... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

پرسیدم کجا بودی؟
گفت رفته بودم پیش حاج آقا
من گمان کردم کسی از آقایان را دیده و مشغول بازی و صحبت شده
پرسیدم خب حاج آقا چی می‌گفت؟
گفت: «من دیدم حاج آقا یک کلاهی روی سرش دارد، به او گفتم این کلاه را مادرت برایت درست کرده؟ او هم گفت: بله، گفتم کلاهت را می‌دهی به من؟ گفت: این مال خودم است، لازمش دارم. برای تو یکی دیگر میخرم. من هم گفتم پس اگر میخواهی برای من بخری، صورتی اش را بخر...»
آنجا به این حرف‌های نهال خندیدم
وقتی برگشتیم خانه دوستانم تماس گرفتند و گفتند عکس های نهال در اینترنت منتشر شده که دارد با مقام معظم رهبری صحبت می‌کند و ایشان هم می‌خندند.
آنجا تازه فهمیدم که ماجرای کلاه صورتی جزئیات گفتگوی نهال با ایشان است.
عکس آقا را به نهال نشان دادم و گفتم از این حاج آقا کلاه صورتی خواستی؟ که تایید کرد و دوباره همان ماجرا را برایم تعریف کرد.

*

"اگر مجنون ...
... دل شوریده ای داشت

دل لیلی ...
... از او شوریده تـر بـــی"

تصویر: l1l.ir/751
متن: l1l.ir/7d7

آخرین نظرات
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۱۳:۱۵ - دچارِ فیش‌نگار
    :)
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۰۹:۲۵ - وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
    عجب
پیوندهای روزانه

۷۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

با اون جمعیتی که پشت ورودی دیدیم کلا امیدی برای وارد شدن به محل نداشتیم. رفتیم نشستیم رو نیمکت های کنار درخت ها و کم کم بحثمون گرم شد. داشتیم غر میزدیم که "مردم واسه دیدن استاندار و فلان مسئول نیومدن که اینقدر میکروفن دست به دست می کنید، ملت خسته شدن" که یهو خانم مسنی که از نظر سنی هم میتونست همسر شهید باشه هم خواهر شهید هم مادر شهید گفت " شهید رو من دادم باید بیرون باشم اونوقت این اون تو حرف میزنه". سرمون رو از شرمندگی میندازیم پایین. یکی از بچه ها سرش رو میاره جلو و در گوشمون میگه :" با آقام رفتم موبایل فروشی برا مادرش گوشی هدیه بگیره ، دوست صاحب مغازه ما رو دید شروع کرد مسخره بازی و به مغازه دار گفت از آمریکا جنس نیاریا آمریکا دشمنه، مغازه دار هم گفت کی گفته آمریکا دشمنه ! ما هر چی داریم از آمریکاست. دوستش دوباره گفت من میخوام برم سوریه مدافع حرم بشم و مغازه دار در جوابش گفت مدافع حرم ... (توهین). آقام خیلی عصبانی شد ولی فقط روش رو برگردوند و هیچی نگفت."

گفتم "خب چی می گفت؟ مگه تاثیری داری روی این جماعت؟ حدیث پیامبر هست که از جدل و مراء دوری کنید. وقتی تاثیری نداره همون بهتر که سکوت کرد". گفت " آخه اینا نمیگن شاید یکی خانواده شهید باشه ، جوونش رو داده باشه ، دلش بشکنه" .

چند دقیقه ای گذشت و خبر رسید که ورودی باز شده و الحمدلله ما برای صحبت سردار و تشییع شهدا تونستیم بریم داخل ...

برنامه که تموم شد با دو تا دختر خانم دیگه سوار تاکسی شدم. نمیشناختمشون اما هم مسیر بودیم و گویا اون ها هم تو مراسم بودند. سلام علیکی و دانشجویید و سال چندمی هستید و آرزوی موفقیتی کردم که راننده شروع کرد به صحبت کردن که شما جای دخترای من اید و من لیسانس فلانم و سی سال تو فلان اداره کار کردم و الان به خاطر خرج بچه هام راننده تاکسی ام و ی چند تا فحش هم به مردم داد که به خاطر کرایه و پول خرد اذیت می کنند که البته بهترینشون نفهم بود . خدا شاهده از لحظه ای که شروع کرد داشتم تدارک میچیدم که بگم "بله پدر جان، کار شما سخته ، ترافیکه ، مردمم خلاصه مشغولیت دارند، خدا بهتون قوت بده و از این حرفا". اما تا اومدم بگم ، یهو گفت " میدونید ، مسئولین ما هیچ تقصیر ندارند ، مردم رو می سنجند بر طبق همون برنامه ریزی میکنند و حکومت می کنند. وقتی میبینن ملت از کانتینر میرن بالا ی مشت آهن رو میبوسند همینه دیگه. هی نماز جمعه ، هی راهپیمایی . نماز جمعه ... (توهین)." و بعد از توی آینه به ما نگاه کرد تا واکنش ما رو ببینه .

ما سه نفر برا چند لحظه بهش نگاه کردیم. بعد بدون هیچ حرفی ، اون دو تا دختر شروع کردن به صحبت در مورد کلیپ سخنرانی یکی از اساتید مطرح کشوری، منم در حالی که لبخند میزدم از شیشه خیره شدم به خیابون و به مادر شهید مفقود الاثری فکر میکردم که یهو از گوشه سالن راهی باز کرد و رفت جلو و از جایگاه رفت بالا و مقابل دیده های متعجب همه که میپرسیدند این کیه و اونجا چرا رفته ، خم شد ، نشست و سر گذاشت رو تابوت و هر دو تابوت رو غرق بوسه و اشک کرد ...

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۲۹
آبجی خانوم

سر سفره شام نشستیم و صدای اخبار پخش میشه. مجری بخشی از صحبت های آقا در مورد لزوم برنامه سازی برای نوجون ها رو میخونه و من یاد عصرهای پاییزی ای میفتم که مسیر تا خونه رو تقریبا میدویدم تا به سریال سیمرغ که ساعت شش تو بخش برنامه نوجوان پخش میشد برسم. همون سالها که کم کم ریشه معلم پرورشی از مدارس زده شد و حالا هم که وسط کلاس رقص و زبان و موسیقی دیگه نیازی به معلم پرورشی احساس نمیشه.

صدای آقا میاد که میگن :

"قدرت فقط به سلاح نیست؛ مهم‌ ترین ابزار قدرت و مهم‌ ترین عنصر قدرت‌ ساز، علم و شخصیّت ملّى است. شخصیّت افراد، ایستادگى، هویّت، هویّت انقلابى؛ اینها است که قدرت می سازد. ایمان، به ملّت ما قدرت داد، انقلاب، به ملّت ما قدرت داد. وقتى قدرت داشته باشید و دشمن ببیند قدرت شما را، ناچار عقب‌ نشینى خواهد کرد؛ وقتى ما در مقابل دشمن از نشان دادن و عرضه کردن مبانى و عناصر قدرت خودمان اجتناب کنیم، پرهیز کنیم، بترسیم، ملاحظه کنیم، دشمن پُررو می شود. اینکه امروز شما مى‌ بینید دشمنان حرف هاى بزرگ‌ تر از دهان خودشان می زنند، همه‌ اش قابل پاسخگویى است از سوى ملّت ایران. مى‌ نشینند طرّاحى می کنند که ایران باید در خلیج‌ فارس رزمایش نظامى نداشته باشد؛ چه غلط هاى عجیب‌ غریبى! او از آن طرف دنیا مى‌ آید اینجا رزمایش راه مى‌ اندازد؛ شما اینجا چه‌ کار می کنید؟ خب بروید در همان خلیج خوکها ؛ بروید آنجا ها و هر جا میخواهید رزمایش کنید. در خلیج‌ فارس شما چه‌ کار می کنید؟ خلیج‌ فارس خانه‌ ى ما است. خلیج‌ فارس جاى حضور ملّت بزرگ ایران است؛ ساحل خلیج‌ فارس به‌ اضافه‌ ى سواحل زیادى از دریاى عمّان، متعلّق به این ملّت است؛ باید حضور داشته باشد، باید رزمایش کند، باید اظهار قدرت بکند."

+ بیانات آقا در دیدار معلمان و فرهنگیان

به آبجی کوچیکه میگم "کنایه آقا رو متوجه شدی! دهه شصت میلادی سیا 1500 تا تبعیدی کوبایی ضد کاسترو رو مسلح میکنه تو خلیج خوک ها پیاده میکنه که برن علیه کاسترو کودتا کنند ولی کاسترو میفهمه و ظرف 48 ساعت دستگیرشون میکنه و بعدشم اعدام میشن" و فکر میکنم به اینکه دولتمردان و مسئولین هم کنایه جمله های اول این بخش رو گرفتند یا نه ، که خانم مادر در حالی که زیرنویس تلویزیون رو میخونه میگه "مجلس آغاز امامت امام زمان (عج) رو هم تعطیل کردن! دیگه چقدر تعطیلی آخه، کم تعطیلی داریم". سر بر میگردونم سمت تلویزیون. اون جماعت که میخواستن امام رو استیضاح کنند ، این جماعت هم احتمالا امام که ظهور کنه میگن بذارید حالا امروز رو به خاطر ظهور شما تعطیل کنیم از فردا ی فکری برا قیام می کنیم.

بابا میگه بدرالدین شبکه خبر داره صحبت میکنه. آبجی کوچیکه شبکه رو عوض می کنه . بدرالدین داره از نقش رسانه های یهود در ترویج فساد در کشورهای جهان میگه. رسانه، همون چیزی که امروز آقا هم بهش اشاره کرد. میخوام بگم خدا حفظت کنه که مترجم جمله بعدش رو ترجمه میکنه :

"به قرآن روی کنیم ، تبیانی که باطلی در آن وارد نشده. بعضی یادشان بیاید که نسبت به خدا و مردم و خودشان مسئول اند"

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۳۶
آبجی خانوم

برام عجیبه این جماعت کل داروخونه های شهر رو می گردند تا همون مارک پوشک تبلیغ شده توی ماهواره رو برای نوزاد دلبندشون بگیرند ولی سختیشون میگیره کیسه زباله همین پوشک ها رو ببرند بیست قدم اونورتر تو سبد زباله بندازند، تا موقع بازی گربه ها و یا رد شدن ماشین ها پخش نشه وسط خیابون.

چندش بود؟!

ببخشید دیگه. البته یک صحنه چندش تر هم هست که امروز ندیدم ولی خیلی شایع هست اینجا. اون هم وقتیه که تشک بارون خورده کوچولوهاشون رو میارن رو تراس (همون تراسی که ماهواره شون روش هست) آویزون می کنند تا آفتاب بخوره و شب بچه دوباره روش بخوابه، بعد بچه رو برمیدارن میبرن میذارن مهد و خودشون با رفقا میرن دور دور.

پی نوشت:

این ماهواره کنار برنامه های حیات وحش و راز بقاش ، برنامه آداب شهروندی نمیذاره؟!

۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۰۴
آبجی خانوم
من از پروردگارِ خود حیا می کنم چیزی را از تو درخواست نمایم و چیزی را بخواهم که تو توان برآوردن آنرا نداری.

حضرت زهرا (س) خطاب به امیرالمومنین (ع)
امالی طوسی ج2. ص228

+
ی یادی هم بکنیم از اون خانمهایی که جفت پاشون رو می کنند تو ی لنگه دمپایی که حتما باید فلان چیز رو برام بخری یا بریم فلان جا مسافرت
۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۱۳
آبجی خانوم

صدای ساز و آواز بلند بود. هر کس که از نزدیک آن خانه می گذشت، می توانست حدس بزند که در دون خانه چه خبرهاست. بساط عشرت و می گساری پهن بود و جام می بود که پیاپی نوشیده می شد.
کنیزک خدمتکار درون خانه را جاروب زده و خاکروبه ها را در دست گرفته از خانه بیرون آمده بود تا آنها را در کناری بریزد. در همین لحظه مردی که آثار عبادت زیاد از چهره اش نمایان بود و پیشانی اش از سجده های طولانی حکایت می کرد از آنجا می گذشت، از آن کنیزک پرسید: صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟

- آزاد !

+ معلوم است آزاد است. اگر بنده می بود پروای صاحب و مالک و خداوندگار خویش را می داشت و این بساط را پهن نمی کرد.

رد و بدل شدن این سخنان بین کنیزک و آن مرد موجب شد که کنیزک مکث زیادتری در بیرون خانه بکند. هنگامی که به خانه برگشت اربابش پرسید: چرا اینقدر دیر آمدی؟

کنیزک ماجرا را تعریف کرد و گفت مردی با چنین وضع و هیئت می گذشت و چنان پرسشی کرد و من چنین پاسخی دادم.

شنیدن این ماجرا او را چند لحظه در اندیشه فرو برد. مخصوصا آن جمله "اگر بنده می بود از صاحب اختیار خود پروا می کرد" مثل تیر بر قلبش نشست. بی اختیار از جا جست و به خود مهلت کفش پوشیدن نداد. با پای برهنه به دنبال گوینده سخن رفت. دوید تا خود را به صاحب سخن که جز امام هفتم حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نبود رساند. به دست آن حضرت به شرف توبه نائل شد و دیگر به افتخار آن روز که با پای برهنه به شرف توبه نائل آمده بود کفش به پا نکرد.

او که تا آن روز به "بشر بن حارث بن عبدالرحمن مروزی"  معروف بود، از آن به بعد لقب "الحافی" یعنی "پابرهنه" یافت و به "بشر حافی" معروف و مشهور گشت. تا زنده بود به پیمان خویش وفادار ماند، دیگر گرد گناه نگشت. تا آن روز در سلک اشراف زادگان و عیاشان بود ، از آن روز به بعد در سلک مردان پرهیزکار و خدا پرست در آمد.

پی نوشت :

جلد دوم این کتاب اولین اثری بود که از شهید مطهری خوندم. دوران راهنمایی بودم . اونقدر خوندمش که ورق ورق شد.

این کتاب رو از دست ندید. هر آنچه امروز بهش نیاز داریم از اخلاق و عبادت و کار و اقتصاد و ... در قالب بیان روانی از روایات معتبر درش ذکر شده.

روحت شاد استاد

+

روز معلم رو باید به مادرم که من رو با کتاب مانوس کرد ، به پدرم که سخاوتمندانه (اصلا هم دعوامون نمیشد سر اینکه کتاباش رو بهم میریختم، اصلا) کتاب هاش رو در اختیارم میذاشت ، و خانم البرزی معلم راهنماییم که هنوز صداش تو گوشم هست که میگفت " امین چشم ها و دستاتون باشید" تبریک میگفتم ...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۵۳
آبجی خانوم
اینقدر دوست دارم از اینا درست کنم که نگوووو




+ پای درس خانم طالبی
۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۲۳
آبجی خانوم

امروز یک سد بزرگ پیش پای ملت و کارگران ما با تلاش دیپلمات های ما برداشته شد و برجام راه را برای حرکت به سمت تعالی ملت باز کرد. آن وقت که ما می گفتیم پای میز مذاکرات می توان مشکل را حل کرد، بدبین ها و بدگمان ها می گفتند امکان پذیر نیست. آن روز که توانستیم با شش قدرت جهانی به توافق برسیم بازهم بدبینها و بدگمان ها گفتند درست است که به توافق رسیدید اما این توافق قابل اجرا نیست و آن روز که به روز اجرای برجام رسیدیم بازهم بدبین ها و بدگمان ها گفتند که به آنچه به شما وعده داده اند عمل نخواهند کرد و شما در این مذاکرات به موفقیت نرسیدید. چرا کار یک ملت بزرگ را کوچک نشان می دهید؟ این کار،کار دولت نیست بلکه کار ملت بزرگ، قدرتمند و مقاوم است و کاری است که توسط همه مردم، هدایتهای مقام معظم رهبری  و حمایت های مردم عزیز صورت گرفت .

+رئیس جمهور در مراسم روز کارگر

پی نوشت:

1. بنظرم دکتر روحانی اول یک جلسه ای با جنابان سیف و صالحی و عراقچی و ظریف بذارند ، همدیگه رو توجیح کنند بعد بیان پشت میکروفون از موفقیت های این سند تو خالی ( به قول جناب ظریف البته) سخن بگن. با تشکر

2. سال 92 یکی از مسئولین کشوری رو دعوت کردیم دانشگاه. بعد از برنامه جلسه خصوصی باهاشون داشتیم ، اونجا در تمجید از جناب ظریف فرمودند که دکتر گفتن مو به مو مطالب رو با آقا مطرح میکنم و کسب اجازه میکنم. یک چند وقتی گذشت و گویا این توجیح آقایون به رهبری اطلاع داده شد و آقا در دیدار علنی که فیلمش هم از صدا و سیما پخش شد گفتند که من در جزئیات دخالت نمیکنم. دوباره چند وقت گذشت ، بعد از توافق ژنو جناب خرم رفت تو یکی از دانشگاه ها گفت بند بند این توافق رو قبل از اینکه دکتر امضا کنند آقا تایید کردند. حالا بماند که ژنو و لوزان و وین هم گذشت. ولی میشه آقایون بفرمایند این گل سر سبد برجام که زدند به سر مبارک چه طوری با هدایت و تایید رهبری امضاء شده که بعد از مصوبه مجلس ، آقا با 28 نکته مشروطش کردند ( بماند که چقدر هم گوش کردند). با این تخته گازی که میرند دور نیست روزی هم که همین جماعت بنفش بگن برجام تقصیر رهبری بود .

3. گویا جناب روحانی یک جمله دیگه هم فرمودند که " می گویند ما در سایه تحریم زندگی خوبی داشتیم، چرا زندگی خوب ما را برهم زدید".

عرض کنم خدمتشون شما که الحمدلله تو این تحریم ها هم خونه میلیاردی تون به راه بوده و هست و هم فرزند دلبندتون تو اروپا به زندگیشون رسیدند. سفر عیدانه کیش تون هم که سر جاش هست الحمدلله. پس وقتی تحریم مال ما و امثال ماست ، سختیش هم ما تحمل میکنیم و پای حرف و اعتقادمون هم نون که هیچ، جون میدیم ، پس خواهشا لطفا شما ... خب الان من چی بگم به این بشر . لطفا شما یک لیوان آب میل کن.


بعدا نوشت :

هیس ! کارگران مشغول استراحتند

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۳۶
آبجی خانوم
زن اگر فرصت و فراغت داشته باشد، بچه داری مانع او نگردد، شوق و علاقه و نیرو و توان جسمانی داشته باشد و بخواهد وارد فعالیت های اجتماعی، سیاسی و یا اقتصادی شود، مانعی ندارد.
اما اینکه او را وادار و مجبور کنند، نه.
این را اسلام از زن نخواسته.
این یک نوع تحمیل بر زن به حساب می آید.
ــ آقا ــ


+
و اما شوهری که بگه جان بکن خرجت رو در بیار ...
۱۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۱۳
آبجی خانوم
نگاهی میچرخونم روی نوشته درب تاکسیهای پارک شده تو ایستگاه. هیچ کدوم مال خطی که میخواستم نیستن. میرم جلوتر می ایستم که مزاحم رد شدن ماشین ها نشم و منتظر میشم اما خبری از تاکسی نیست. راننده های این خط چون خیلی دارای مرام اند 50-60 درصدشون تا ایستگاه آخر نمیان و معمولا باید شخصی سوار بشیم. راننده شخصی ترمز میکنه ، میگم ... و با تاییدش سوار میشم.
هنوز ده متر هم نرفته که جلوی خانم مسنی ترمز میکنه و میگه "بفرما مادر".
پیرزن یک لحظه مکث میکنه و در حالی که به من نگاه میکنه میگه "من دربست میخواستم".
راننده : خب تا کجا میخوای بری
پیرزن : همین جا،میخوام برم داخل این بلوار (درست عکس مسیر من) به یکی خونه نشون بدم ولی خب مسافر دارین
راننده : نه مادر ، این محصله
پیرزن : آخه مسافر دارین
راننده : مسافر دیگه ، شما هم مسافر
در حالی که تو مغزم دارم کلمه محصل رو هی تکرار میکنم در رو باز میکنم و پیاده میشم. اون وسط صدای ببخشید دخترم پیرزن هم میشنوم.
بند کیفم رو میندازم رو دوشم و سر که بلند میکنم میبینم یکی از تاکسی های خطی که میخواستم از ترمز راننده شخصی پشتش ایستاده . سوار میشم . موندم از اینکه بهم گفته محصل بخندم یا از اینکه پیش خودش محصل بودن رو جواز پیاده کردن مسافر میدونه ناراحت باشم.
به ایستگاه میرسم باید پیاده بشم و سوار خط بعدی. پیرمرد خط گردان (از همین ها که نوبت رو ثبت میکنن و مسافر جور میکنن و آخر ی پولی از راننده ها میگیرن) از اونجا که زیاد دیدتم مسیر همیشگیم رو میدونه ، ماشینی رو نشونم میده و میگه " بشین خانم، حرکته" و راننده رو صدا میزنه.
سوار شدن راننده و روشن شدن ماشین همان و پخش شدن  این آهنگ همان ...

پی نوشت:
نه تو رو خدا ، من و محصلی؟؟؟!!!
۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۱۲
آبجی خانوم

امروز که +نامه جناب ظریف به بان کی مون رو خوندم حقیقتا دلم براشون سوخت.(این میزان مهر و محبت دل رحمی از من!!!). بنده خدا آخرش رفت به سازمان ملل شکایت کرد. به قول خودش گویا بعد عمری تازه احترامش رو نسبت به عدالت دستگاه قضایی آمریکا از دست داده. و البته گویا اعتراضات ایمیلی جناب عراقچی کار به جایی نبرد و آخرش مجبور شدند شکایت رو ببرند در خونه مترسک ِ کدخدا. حالا بماند که آخرشم نفهمیدیم چرا وقتی خود جناب ظریف گفت روزی دو سه بار با جان کری تلفنی صحبت میکنه ، این آقای عراقچی اینقدر اصرار به ایمیل زدن داشت. خب سید ، حالا که روابط اینقدر گرمابه و گلستان هست میذاشتی تلفنی حل و فصل کنند دیگه. آها ، ببخشید . الان یادم اومد روابط اونقدر هم گرمابه و گلستان نیست چون دیدار حضوری و خصوصی و این حرفا هم چاره ساز نبوده.

به هر حال میگفتم. امروز کلی دلم برای جناب ظریف سوخت. طفلکی حتی نمیتونه به کمیسیون برجام شکایت کنه. چون طبق همون سندی که خود آقایون سرداران دیپلماسی لبخند امضاء کردند، حداکثر 65 روز بعد شکایت ایران، بساط برجام بسته میشه و همون چهار تا تحریم برداشته شده هم بر میگرده. اونوقته که بنده خدا از یک طرف باید بد و بیراه حامیای سبز و بنفشش رو بشنوه و از یک طرف چوب توبیخ من و امثال من رو که مدام تذکرات آقا و اساتیدمون رو و بند های تایید مشروط برجام رو میکوبیم بر سرشون که مگه نگفتیم اینا غیر قابل اعتمادند ، حالا با این سانتریفیوژهای به باد رفته و اورانیوم های از دست رفته و قلب در آورده سیمان پر شده راکتور اراک چه غلطی میخواید بکنید. طفلک! خدا بهش رحم کنه و خودش گره از کار مسلمین باز کنه.


اصل نوشت :

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ لَنْ تَرْضی‏ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصاری‏ حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی‏ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ

هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد ، مگر آنکه از کیش آنان پیروی کنی. بگو : «تنها هدایتِ خداست که هدایت [واقعی] است». و اگر از هوی و هوسهای آنان پیروی کنی، بعد از آنکه آگاه شده ای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود. (120 بقره)

۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۱۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۱۹
آبجی خانوم