یعنی همانطور که اگر میخواهید مزۀ شیرین گندم را بچشید، باید آرد را از سبوس خالص کنید، اگر می خواهید مزۀ ایمان را بچشید، باید ایمان خود را خالص و کامل کنید. ما اگر بخواهیم انگیزهای برای خودمان ایجاد کنیم که با آن انگیزه، به سراغ اخلاص برویم و آن را طلب کنیم، باید بگوییم «مزۀ دینداری و بندگی به اخلاص است؛ بلکه مزۀ زندگی هم به اخلاص است». اگر کسی به اخلاص برسد و یا اینکه اخلاص را دوست داشته باشد و به سمت اخلاص قدم بردارد واقعاً زندگیاش متفاوت خواهد شد. کما اینکه رسول خدا(ص) فرمود «اگر خداوند مطلع بشود دلی اخلاص را دوست دارد، خودش ادارۀ زندگی او را به عهده میگیرد». (مَا أَطَّلِعُ عَلَى قَلْبِ عَبْدٍ فَأَعْلَمُ فِیهِ حُبَ الْإِخْلَاصِ لِطَاعَتِی لِوَجْهِی وَ ابْتِغَاءِ مَرْضَاتِی إِلَّا تَوَلَّیْتُ تَقْوِیمَهُ وَ سِیَاسَتَهُ وَ تَقَرَّبْتُ مِنْه /مصباح الشریعه. ص92).
تازه آن موقع است که آدم شیرینی ارتباط با خدا را واقعاً میچشد و اصلاً خدا را در زندگی خودش حسّ میکند. در این صورت رنجها و سختیهای زندگی هم برایش آزاردهنده نخواهد بود بلکه شیرین خواهد بود. یکی از آثار اخلاص را در این روایت میبینید که امام صادق(ع) میفرماید: «وقتی رقت قلب پیدا کردی، دعا کن، و قلب هم رقیق نمیشود(رقت قلب پیدا نمیکنی) مگر زمانی که خالص شوی»( إِذَا رَقَ أَحَدُکُمْ فَلْیَدْعُ؛ فَإِنَّ الْقَلْبَ لَایَرِقُّ حَتّى یَخْلُص/ کافی. ج2.ص477).
اگر خالص شوی، مثل ابر بهاری میشوی و دلت رقت پیدا میکند. درست است که مؤمنِ مخلص، سعۀ صدر دارد و محکم است، ولی در عین حال، دلش رقیق است.البته هر گریهای ناشی از رقت قلب نیست، در رقت قلب یک رحمی نسبت به دیگران دیده میشود. یک وقت انسان نسبت به خودش رحم و دلسوزی دارد و گریه میکند(گریۀ بچهها معمولاً از این نوع است)، اما یک وقت انسان برای دیگران دلسوزی میکند. کسی که رقت قلب دارد برای دیگران گریه میکند، چون طاقت ندارد رنج دیگران را ببیند. چنین کسی مینشیند و برای دیگران دعا میکند. اگر چنین کسی را پیدا کردید، سعی کنید با او نشست و برخواست داشته باشید، تا از برکات وجودش بهرمند شوید، لااقل از کنار این آدمهای خوب رد شوید تا شما را نگاه کند، چون او رقت قلب دارد، وقتی شما را ببیند، برای شما دعا میکند. آقای بهجت(ره) میفرمود: «اینها که مدام به من میگویند التماس دعا، لزومی ندارد بگویند چون من خودم آنها را دعا میکنم» ایشان چون رقیقالقلب و دلرحم بودند، دیگران را دعا میکنند.
میخواهم یک آدم رقیقالقلب به شما معرفی کنم. بعد از رسول خدا(ص) رقیقالقلبترین انسان عالم خلقت، امیرالمؤمنین(ع) است. یک روز امیرالمؤمنین(ع) از بازار خرمافروشان عبور میکرد، کنیزی را دید که گریه میکند. حضرت جلو رفت و پرسید: «چرا گریه میکنی؟» او عرض کرد: اربابم برای خرید خرما مبلغی پول به من داد و من به اینجا آمدم و خرما خریدم و برایش بردم، ولی آن را نپسندید و گفت نامرغوب است، ببر و پس بده، اما فروشنده حاضر به پس گرفتن نیست. علی(ع) نزد فروشنده رفت و به او فرمود: «ای بنده خدا! این بانو، کنیز و خدمتکار است و از خودش اختیاری ندارد، پولش را بده و خرمای خودت را پس بگیر.» خرمافروش که علی (ع) را نمیشناخت، از دخالت ایشان ناراحت شد، برخاست و گفت: تو چه کاره هستی که در کار ما دخالت میکنی؟! و دست رد بر سینه حضرت زد، مردمی که آنجا بودند و علی (ع) را میشناختند، به فروشنده خرما گفتند: این آقا «علی بن ابیطالب امیرمؤمنان» است. آن مرد وقتی فهمید که ایشان امیرالمؤمنین(ع) است رنگش پرید، شرمنده شد و عذرخواهی کرد و پول کنیز را به او داد و خرمای خود را پس گرفت و آن کنیز هم خوشحال شد و به خانه برگشت».(عَنْ أَبِی مَطَرٍ الْبَصْرِیِ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع مَرَّ بِأَصْحَابِ التَّمْرِ فَإِذَا هُوَ بِجَارِیَةٍ تَبْکِی فَقَالَ یَا جَارِیَةُ مَا یُبْکِیکِ .../مناقب آلابیطالب.2.112).
حالا فکر کنید علیبن ابیطالب(ع) که اینقدر رقیقالقلب است که طاقت ندارد گریۀ یک کنیز را تحمل کند، وقتی صدای گریههای فاطمۀ زهرا(س) را میشنید، چه میکشید؟!
هر کسی در این دنیا باید یک رنجی بکشد، اما میدانید رنج امیرالمؤمنین(ع) چه بود؟ امیرالمؤمنین(ع) در جنگها هزاران زخم بر بدنش وارد میشد اما رنج زیادی از آنها نمیکشید. خدا میداند چه رنجی برای امیرالمؤمنین(ع) سنگین و جانگداز است. اینکه علی(ع) با آن رقّت قلبش، صدای نالههای جانسوز فاطمه(س) را بشنود و سکوت کند ...
پی نوشت :
