میگم اونم به پرستویی دادن نه بادیگارد
میگه یعنی چی
میگم هیچی
بعدا نوشت :
گلایه پرستویی از اصطلاح سیمرغ مصلحتی
جاتون خالی ، کلی با شعارهایی که مادر داده حال کردیم. همسایه ها که دیگه بماند. پلاکارد مرگ بر اسرائیل رو هم گذاشتیم روی طاقچه زیر عکس امام .
حاجی پناهیان هم تو قم کولاک کرد، با رادیو گوشی گوش کردیم.
پی نوشت :
مطالب بعضی وبلاگ ها خاطرات آدم رو زنده می کنند مثل الان که یک بزرگواری از مسئولانی نوشته بودند که یادشون رفته قول آسفالت جاده روستاشون رو دادند.
ی جاده داشت روستای پدریه مادرم که دکتر نوبخت چهار دوره قول میداد آسفالتش میکنه آخرشم نکرد که نکرد. بعدش احمدی نژاد اومد جاده های روستایی استان رو دستور داد آسفالت کنند. هشت سال بعد که دوره احمدی نژاد تموم شد نوبخت شد معاون رئیس جمهور رفت تو تلویزیون گفت "دل ما با کسی که سال 84 پیروز شد اصلاً صاف نشد و هیچ وقت نتوانستیم او را به عنوان مظهر جمهوریت مردم فهیم و با فرهنگ و صادق جمهوری اسلامی ایران بدانیم".
نکته جالبش اینه که دور دوم انتخابات 84 پیرمرد پیرزنهای سن بالای روستاهای اون منطقه که بی سواد بودن و اسم خودشونم بلد نبودن بنویسند، به خاطر این موجودی که مظهر جمهوریت نظام نبوده ، رفتن نوشتن عبارت "محمود احمدی نژاد" رو یاد گرفتن که ی وقت مسئولین شورای محل اسم حاج آقا خاطره رو به جای اون براشون ننویسند.
مقداری خاک و کاه روی سر و شانه هایش ریخته و به طرفم امد و گفت :ای تیمسار فلاحی میبینی این جمهوری اسلامی چه خاکی بر سر ما ریخته است؟
گفتم: به جان خودت این خاک را خود حضرتعالی ریخته اید.
- ما آوارگان و مال و روز ما را میبینی؟
+ مرد حسابی تو زادگاهت بانه است در مریوان چه میکنی؟ برادرت هم جل و پلاسش را تو مهاباد پهن کرده است. تو خانه و زندگی ات بانه است اصلا اینجا در اردوگاه آوارگان مریوان چکار داری؟
- من نمایندگی برادرم دارم که به داد این مردم برسم.
+ میخواهم با این مردم صحبت کنم، همه مردم مریوان هستند؟
- بله
+ چقدر هستند؟
- 2000 نفر
+ مردم مریوان 2000 نفر هستند؟
× بقیه از ترس فرار کردند
+ میخواهم با همین 2000 نفر صحبت کنم
- اینجا چند نفری هستند با اینها صحبت کنید با همه که نمیشود
+ میخواهم تا صبح اینجا باشم و با همه صحبت کنم
- همین چند نفر هستند
+ به این چند نفر کاری ندارم با بقیه کار دارم!
- نمیشود!
معلوم بود آن بقیه کرد نیستند و به همین دلیل نمیگذارند با آنها صحبت کنم.آن افراد شامل چریکهای فدایی خلق، شفق سرخ، استالینیست، مائوئیست و ... غیر کرد بودند.
لهجه آنان این راز را آشکار کرد.
.
.
*بخشهایی از گزارش شهید ولی الله فلاحی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش از درگیریهای کردستان.
پی نوشت :
کتاب شامل پرونده های امنیتی دو سال و نیم اول انقلاب هست. بعضی وقایع مثل قائله کردستان و وقایع پیش از شروع جنگ در خوزستان ، مطرح و شناخته شده و بعضی هم جز پرونده های محرمانه که تاریخ محرمانه بودنشون سر اومده.
این مطلب رو چند وقت پیش نوشته بودم با این پی نوشت که " دو سال و سربلندی از این حجم بحران برای یک انقلاب نو پا یعنی یقین به ”یدالله فوق ایدیهم” " . این روزها بیشتر از هر چیزی به این آیه سوره فتح دلگرمم.
* اگر فیلم چ رو دیدید شهید فلاحی ارتشی همراه شهید چمران در ماموریت پاوه هستند.