... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

پرسیدم کجا بودی؟
گفت رفته بودم پیش حاج آقا
من گمان کردم کسی از آقایان را دیده و مشغول بازی و صحبت شده
پرسیدم خب حاج آقا چی می‌گفت؟
گفت: «من دیدم حاج آقا یک کلاهی روی سرش دارد، به او گفتم این کلاه را مادرت برایت درست کرده؟ او هم گفت: بله، گفتم کلاهت را می‌دهی به من؟ گفت: این مال خودم است، لازمش دارم. برای تو یکی دیگر میخرم. من هم گفتم پس اگر میخواهی برای من بخری، صورتی اش را بخر...»
آنجا به این حرف‌های نهال خندیدم
وقتی برگشتیم خانه دوستانم تماس گرفتند و گفتند عکس های نهال در اینترنت منتشر شده که دارد با مقام معظم رهبری صحبت می‌کند و ایشان هم می‌خندند.
آنجا تازه فهمیدم که ماجرای کلاه صورتی جزئیات گفتگوی نهال با ایشان است.
عکس آقا را به نهال نشان دادم و گفتم از این حاج آقا کلاه صورتی خواستی؟ که تایید کرد و دوباره همان ماجرا را برایم تعریف کرد.

*

"اگر مجنون ...
... دل شوریده ای داشت

دل لیلی ...
... از او شوریده تـر بـــی"

تصویر: l1l.ir/751
متن: l1l.ir/7d7

آخرین نظرات
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۱۳:۱۵ - دچارِ فیش‌نگار
    :)
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۰۹:۲۵ - وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
    عجب
پیوندهای روزانه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدیریت استراتژیک» ثبت شده است

در مبحث ماهیت بررسی و انتخاب استراتژی نوشته :

زمانی یک تحصیلکرده گمنام گفت: " اگر شما فکر می کنید کسب دانش پر هزینه است بهتر است جهل را بیازمایید." میتوان مفهوم یا معنایی که در این گفتار نهفته است در مورد تعیین هدف های بلند مدت هم به کار برد . استراتژیست ها باید سعی کنند از راه های زیر - مدیریت مبتنی بر استقراء ، بحران ، قضاوت های ذهنی و امید - مبنی بر مدیریت غیر مبتنی بر هدف پرهیز کنند.


یاد جمله شهید مطهری در مورد «تعرف الاشیاء باضدادها» افتادم:

این جمله در زبان اهل علم شایع است که «تعرف الاشیاء باضدادها» یعنی اشیاء از راه نقطه ی مخالف و نقطه ی مقابلشان شناخته می شوند و به وجود آنها پی برده می شود ... مثلاً نور و ظلمت. این دو را بشر به مقایسه ی یکدیگر می شناسد ... همچنین است علم و جهل. اگر فرض کنیم جهل در عالم نبود و بشر همه چیز را می دانست و در برابر هیچ حقیقتی نادانی خود را احساس نمی کرد و در روشنایی علم همه چیز برایش روشن و آشکار بود، با اینکه غرق در علم بود و همه چیز را با نور علم می دید، از خود علم غافل بود؛ همه چیز را می دید و می فهمید و به او التفات داشت الاّ خود علم که نمی توانست به او التفات داشته باشد. ولی وقتی که جهل در برابر علم آشکار شد و به کمک دستگاه گیرنده ی فکری آمد، التفات و توجّه نسبت به علم هم پیدا می شود؛ فهمیده می شود که او هم موجودی است از موجودات عالم. و لهذا حیوان توجّه به علم خود ندارد زیرا توجّه به جهل خود ندارد.
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۰۳
آبجی خانوم