانه حضرت زهرا (س)، در خانـه فاطمه (س) و در کنار علی (ع) بود و شمشیر میکـشد و مـیگویـد فقـط بـا علی (ع) بیعت میکنم، که او را محکم کتـک مـیزننـد، آن وقـت کوتـاه میآید. چون اهل سقیفه حساب کرده بودند بـا هـر کـس چطـور برخـورد نکند، فقط اعتراض بزرگ فاطمه زهرا (س) را نتوانسته بودند پیش بینی کنند. اینها فکر میکردند همه در حد زبیرند، لذا پیش بینی نوع برخورد با آنهـا و چگونگی وصل کردن آنها به خود را، کرده بودند.
آری! حضرت فاطمه (س) میفرمایند نفاق درون شما راه پیـدا کـرده و سپس ادامه میدهند: "و سملَ جِلْباب الدینِ ، و لذا لباس دین کهنه شد". این تعبیرات واقعاً خیلـی عـالی اسـت. چـون بـا رحلـت رسـول خـدا (ص) عده ای تـصورشان ایـن بـود کـه دیگـر دوره دیـن گذشـت. انـسان گـاهی مسائلی را میبیند که گویا فاطمه زهرا (س) دارند قاعده همه زمانها را در آن صحنه بازگو میکنند. فرهنگ نفاق وقتی میآید طوری تبلیغ مـیکنـد کـه آدم حس میکند قصه دین مال دیروز بود و دوره اش گذشته اسـت. آنهـا برای اینکه درخشش دین را ضعیف کنند به شما میگویند شـما هنـوز در سال ٥٧ زندگی میکنید. نکته ای که نباید در خطبه حضرت زهرا (س) از آن غفلت کنیم این است کـه نفـاق همیـشه در جامعـه مـسلمین فعـال اسـت و منافقانه هم فعال است ...

پی نوشت :
حکایت هنوز همین ست ...
دریافت رزق امشب
۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۵۶
آبجی خانوم
هان! به خدا قسم پسر ابوقحافه جامه خلافت را پوشید در حالى که مى دانست جایگاه من در آن چون محور سنگ آسیا به آسیاست، سیل دانش از وجودم همچون سیل سرازیر مى شود و مرغ اندیشه به منزلتم نمى رسد. اما از خلافت چشم پوشیدم، و روى از آن برتافتم، و عمیقاً اندیشه کردم که با دست بریده و بدون یاور بجنگم، یا آن عرصه گاه ظلمت کور را تحمل نمایم، فضایى که پیران در آن فرسوده، و کم سالان پیر، و مؤمن تا دیدار حق دچار مشقت مى شود! دیدم خویشتندارى در این امر عاقلانه تر است، پس صبر کردم در حالى که گویى خار در چشم بود و استخوان در گلوی من مانده بود. مى دیدم که میراثم به غارت مى رود. تا نوبت اولى سپرى شد، و خلافت را پس از خود به پسر خطّاب واگذارد.
(سپس امام وضع خود را به شعر اعشى مثل زد) 
«چه تفاوت فاحشى است بین امروز من با این همه مشکلات، و روز حیّان برادر جابر که غرق خوشى است»
شگفتا! اولى با اینکه در زمان حیاتش مى خواست حکومت را واگذارد، ولى براى بعد خود عقد خلافت را جهت دیگرى بست. چه سخت هر کدام به یکى از دو پستان حکومت چسبیدند! حکومت را به فضایى خشن کشانیده و به کسى رسید که کلامش درشت و همراهى با او دشوار و لغزشهایش فراوان و معذرت خواهیش زیاد بود.
بودن با حکومت او کسى را مى ماند که بر شتر چموش سوار است، که اگر مهارش را بکشد بینى اش زخم شود و اگر رهایش کند خود و راکب را به هلاکت اندازد! به خدا قسم امت در زمان او دچار اشتباه و ناآرامى، مزاج و انحراف از راه خدا شدند. آن مدت طولانى را نیز صبر کردم و بار سنگین هر بلایى را به دوش کشیدم. تا زمان او هم سپرى شد و امر حکومت را به شورایى سپرد که به گمانش من هم یکى از آنانم!
خداوندا چه شورایى! من چه زمانى در برابر اولین آنها در برترى و شایستگى مورد شک بودم که امروز همپایه این اعضاى شورا قرار گیرم؟! ولى (به خاطر احقاق حق) در نشیب و فراز شورا با آنان هماهنگ شدم، در آنجا یکى به خاطر کینه اش به من رأى نداد و دیگرى براى بیعت به دامادش تمایل کرد و مسائلى دیگر که ذکرش مناسب نیست. تا سومى به حکومت رسید که برنامه اى جز انباشتن شکم و تخلیه آن نداشت و دودمان پدرى او (بنى امیه) به همراهى او برخاستند و چون شترى که گیاه تازه بهار را با ولع مى خورد به غارت بیت المال دست زدند، در نتیجه این اوضاع رشته اش پنبه شد، و اعمالش کار او را تمام ساخت، و شکمبارگى سرگونش نمود.
آن گاه چیزى مرا به وحشت نینداخت جز اینکه مردم همانند یال کفتار بر سرم ریختند و از هر طرف به من هجوم آورند، به طورى که دو فرزندم در آن ازدحام کوبیده شدند و ردایم از دو جانب پاره شد، مردم چونان گله گوسپند محاصره ام کردند. اما همین که به امر خلافت اقدام نمودم گروهى پیمان شکستند و عده اى از مدار دین بیرون رفتند و جمعى دیگر سر به راه طغیان نهادند، گویى هر سه طایفه این سخن خدا را نشنیده بودند که مى فرماید: «این سراى آخرت را براى کسانى قرار داده ایم که خواهان برترى و فساد در زمین نیستند، و عاقبت خوش از پرهیزکاران است.» چرا، به خدا قسم شنیده بودند و آن را از حفظ داشتند، امّا زرق و برق دنیا چشمشان را پر کرد و زیور و زینتش آنان را فریفت.
هان! به خدایى که دانه را شکافت، و انسان را به وجود آورد، اگر حضور حاضر و تمام بودن حجت بر من به خاطر وجود یاور نبود و اگر نبود عهدى که خداوند از دانشمندان گرفته که در برابر شکمبارگى هیچ ستمگر و گرسنگى هیچ مظلومى سکوت ننمایند، دهنه شتر حکومت را بر کوهانش مى انداختم و پایان خلافت را با پیمانه خالى اولش سیراب مى کردم، آنوقت مى دیدید که ارزش دنیاى شما نزد من از اخلاط دماغ بز کمتر است.
(چون سخن مولا به اینجا رسید مردى از اهل عراق برخاست و نامه اى به او داد، حضرت سرگرم خواندن شد، پس از خواندن، ابن عباس گفت: اى امیرالمؤمنین، کاش سخنت را از همان جا که بریدى ادامه مى دادى! ) فرمود:
هیهـات اى پسر عبـاس، این آتش درونى بود که شعله کشید سپس فرو نشست.
ابن عباس گفت: به خدا قسم بر هیچ سخنى به مانند این کلام ناتمام امیرالمؤمنین غصه نخوردم که آن انسان والا درد دلش را با این سخنرانى به پایان نبرد.
+خطبه سوم نهج البلاغه معروف به شقشقیه
پی نوشت :
طاقت آوردن این درد نهان آسان نیست ، شقشقیه ست و سخن گفتن از آن آسان نیست ...
دریافت رزق امشب
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۲۰
آبجی خانوم

" دلالت‏ بر آنچه احتمال دادیم از حقیقت لیلة‏القدر مى‏ کند حدیث‏ شریف طولانى که در تفسیر برهان از کافى شریف نقل فرموده و در آن حدیث است که:

نصرانى گفت‏ به حضرت موسى بن‏ جعفر (ع) که تفسیر باطن "حم* والکتاب المبین* انا انزلناه فى لیلة مبارکة* انا کنا منذرین فیها یفرق کل امر حکیم"(حم، سوگند به کتاب روشن، ما آن را در شبی مبارک فرستادیم، همانا ما بیم دهنده بوده ایم، در آن شب هر امر استوار تفصیل و تبیین می شود/ سوره دخان. 1-4) چیست؟

فرمود: "اما «حم‏» محمد صلى الله علیه و آله و اما «کتاب مبین‏» امیرالمؤمنین‏ (ع) است و اما «اللیلة‏» ، فاطمه (س) است" (اصول کافی. کلینی. ج 2. ص 326 .کتاب الحجة. باب مولد النبی. ح 4)


پی نوشت :

متن مقتل :
قَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ‏ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَبْلَ مَوْتِهِ بِثَلَاثٍ سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْکَ یَا أَبَا ‏الرَّیْحَانَتَیْنِ أُوصِیکَ بِرَیْحَانَتَیَّ مِنَ الدُّنْیَا فَعَنْ قَلِیلٍ یَنْهَدُّ رُکْنَاکَ‏ وَ اللَّهُ خَلِیفَتِی عَلَیْکَ فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ ‏عَلِیٌّ ع هَذَا أَحَدُ رُکْنَیَّ الَّذِی قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ ع قَالَ عَلِیٌّ ع هَذَا الرُّکْنُ الثَّانِی الَّذِی قَالَ ‏رَسُولُ اللَّهِ.‏
جابر بن عبد الله انصارى می‏گوید: سه روز پیش از رحلت رسول خدا (ص) شنیدم که به على بن ابى ‏طالب چنین فرمود: اى پدر دو ریحانه! تو را نسبت به این دو ریحانه خودم از دنیا (حسن و حسین علیهما ‏السلام) سفارش میکنم. به همین زودى دو رکن تو ویران میشود و خداوند بهترین جانشین براى تو خواهد بود. ‏هنگامی که رسول خدا (ص) رحلت فرمودند على (ع) گفت: این یکى از دو رکن من بود که ویران شد و رسول خدا ‏به من فرمود و چون فاطمه (ع) رحلت کرد، علی علیه السلام فرمود: این همان رکن دومى است که پیامبر (ص) ‏خبر دادند.‏
أمالی شیخ صدوق، ص 135 و معانی الاخبار شیخ صدوق، ص 403.‏ 
۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۰۲
آبجی خانوم

یا زهرا سلام الله علیها

ای به فدای بانویی که فرمود :

وَ کُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبی وَ مَنْزِلَةٌ عِنْدَ الْاِلهِ عَلَی الْاَدْنَیْنِ مُقْتَرِبُ

هر خاندانى که نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما

+خطبه فدکیه حضرت زهرا سلام الله علیها در مسجد


دریافت رزق امشب/1

پی نوشت :

فقط 3 روز مونده تا ...
باز نشر از 13 اسفند 93 ، 20:21
سه روز قبل از چهارمین سفر راهیان
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۱۸
آبجی خانوم
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۳۴
آبجی خانوم
امام کاظم(ع) می‌فرماید «ای بندگان بد! گندم را تمیز و پاک کنید و آن‌را آسیاب کرده و خوب نرم کنید، تا طعم خوب گندم را درک کنید و خوردنش برای شما شیرین شود، همچنین ایمان را خالص و کامل کنید تا طعم ایمان را بچشید و سود ایمان به شما برسد».(یَا عَبِیدَ السَّوْءِ نَقُّوا الْقَمْحَ وَ طَیِّبُوهُ وَ أَدِقُّوا طَحْنَهُ تَجِدُوا طَعْمَهُ وَ یَهْنِئْکُمْ أَکْلُهُ کَذَلِکَ َأَخْلِصُوا الْإِیمَانَ وَ أَکْمِلُوهُ تَجِدُوا حَلَاوَتَهُ وَ یَنْفَعْکُمْ غِبُّه / تحف‌العقول.ص392).
یعنی همان‌طور که اگر می‌خواهید مزۀ شیرین گندم را بچشید، باید آرد را از سبوس خالص کنید، اگر می‌ خواهید مزۀ ایمان را بچشید، باید ایمان خود را خالص و کامل کنید. ما اگر بخواهیم انگیزه‌ای برای خودمان ایجاد کنیم که با آن انگیزه، به سراغ اخلاص برویم و آن را طلب کنیم، باید بگوییم «مزۀ دین‌داری و بندگی به اخلاص است؛ بلکه مزۀ زندگی هم به اخلاص است». اگر کسی به اخلاص برسد و یا اینکه اخلاص را دوست داشته باشد و به سمت اخلاص قدم بردارد واقعاً زندگی‌اش متفاوت خواهد شد. کما اینکه رسول خدا(ص) فرمود «اگر خداوند مطلع بشود دلی اخلاص را دوست دارد، خودش ادارۀ زندگی او را به عهده می‌گیرد». (مَا أَطَّلِعُ‏ عَلَى قَلْبِ عَبْدٍ فَأَعْلَمُ فِیهِ حُبَ‏ الْإِخْلَاصِ‏ لِطَاعَتِی لِوَجْهِی وَ ابْتِغَاءِ مَرْضَاتِی إِلَّا تَوَلَّیْتُ تَقْوِیمَهُ وَ سِیَاسَتَهُ وَ تَقَرَّبْتُ مِنْه /مصباح الشریعه. ص92).
تازه آن موقع است که آدم شیرینی ارتباط با خدا را واقعاً می‌چشد و اصلاً خدا را در زندگی خودش حسّ می‌کند. در این صورت رنج‌ها و سختی‌های زندگی هم برایش آزاردهنده نخواهد بود بلکه شیرین خواهد بود. یکی از آثار اخلاص را در این روایت می‌بینید که امام صادق(ع) می‌فرماید: «وقتی رقت قلب پیدا کردی، دعا کن، و قلب هم رقیق نمی‌شود(رقت قلب پیدا نمی‌کنی) مگر زمانی که خالص شوی‏»( إِذَا رَقَ‏ أَحَدُکُمْ‏ فَلْیَدْعُ؛ فَإِنَّ الْقَلْبَ لَایَرِقُّ حَتّى‏ یَخْلُص/ کافی. ج2.ص477).
اگر خالص شوی، مثل ابر بهاری می‌شوی و دلت رقت پیدا می‌کند. درست است که مؤمنِ مخلص، سعۀ صدر دارد و محکم است، ولی در عین حال، دلش رقیق است.البته هر گریه‌ای ناشی از رقت قلب نیست، در رقت قلب یک رحمی نسبت به دیگران دیده می‌شود. یک وقت انسان نسبت به خودش رحم و دلسوزی دارد و گریه می‌کند(گریۀ بچه‌ها معمولاً از این نوع است)، اما یک وقت انسان برای دیگران دلسوزی می‌کند. کسی که رقت قلب دارد برای دیگران گریه می‌کند، چون طاقت ندارد رنج دیگران را ببیند. چنین کسی می‌نشیند و برای دیگران دعا می‌کند. اگر چنین کسی را پیدا کردید، سعی کنید با او نشست و برخواست داشته باشید، تا از برکات وجودش بهرمند شوید، لااقل از کنار این آدم‌های خوب رد شوید تا شما را نگاه کند، چون او رقت قلب دارد، وقتی شما را ببیند، برای شما دعا می‌کند. آقای بهجت(ره) می‌فرمود: «اینها که مدام به من می‌گویند التماس دعا، لزومی ندارد بگویند چون من خودم آنها را دعا می‌کنم» ایشان چون رقیق‌القلب و دلرحم بودند، دیگران را دعا می‌کنند.
می‌خواهم یک آدم رقیق‌القلب به شما معرفی کنم. بعد از رسول خدا(ص) رقیق‌القلب‌ترین انسان عالم خلقت، امیرالمؤمنین(ع) است. یک روز امیرالمؤمنین(ع) از بازار خرمافروشان عبور می‌کرد، کنیزی را دید که گریه می‌کند. حضرت جلو رفت و پرسید: «چرا گریه می‌کنی؟» او عرض کرد: اربابم برای خرید خرما مبلغی پول به من داد و من به اینجا آمدم و خرما خریدم و برایش بردم، ولی آن را نپسندید و گفت نامرغوب است، ببر و پس بده، اما فروشنده حاضر به پس گرفتن نیست. علی‌(ع) نزد فروشنده رفت و به او فرمود: «ای بنده خدا! این بانو، کنیز و خدمتکار است و از خودش اختیاری ندارد، پولش را بده و خرمای خودت را پس بگیر.»     خرمافروش که علی (ع) را نمی‌شناخت، از دخالت ایشان ناراحت شد، برخاست و گفت: تو چه کاره هستی که در کار ما دخالت می‌کنی؟! و دست رد بر سینه حضرت زد، مردمی که آنجا بودند و علی (ع) را می‌شناختند، به فروشنده خرما گفتند: این آقا «علی بن ابیطالب امیرمؤمنان» است. آن مرد وقتی فهمید که ایشان امیرالمؤمنین(ع) است رنگش پرید، شرمنده شد و عذرخواهی کرد و پول کنیز را به او داد و خرمای خود را پس گرفت و آن کنیز هم خوشحال شد و به خانه برگشت».(عَنْ أَبِی مَطَرٍ الْبَصْرِیِ‏ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع مَرَّ بِأَصْحَابِ التَّمْرِ فَإِذَا هُوَ بِجَارِیَةٍ تَبْکِی‏ فَقَالَ یَا جَارِیَةُ مَا یُبْکِیکِ .../مناقب آل‌ابیطالب.2.112).
حالا فکر کنید علی‌بن ابیطالب(ع) که این‌قدر رقیق‌القلب است که طاقت ندارد گریۀ یک کنیز را تحمل کند، وقتی صدای گریه‌های فاطمۀ زهرا(س) را می‌شنید، چه می‌کشید؟!
هر کسی در این دنیا باید یک رنجی بکشد، اما می‌دانید رنج امیرالمؤمنین(ع) چه بود؟ امیرالمؤمنین(ع) در جنگ‌ها هزاران زخم بر بدنش وارد می‌شد اما رنج زیادی از آنها نمی‌کشید. خدا می‌داند چه رنجی برای امیرالمؤمنین(ع) سنگین و جان‌گداز است. اینکه علی(ع) با آن رقّت قلبش، صدای ناله‌های جانسوز فاطمه(س) را بشنود و سکوت کند ...

پی نوشت :
دریافت رزق امشب ، شب آخر دهه اول ...
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۵۱
آبجی خانوم

ثُمَّ تُوُفِّیَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا وَ عَلَى أَبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِیهَا فَصَاحَتْ أَهْلُ الْمَدِینَةِ صَیْحَةً وَاحِدَةً وَ اجْتَمَعَتْ نِسَاءُ بَنِی هَاشِمٍ فِی دَارِهَا فَصَرَخْنَ صَرْخَةً وَاحِدَةً کَادَتِ الْمَدِینَةُ أَنْ تَزَعْزَعَ مِنْ صُرَاخِهِنَّ وَ هُنَّ یَقُلْنَ یَا سَیِّدَتَاهْ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَقْبَلَ النَّاسُ إِلَى عَلِیٍّ وَ هُوَ جَالِسٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع بَیْنَ یَدَیْهِ یَبْکِیَانِ‏ فَبَکَى النَّاسُ لِبُکَائِهِمَا... وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ فَجَلَسُوا وَ هُمْ یَرْجُونَ وَ یَنْظُرُونَ أَنْ تُخْرَجَ الْجِنَازَةُ فَیُصَلُّونَ عَلَیْهَا وَ خَرَجَ أَبُو ذَرٍّ فَقَالَ انْصَرِفُوا فَإِنَّ ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص قَدْ أُخِّرَ إِخْرَاجُهَا فِی هَذِهِ الْعَشِیَّةِ فَقَامَ النَّاسُ وَ انْصَرَفُوا فَلَمَّا أَنْ هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ مَضَى مِنَ اللَّیْلِ أَخْرَجَهَا عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع وَ عَمَّارٌ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَقِیلٌ وَ الزُّبَیْرُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ بُرَیْدَةُ وَ نَفَرٌ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ وَ خَوَاصِّهِ صَلُّوا عَلَیْهَا وَ دَفَنُوهَا فِی جَوْفِ اللَّیْلِ وَ سَوَّى عَلِیٌّ حَوَالَیْهَا قُبُوراً مُزَوَّرَةً مِقْدَارَ سَبْعَةٍ حَتَّى لَا یُعْرَفَ قَبْرُهَا و قال بعضهم من الخواص قبرها سوی مع الأرض مستویا فمسحها مسحا سواء مع الأرض حتى لا یعرف أحد موضعه‏ .


در این هنگام فاطمه (س) که درودهاى خداوند بر او و پدرش و شوهرش و فرزندانش باد رحلت کرد. همه مردم مدینه بانگ شیون برداشتند و زنان مدینه در خانه فاطمه جمع شدند و چنان بانگ شیون برداشتند که نزدیک بود مدینه به لرزه درآید، و مى‏ گفتند: اى بانوى ما، اى دختر رسول خدا! و مردان هم به حضور على (ع) رسیدند که نشسته بود و حسن (ع) و حسین (ع) هم جلو پدر نشسته بودند و مى‏ گریستند و مردم از گریه آن دو مى‏ گریستند. مردم جمع شدند و نشستند و منتظر بودند که جنازه را بیرون آورند و بر آن نماز بگزارند. ابوذر از درون خانه بیرون آمد و گفت: بروید که بیرون آوردن جنازه دختر رسول خدا (ص) به تأخیر افتاد. مردم برخاستند و رفتند و چون شهر آرام گرفت و پاسى از شب گذشت، على و حسن و حسین علیهم السلام و عمار و مقداد و عقیل و زبیر و ابوذر و سلمان و بریده و تنى چند از بنى هاشم و خواص دوستان على (ع) جنازه را بیرون آوردند و بر آن نماز گزاردند و در دل شب به خاک سپردند و على (ع) اطراف آرامگاه فاطمه (ع) صورت هفت گور دیگر هم پدید آورد تا آرامگاه آن حضرت شناخته نشود. برخى از خواص اصحاب على (ع) نقل کرده ‏اند که على (ع) آرامگاه فاطمه (ع) را با سطح زمین یکسان و صاف قرار داد و آن را با ماله هموار و صاف فرمود، آنچنان که کسى جاى آن را نشناسد.

منبع: روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ابن فتّال نیشابوری، ج‏1، ص. 150-151

پی نوشت :

دریافت رزق امشب (صوت مقتل خوانی روایت فوق)

+

زبیر پسر عمه رسول خدا (ع) و امیرالمومنین (ع) بود. در جنگ احد، آن زمانی که همه مدعیان پا به فرار نهادند تا لحظه آخر همراه حضرت امیر (ع) به دفاع از پیامبر (ص)ایستاد. بعد از رحلت رسول خدا (ص) جزو اندک یاران مولا ماند. جایی میخواندم آن روزی که به خانه حضرت زهرا (س) حمله شد او نیز در میان بست نشینان در خانه بود و حتی شمشیر کشید تا مانع بردن مولا شود اما به دستور مولا شمشیر در غلاف کرد. جای دیگری خواندم حضرت زهرا (س) هنگام وصیت جانگدازشان چون غم مولا را مشاهده کردند گفتند اگر قادر به اجرای وصیت شان نیستند شخص دیگری که گویا زبیر بوده مامور به اجرای وصیت نمایند.

این چنین زبیر ی و آن چنان عاقبتی ...

حضرت امیر(ع):

ما زال الزّبیر رجُلاً منّا أهلَ البیتِ حتّی نشأ ابنه المشئومُ عبدالله. (زبیر همیشه از ما اهل بیت بود تا زمانی که فرزند شومش، عبدالله بزرگ شد.)

اللهم اهدنا الصراط المستقیم

 اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۱۹
آبجی خانوم

یا لَحُزنٍ طالَ  (آه از اندوهی طولانی) 

فیه دَمعی سالَ (که اشک چشمم در آن جاری شد)

فَبأَحزانی أَنوحُ لکِ یا زهراءُ (ای زهراء! با اندوه‌هایم برای تو نوحه‌سرایی می‌کنم)

جَفنی الأوّاه (چشم من پر از آه و ناله‌ است)

شاکراً للهِ (در حالی‌که خدا را شکر می‌کنم)

إنّنی صِرتُ مُحِبًّا لَکِ یا حوراءُ (من دوست‌دار تو شده‌ام، ای حوراء!)

أنتِ مَعناً لِبُکای (تو مقصود گریه‌ام هستی)

و لَکِ یَعلو نِدای (و ناله‌ام تنها برای تو بلند می‌شود)

سَیِّدتی لکِ الفداءُ (ای سرور من، فدای تو باد)

أنا و أمّی و أبای (جان من و مادرم و پدرم)

لَکِ دارٌ فی قَلبی (تو در دلم خانه کرده‌ای)

مَعَ دَمی یَجری حُبّی (عشق من با اشک چشمم جاری است)

واویلا واویلا امَّ ابیها یا زهرا

ها أنا مَن ثارَ (من کسی هستم که قیام کرد)

فی مَدَی الأعصارِ (در طول زمان‌ها)

ضدَّ طاغوتِ الزمان ِ ضدَّ الاستکبارِ (علیه طاغوت‌ زمان و علیه استکبار)

شیعةُ الکرّارِ (شیعیان حیدرکرار)

دائماً أَحرارٌ (همواره آزاده هستند)

ما نَهاب ُالموتَ رُغمَ الظلمَة ِو النّارِ (ما با وجود تاریکی و آتش از مرگ نمی‌هراسیم)

بِصفاءٍ و وَفاءٍ (با صفا و وفاداری)

بِحُضورٍ و وِلاءٍ (با حضور در صحنه و ولایت‌مداری)

جِئتُ أُواسیکِ دَماً (آمدم تا با خون تو همدردی کنم)

یابنتَ خَیرِ الأوصیاءِ (ای دختر بهترین اوصیاء)

لَکِ دارٌ فی قَلبی (تو در دلم خانه کرده‌ای)

مَعَ دَمی یَجری حُبّی (عشق من با اشک چشمم جاری است)

واویلا واویلا امَّ ابیها یا زهرا


پی نوشت :

دریافت رزق امشب

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۰ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۲۷
آبجی خانوم

فاطمه زهرا (س) فرمود : آیا فراموش کردید سخنان رسول خدا (ص) را در روز غدیر خم ، هر که من مولا او می باشم، علی (ع) نیز مولای اوست. و آیا فراموش کردید که به علی (ع) فرمود یا علی (ع) موقعیت تو نسبت به من همانند هارون به موسای پیغمبر (ع) است.(1)

بهانه جویانه گفتند اگر علی (ع) زودتر شروع میکرد و برای مردم صحبت مینمود منحرف نمیشدند.

فرمود : پس از غدیر خم خداوند برای هیچکس عذر و بهانه ای باقی نگذاشته است.(2)

و چون بر عذر تراشی و عذرخواهی پافشاری کردند

فرمود : دور شوید و مرا به حال خود واگذارید، پس از کوتاهی و سهل انگاری جایی برای عذرخواهی نمانده است، آیا پدرم پس از حادثه غدیر خم جایی برای عذر تراشی باقی گذاشته است؟(3)

پی نوشت :

1. الغدیر ج1 ص197

2.دلائل الامامه ص38 و خصال شیخ صدوق ج1 ص173

3. دلائل الامامه ص38 و احتجاج طبرسی ج1ص146


دریافت رزق امشب
ثواب ذکر مناقب امشب تقدیم به مرحوم سلحشور
۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۳۶
آبجی خانوم
«یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ مِنْکَ‏ الْإِحْسَان‏»


یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ


دریافت رزق امشب

پی نوشت :
اگر ..... ، ..... سیلی خواهد خورد .
۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۵۴
آبجی خانوم