... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

پرسیدم کجا بودی؟
گفت رفته بودم پیش حاج آقا
من گمان کردم کسی از آقایان را دیده و مشغول بازی و صحبت شده
پرسیدم خب حاج آقا چی می‌گفت؟
گفت: «من دیدم حاج آقا یک کلاهی روی سرش دارد، به او گفتم این کلاه را مادرت برایت درست کرده؟ او هم گفت: بله، گفتم کلاهت را می‌دهی به من؟ گفت: این مال خودم است، لازمش دارم. برای تو یکی دیگر میخرم. من هم گفتم پس اگر میخواهی برای من بخری، صورتی اش را بخر...»
آنجا به این حرف‌های نهال خندیدم
وقتی برگشتیم خانه دوستانم تماس گرفتند و گفتند عکس های نهال در اینترنت منتشر شده که دارد با مقام معظم رهبری صحبت می‌کند و ایشان هم می‌خندند.
آنجا تازه فهمیدم که ماجرای کلاه صورتی جزئیات گفتگوی نهال با ایشان است.
عکس آقا را به نهال نشان دادم و گفتم از این حاج آقا کلاه صورتی خواستی؟ که تایید کرد و دوباره همان ماجرا را برایم تعریف کرد.

*

"اگر مجنون ...
... دل شوریده ای داشت

دل لیلی ...
... از او شوریده تـر بـــی"

تصویر: l1l.ir/751
متن: l1l.ir/7d7

آخرین نظرات
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۱۳:۱۵ - دچارِ فیش‌نگار
    :)
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۰۹:۲۵ - وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
    عجب
پیوندهای روزانه

۲۲ مطلب با موضوع «.............................. او :: فاطمیه» ثبت شده است


دریافت رزق امشب


+ممنونم بانوی بهشتی ...


دل نوشت :

زهرا ، علی ، مدینه ، اسماء ، آب ، امانت رسول الله ، تشیییع شبانه ، انتقام ، محمد ، مصر ، ...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۰۴
آبجی خانوم
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۴۳
آبجی خانوم
* ثم قالت: اَیُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَةُ وَ اَبی ‏مُحَمَّدٌ
سپس گفت: ای مردم! بدانید من فاطمه ام و پدرم محمد (ص) است.
اینجا آدمی به فکر میرود که مگر او را نمیشناختند که دوباره خود را معرفی میکند؟ اما دقّت در عبارات بعدی مسأله را روشن میسازد :
* اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً
میگویم، آنهم نه یکبار، بلکه تکرار میکنم و هیچگاه در گفتارم اشتباه ندارم و کارهایی که انجام میدهم بر خلاف حق نیست.
پس از معرفی خود که من فرزند چنان پدری هستم تأکید میکند که همه گفتار و کردارم صحیح و درست است و بلافاصله این آیه را قرائت میکند که :
* لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ (سوره توبه. آیه128)
هر آینه رسولی از خودتان برای شما آمد، وقتی بر شما سختی و فشار وارد میشد برای او سخت و ناگوار بود. در هر چه که خیر شما در آن قرار داشت او حریص بود یعنی میخواست به شما خیر برساند و نسبت به مؤمنین مهربان بود.
حضرت زهرا(س) در این عبارات میخواهد بگوید رسول خدا (ص) به این اندازه غمخوار و دلسوز شما بود و همواره میخواست به شما خیر برساند. من دختر چنین کسی هستم! آیا رفتاری که با من کردید سزاوار بود؟ آیا این صحیح بود؟ حضرت زهرا (س) در ادامه میفرماید:
* فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی دُونَ نِسائِکُمْ،وَ اَخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِکُمْ
و اگر به نسب پیغمبر اکرم (ص) مراجعه کنید و او را بشناسید، میفهمید که او پدر من است نه پدر زنهای شما و او برادر پسرعموی من است نه برادر مردان شما.
با این نحو استدلال همه حاضران در مجلس غافلگیر شدند، زیرا میگوید: شما معتقدید که پدر من پیغمبر است، من هم فرزند او هستم و او، برادر همسر من است. چقدر زیبا است! بدون اینکه اسم علی (ع) را ببرد میگوید: پیغمبر خدا برادر پسر عموی من است و بدین ترتیب به ماجرای «عقد اخوت» اشاره میکند. همه میدانستند که پیغمبر اکرم (ص) پس از ورود به مدینه بین مهاجرین و انصار عقد اخوت ّ و برادری بستند، اما طرف عقد اخوت خودشان را حضرت علی (ع) قرار داد. این یک اخوت حساب شده و معنوی بود :
* وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِىُّ اِلَیْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ
و چه سعادتمند است کسی که به او نسبت داده شود؛ یعنی کسی که به پدرم، پیغمبر اکرم (ص) نسبت معنوی و روحی داشته باشد سعادتمند است.
منظور حضرت علی (ع) است که شایستگی اخوت معنوی با رسول اکرم (ص) را یافت. حضرت (س) چه بسا عظمت همسر خود را بیان میکند که او در سطح روحیات و معنویات پیغمبر اکرم (ص) است و دارای همان مرتبه و عظمت میباشد، چون حقیقت «عقد اخوت» براساس یک نوع «هماهنگی روحی» است. حضرت باز هم نمیگوید او همسر من است، بلکه میگوید او پسرعموی من است.

پی نوشت :
1. متن از قسمت دوم خطبه و در ادامه پست دیشب انتخاب شده .
2. از حضرت رسول (ص) نقل شده در شب معراج فرشته ای رو دیدند موکل به ثبت مقادیر. از فرشته پرسیدند چیزی هست که حسابش در توان تو نباشه. فرشته گفت من حساب تک تک برگ درختان و تعداد قطرات باران رو دارم اما یا رسول الله قادر به حساب کردن ثواب ارزش یک صلواتی که امتت بر تو میفرستند نیستم. شب جمعه است. شب زیارتی مولا . شب زیارت اهل قبور . امروز دست اموات از دنیا کوتاه هست و فردا دست ما. بیایم ثواب یک صلوات رو بهشون هدیه کنیم تا فردا روزی هم کسان دیگری ما رو یاد کنند. و خدا میدونه در فردای محشر همین یک صلوات شاید گره گشای کارمون بشه.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

دریافت رزق امشب (آخرین روضه حاج آقا مجتبی و البته متفاوت ترین )
۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۳۶
آبجی خانوم

حمد و سپاس خداى را بر آنچه ارزانى داشت، و شکر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شکر بر او بر آنچه پیش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى که خلق فرمود و عطایاى گسترده ‏اى که اعطا کرد، و منّتهاى بى‏ شمارى که ارزانى داشت، که شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهایت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراک دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شکرگذارى آنها نعمتها را زیاده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به این نعمتها آنها را دو چندان کرد. و گواهى مى‏دهم که معبودى جز خداوند نیست و شریکى ندارد، که این امر بزرگى است که اخلاص را تأویل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پیشگاه تفکر و اندیشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندى که چشم‏ها از دیدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خیالات از درک او عاجز مى ‏باشند. موجودات را خلق فرمود بدون آنکه از ماده‏ اى موجود شوند، و آنها را پدید آورد بدون آنکه از قالبى تبعیّت کنند، آنها را به قدرت خویش ایجاد و به مشیّتش پدید آورد، بى ‏آنکه در ساختن آنها نیازى داشته و در تصویرگرى آنها فائده ‏اى برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهى بر طاعتش، و اظهار قدرت خود، و شناسائى راه عبودیت و گرامى داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصیتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوى بهشتش رهنمون گردد.

گواهى مى‏ دهم که پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، که قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزیدن نام پیامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگیخت، آن هنگام که مخلوقات در حجاب غیبت بوده، و در نهایت تاریکى‏ ها بسر برده، و در سر حد عدم و نیستى قرار داشتند، او را برانگیخت بخاطر علمش به عواقب کارها، و احاطه‏ اش به حوادث زمان، و شناسائى کاملش به وقوع مقدّرات. او را برانگیخت تا امرش را کامل و حکم قطعى‏ اش را امضا و مقدّراتش را اجرا نماید، و آن حضرت امّتها را دید که در آئینهاى مختلفى قرار داشته، و در پیشگاه آتشهاى افروخته معتکف و بت‏هاى تراشیده شده را پرستنده، و خداوندى که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منکرند. پس خداى بزرگ بوسیله پدرم محمد صلى اللَّه علیه و آله تاریکى‏ هاى آن را روشن، و مشکلات قلبها را برطرف، و موانع رؤیت دیده ‏ها را از میان برداشت، و با هدایت در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهى رهانید، و بینایشان کرده،و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود. تا هنگامى که خداوند او را بسوى خود فراخواند، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و میل، پس آن حضرت از رنج این دنیا در آسایش بوده، و فرشتگان نیکوکار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پیامبر و امینش و بهترین خلق و برگزیده ‏اش باد، و سلام و رحمت و برکات الهى بر او باد.

شما اى بندگان خدا! پرچمداران امر و نهى او، و حاملان دین و وحى او، و امین هاى خدا بر یکدیگر، و مبلّغان او بسوى امّت هایید، زمامدار حق در میان شما بوده، و پیمانى است که از پیشاپیش بسوى تو فرستاده، و باقیمانده ‏اى است که براى شما باقى گذارده، و آن کتاب گویاى الهى و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، که بیان و حجّتهاى آن روشن، اسرار باطنى آن آشکار، ظواهر آن جلوه ‏گر مى‏باشد، پیروان آن مورد غبطه جهانیان بوده، و تبعیّت از او خشنودى الهى را باعث مى ‏گردد، و شنیدن آن راه نجات است. بوسیله آن مى‏ توان به حجّت هاى نورانى الهى، و واجباتى که تفسیر شده، و محرّماتى که از ارتکاب آن منع گردیده، و نیز به گواهی هاى جلوه ‏گرش و برهان هاى کافیش و فضائل پسندیده ‏اش، و رخصت هاى بخشیده شده‏ اش و قوانین واجبش دست یافت.

پس خداى بزرگ ایمان را براى پاک کردن شما از شرک، و نماز را براى پاک نمودن شما از تکبّر، و زکات را براى تزکیه نفس و افزایش روزى، و روزه را براى تثبیت اخلاص، و حج را براى استحکام دین، و عدالت‏ ورزى را براى التیام قلبها، و اطاعت ما خاندان را براى نظم یافتن ملتها، و امامت مان را براى رهایى از تفرقه، و جهاد را براى عزت اسلام، و صبر را براى کمک در بدست آوردن پاداش قرار داد. و امر به معروف را براى مصلحت جامعه، و نیکى به پدر و مادر را براى رهایى از غضب الهى، و صله ارحام را براى طولانى شدن عمر و افزایش جمعیت، و قصاص را وسیله حفظ خونها، و وفاى به نذر را براى در معرض مغفرت الهى قرار گرفتن، و دقت در کیل و وزن را براى رفع کم‏ فروشى مقرر فرمود. و نهى از شرابخوارى را براى پاکیزگى از زشتى، و حرمت نسبت ناروا دادن را براى عدم دورى از رحمت الهى، و ترک دزدى را براى پاکدامنى قرار داد، و شرک را حرام کرد تا در یگانه ‏پرستى خالص شوند.

پس آنگونه که شایسته است از خدا بترسید، و از دنیا نروید جز آنکه مسلمان باشید، و خدا را در آنچه بدان امر کرده و از آن بازداشته اطاعت نمائید، همانا که فقط دانشمندان از خاک مى ‏ترسند.

+بخش اول خطبه فدکیه حضرت زهرا (س)

پی نوشت :

همونطور که با داده های اشتباه به نتیجه درست نمیرسیم ، هر چقدر هم که داده ها صحیح باشند با فرمول غلط به جواب درست رسیدن ناممکنه. اسلام یک نرم افزار صحیحه ، اگه ازش جواب نمیگیریم باید بگردیم ببینیم کدوم داده اشتباه رو وارد زندگیمون کردیم. قبل از اینکه خیلی دیر بشه.


دریافت رزق امشب

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۴۵
آبجی خانوم

فلم یبایعه على (ع) حتى ماتت فاطمه (س) و لا احد من بنى هاشم.

على علیه السلام تا هنگام وفات فاطمه سلام الله از بیعت خوددارى ورزید و هیچ یک از بنى هاشم نیز تا آن هنگام بیعت نکرده بودند.  (السٌّنَن الکبرى. ج6 /از منابع مهم حدیث اهل سنت)


زهرا سلام الله علیها خط قرمز اسلام بود

وقتی این خط قرمز شکست ، حضرت امیر بیعت کرد

پیامبر گفته بود اگر ناراحتش کنید ، منِ پیامبر و به تبع آن خدا را ناراحت کرده اید

اما به ناراحتی اش رضایت ندادند و تا شکستن یاس نبی (ص) پیش رفتند ...

پی نوشت :

دریافت رزق امشب

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۵۹
آبجی خانوم
این معما را چگونه فاطمـه زهـرا (س) حـل کرد که گروه انـصار از طرفـی بـا تمـام وجـود از اسـلام و پیـامبر دفـاع کردند، از طرف دیگر حالا که برای نجات اسلام از انحراف بایـد شمـشیر بکشند، تحت تأثیر جریان نفاق، شمشیرها را غلاف کرده اند ؟ ایـن معمـای پیچیده ای اسـت کـه چـرا نفـاق مـیتوانـد در جمعیتـی کـه از اسـلام دفـاع کردند، وارد شود و آنها را در جای خود متوقف نماید. حـضرت قـبلاً بـه همین گروه فرمودنـد: "اَنتم عباداللهِ نصب اَمرِه و نهیه ، شـما قـبلاً ریـسمان بندگی خدا را به گردن انداختید و تابلوی امر و نهی خدا بودیـد" ، "و حملَـةُ دینِـه و وحیـه ، حامـل دیـن و وحـی خـدا بودیـد". حـالا بـه همـین مـردم میفرماید خصوصیاتتان طوری شده که شیطان میتوانـد در زنـدگی شـما تأثیر بگذارد. "فَلَمااختارااللهُ لنبِیـه دار اَنبِیائـه ،حـالا کـه خـدا پیـامبرش را انتخاب کرد و جایی برد که بقیه انبیائش را برد" ، "و مأْوی اَصفیائه ، همان محلی که محل اصفیائش بود، یعنی در قیامت" ، "ظَهرت فیکُم حسکَةُ النفاقِ ، در شما خار و خاشاک نفـاق پیـدا شد ".
ببینید حضرت نمیگویـد شـما منـافق بودیـد، مـیگویـد: ضـعف هـایی داشـتید کـه آن ضـعفهـا بـا رحلـت پیـامبر اکرم   (ص) عامـل پیـدایی خـار و خاشاک نفاق شد. یعنی فرهنگ نفاق آمد و جای خود را در زنـدگی شـما باز نمود. شما در نظر بگیرید ملتی که با انگیزه های خوب یک کار بـزرگ الهی را شروع کند و بعد فراموش کند که بایـد آن را بـه ثمـر برسـاند چـه وضعی خواهد داشت. این ملت بـرای پیـروزی اسـلام در شـرایط جاهلیـت بسیار زحمت کشیدند! برای پیامبر و دین پیامبر  همه چیزشـان را دادنـد. یعنی همان مردمی که مالشان را با مهاجرین نصف کردند، حالا اکثر قریب به اتفـاق آنهـا پذیرفتنـد کـه امیرالمـؤمنین حـذف شـود. فکـر نکنیـد آنهایی که در حـذف علـی (ع) نقـش داشـتند از آن طـرف مرزهـا آمـده بودند، همان انصاری که مالشان را با مهاجرین نصف کردند و بعداً هم کـه وضع مالی مهاجرین خوب شد و خواستند مال آنها را پس بدهند، گفتنـد نه ما پس نمیگیریم، مـا بـرای برادرانمـان دادیـم، حـالا از دفـاع از خـط اصلی اسلام شانه خالی میکنند. حضرت زهرا (ص) روی این نکته دست گذاشته اند که اینها ضعف هایی را در عمق قلب خود داشتند که آن را از بین نبرده بودند و حالا بـا رحلـت پیامبر  به جهـت همـان ضـعف هـایی کـه در خـود از بـین نبـرده بودنـد، فرهنگ نفاق توانست رنگ خود را به ایـنها بزند و آنهـا هـم پذیرفتنـد.
خصوصیاتی که اینها در خود نکُشته بودند چه بود؟ پاکبـاز اسـلام نـشدن، در عین دوست داشتن اسلام و نیز عبودیت ناب را پیـشه نکـردن، در عـین مسلمان بودن. اینها مبارزه میکردنـد، مـسلمان هـم بودنـد، اسـلام را هـم دوست میداشتند، اما رفاه و تجمل را نیز دوسـت داشـتند و بـه ارزشهـای غیر الهی هم افتخار میکردند. دنیا دوسـتی بعـضی از اصـحاب پیـامبر را عنایـت داشـته باشـید کـه مـثلاً زبیـر بن عـوام در جنـگ اُحـد در دفـاع از پیامبر بدنش٢٥ زخم برداشت، یعنی جلوی دشمن ایـستاد و در دفـاع از پیـامبر  شـکمش پـاره شـد، بـا یـک دسـت شـکمش را گرفتـه بـود کـه روده هایش بیرون نریزد و با دست دیگر از حضرت دفاع میکرد. ولی ایـن آقا چندین سال بعد از رحلت رسـول خـدا (ص) کـارش بـه جـایی رسـید کـه وقتی مرد، به اندازه ای طلا داشـت کـه تبـر آوردنـد و طلاهـایش را تقـسیم کردند، او ٥٠هزار دینـار و ١٠٠٠اسـب و ٧٠٠شـتر و حـدود ١٠٠٠بـرده داشت و در مـصر و بـصره و کوفـه امـلاک زیـادی در اختیـار داشـت در حالی که خودش در مدینه بـود. چـه چیـزی درون ایـن آقاسـت کـه وقتـی شرایط حب دنیا برای او پیش آمد این چنین مردود میشود؟ تـازه؛ زبیـر در روزهای اول رحلت پیامبر (ص) هنـوز مـدافع علـی (ع) اسـت. زبیـر یکـی از آنهایی است که در جریان آتش زدن درِ خانه حضرت زهرا (س)، در خانـه فاطمه (س) و در کنار علی (ع) بود و شمشیر میکـشد و مـیگویـد فقـط بـا علی (ع) بیعت میکنم، که او را محکم کتـک مـیزننـد، آن وقـت کوتـاه میآید. چون اهل سقیفه حساب کرده بودند بـا هـر کـس چطـور برخـورد نکند، فقط اعتراض بزرگ فاطمه زهرا (س) را نتوانسته بودند پیش بینی کنند. اینها فکر میکردند همه در حد زبیرند، لذا پیش بینی نوع برخورد با آنهـا و چگونگی وصل کردن آنها به خود را، کرده بودند.
آری! حضرت فاطمه (س) میفرمایند نفاق درون شما راه پیـدا کـرده و سپس ادامه میدهند: "و سملَ جِلْباب الدینِ ، و لذا لباس دین کهنه شد". این تعبیرات واقعاً خیلـی عـالی اسـت. چـون بـا رحلـت رسـول خـدا (ص) عده ای تـصورشان ایـن بـود کـه دیگـر دوره دیـن گذشـت. انـسان گـاهی مسائلی را میبیند که گویا فاطمه زهرا (س) دارند قاعده همه زمانها را در آن صحنه بازگو میکنند. فرهنگ نفاق وقتی میآید طوری تبلیغ مـیکنـد کـه آدم حس میکند قصه دین مال دیروز بود و دوره اش گذشته اسـت. آنهـا برای اینکه درخشش دین را ضعیف کنند به شما میگویند شـما هنـوز در سال ٥٧ زندگی میکنید. نکته ای که نباید در خطبه حضرت زهرا (س) از آن غفلت کنیم این است کـه نفـاق همیـشه در جامعـه مـسلمین فعـال اسـت و منافقانه هم فعال است ...

پی نوشت :
حکایت هنوز همین ست ...
دریافت رزق امشب
۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۵۶
آبجی خانوم
هان! به خدا قسم پسر ابوقحافه جامه خلافت را پوشید در حالى که مى دانست جایگاه من در آن چون محور سنگ آسیا به آسیاست، سیل دانش از وجودم همچون سیل سرازیر مى شود و مرغ اندیشه به منزلتم نمى رسد. اما از خلافت چشم پوشیدم، و روى از آن برتافتم، و عمیقاً اندیشه کردم که با دست بریده و بدون یاور بجنگم، یا آن عرصه گاه ظلمت کور را تحمل نمایم، فضایى که پیران در آن فرسوده، و کم سالان پیر، و مؤمن تا دیدار حق دچار مشقت مى شود! دیدم خویشتندارى در این امر عاقلانه تر است، پس صبر کردم در حالى که گویى خار در چشم بود و استخوان در گلوی من مانده بود. مى دیدم که میراثم به غارت مى رود. تا نوبت اولى سپرى شد، و خلافت را پس از خود به پسر خطّاب واگذارد.
(سپس امام وضع خود را به شعر اعشى مثل زد) 
«چه تفاوت فاحشى است بین امروز من با این همه مشکلات، و روز حیّان برادر جابر که غرق خوشى است»
شگفتا! اولى با اینکه در زمان حیاتش مى خواست حکومت را واگذارد، ولى براى بعد خود عقد خلافت را جهت دیگرى بست. چه سخت هر کدام به یکى از دو پستان حکومت چسبیدند! حکومت را به فضایى خشن کشانیده و به کسى رسید که کلامش درشت و همراهى با او دشوار و لغزشهایش فراوان و معذرت خواهیش زیاد بود.
بودن با حکومت او کسى را مى ماند که بر شتر چموش سوار است، که اگر مهارش را بکشد بینى اش زخم شود و اگر رهایش کند خود و راکب را به هلاکت اندازد! به خدا قسم امت در زمان او دچار اشتباه و ناآرامى، مزاج و انحراف از راه خدا شدند. آن مدت طولانى را نیز صبر کردم و بار سنگین هر بلایى را به دوش کشیدم. تا زمان او هم سپرى شد و امر حکومت را به شورایى سپرد که به گمانش من هم یکى از آنانم!
خداوندا چه شورایى! من چه زمانى در برابر اولین آنها در برترى و شایستگى مورد شک بودم که امروز همپایه این اعضاى شورا قرار گیرم؟! ولى (به خاطر احقاق حق) در نشیب و فراز شورا با آنان هماهنگ شدم، در آنجا یکى به خاطر کینه اش به من رأى نداد و دیگرى براى بیعت به دامادش تمایل کرد و مسائلى دیگر که ذکرش مناسب نیست. تا سومى به حکومت رسید که برنامه اى جز انباشتن شکم و تخلیه آن نداشت و دودمان پدرى او (بنى امیه) به همراهى او برخاستند و چون شترى که گیاه تازه بهار را با ولع مى خورد به غارت بیت المال دست زدند، در نتیجه این اوضاع رشته اش پنبه شد، و اعمالش کار او را تمام ساخت، و شکمبارگى سرگونش نمود.
آن گاه چیزى مرا به وحشت نینداخت جز اینکه مردم همانند یال کفتار بر سرم ریختند و از هر طرف به من هجوم آورند، به طورى که دو فرزندم در آن ازدحام کوبیده شدند و ردایم از دو جانب پاره شد، مردم چونان گله گوسپند محاصره ام کردند. اما همین که به امر خلافت اقدام نمودم گروهى پیمان شکستند و عده اى از مدار دین بیرون رفتند و جمعى دیگر سر به راه طغیان نهادند، گویى هر سه طایفه این سخن خدا را نشنیده بودند که مى فرماید: «این سراى آخرت را براى کسانى قرار داده ایم که خواهان برترى و فساد در زمین نیستند، و عاقبت خوش از پرهیزکاران است.» چرا، به خدا قسم شنیده بودند و آن را از حفظ داشتند، امّا زرق و برق دنیا چشمشان را پر کرد و زیور و زینتش آنان را فریفت.
هان! به خدایى که دانه را شکافت، و انسان را به وجود آورد، اگر حضور حاضر و تمام بودن حجت بر من به خاطر وجود یاور نبود و اگر نبود عهدى که خداوند از دانشمندان گرفته که در برابر شکمبارگى هیچ ستمگر و گرسنگى هیچ مظلومى سکوت ننمایند، دهنه شتر حکومت را بر کوهانش مى انداختم و پایان خلافت را با پیمانه خالى اولش سیراب مى کردم، آنوقت مى دیدید که ارزش دنیاى شما نزد من از اخلاط دماغ بز کمتر است.
(چون سخن مولا به اینجا رسید مردى از اهل عراق برخاست و نامه اى به او داد، حضرت سرگرم خواندن شد، پس از خواندن، ابن عباس گفت: اى امیرالمؤمنین، کاش سخنت را از همان جا که بریدى ادامه مى دادى! ) فرمود:
هیهـات اى پسر عبـاس، این آتش درونى بود که شعله کشید سپس فرو نشست.
ابن عباس گفت: به خدا قسم بر هیچ سخنى به مانند این کلام ناتمام امیرالمؤمنین غصه نخوردم که آن انسان والا درد دلش را با این سخنرانى به پایان نبرد.
+خطبه سوم نهج البلاغه معروف به شقشقیه
پی نوشت :
طاقت آوردن این درد نهان آسان نیست ، شقشقیه ست و سخن گفتن از آن آسان نیست ...
دریافت رزق امشب
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۲۰
آبجی خانوم

" دلالت‏ بر آنچه احتمال دادیم از حقیقت لیلة‏القدر مى‏ کند حدیث‏ شریف طولانى که در تفسیر برهان از کافى شریف نقل فرموده و در آن حدیث است که:

نصرانى گفت‏ به حضرت موسى بن‏ جعفر (ع) که تفسیر باطن "حم* والکتاب المبین* انا انزلناه فى لیلة مبارکة* انا کنا منذرین فیها یفرق کل امر حکیم"(حم، سوگند به کتاب روشن، ما آن را در شبی مبارک فرستادیم، همانا ما بیم دهنده بوده ایم، در آن شب هر امر استوار تفصیل و تبیین می شود/ سوره دخان. 1-4) چیست؟

فرمود: "اما «حم‏» محمد صلى الله علیه و آله و اما «کتاب مبین‏» امیرالمؤمنین‏ (ع) است و اما «اللیلة‏» ، فاطمه (س) است" (اصول کافی. کلینی. ج 2. ص 326 .کتاب الحجة. باب مولد النبی. ح 4)


پی نوشت :

متن مقتل :
قَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ‏ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَبْلَ مَوْتِهِ بِثَلَاثٍ سَلَامُ اللَّهِ عَلَیْکَ یَا أَبَا ‏الرَّیْحَانَتَیْنِ أُوصِیکَ بِرَیْحَانَتَیَّ مِنَ الدُّنْیَا فَعَنْ قَلِیلٍ یَنْهَدُّ رُکْنَاکَ‏ وَ اللَّهُ خَلِیفَتِی عَلَیْکَ فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ ‏عَلِیٌّ ع هَذَا أَحَدُ رُکْنَیَّ الَّذِی قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ ع قَالَ عَلِیٌّ ع هَذَا الرُّکْنُ الثَّانِی الَّذِی قَالَ ‏رَسُولُ اللَّهِ.‏
جابر بن عبد الله انصارى می‏گوید: سه روز پیش از رحلت رسول خدا (ص) شنیدم که به على بن ابى ‏طالب چنین فرمود: اى پدر دو ریحانه! تو را نسبت به این دو ریحانه خودم از دنیا (حسن و حسین علیهما ‏السلام) سفارش میکنم. به همین زودى دو رکن تو ویران میشود و خداوند بهترین جانشین براى تو خواهد بود. ‏هنگامی که رسول خدا (ص) رحلت فرمودند على (ع) گفت: این یکى از دو رکن من بود که ویران شد و رسول خدا ‏به من فرمود و چون فاطمه (ع) رحلت کرد، علی علیه السلام فرمود: این همان رکن دومى است که پیامبر (ص) ‏خبر دادند.‏
أمالی شیخ صدوق، ص 135 و معانی الاخبار شیخ صدوق، ص 403.‏ 
۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۰۲
آبجی خانوم

یا زهرا سلام الله علیها

ای به فدای بانویی که فرمود :

وَ کُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبی وَ مَنْزِلَةٌ عِنْدَ الْاِلهِ عَلَی الْاَدْنَیْنِ مُقْتَرِبُ

هر خاندانى که نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما

+خطبه فدکیه حضرت زهرا سلام الله علیها در مسجد


دریافت رزق امشب/1

پی نوشت :

فقط 3 روز مونده تا ...
باز نشر از 13 اسفند 93 ، 20:21
سه روز قبل از چهارمین سفر راهیان
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۱۸
آبجی خانوم
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۳۴
آبجی خانوم