- آزاد !
+ معلوم است آزاد است. اگر بنده می بود پروای صاحب و مالک و خداوندگار خویش را می داشت و این بساط را پهن نمی کرد.
رد و بدل شدن این سخنان بین کنیزک و آن مرد موجب شد که کنیزک مکث زیادتری در بیرون خانه بکند. هنگامی که به خانه برگشت اربابش پرسید: چرا اینقدر دیر آمدی؟
کنیزک ماجرا را تعریف کرد و گفت مردی با چنین وضع و هیئت می گذشت و چنان پرسشی کرد و من چنین پاسخی دادم.
شنیدن این ماجرا او را چند لحظه در اندیشه فرو برد. مخصوصا آن جمله "اگر بنده می بود از صاحب اختیار خود پروا می کرد" مثل تیر بر قلبش نشست. بی اختیار از جا جست و به خود مهلت کفش پوشیدن نداد. با پای برهنه به دنبال گوینده سخن رفت. دوید تا خود را به صاحب سخن که جز امام هفتم حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نبود رساند. به دست آن حضرت به شرف توبه نائل شد و دیگر به افتخار آن روز که با پای برهنه به شرف توبه نائل آمده بود کفش به پا نکرد.
او که تا آن روز به "بشر بن حارث بن عبدالرحمن مروزی" معروف بود، از آن به بعد لقب "الحافی" یعنی "پابرهنه" یافت و به "بشر حافی" معروف و مشهور گشت. تا زنده بود به پیمان خویش وفادار ماند، دیگر گرد گناه نگشت. تا آن روز در سلک اشراف زادگان و عیاشان بود ، از آن روز به بعد در سلک مردان پرهیزکار و خدا پرست در آمد.
پی نوشت :
جلد دوم این کتاب اولین اثری بود که از شهید مطهری خوندم. دوران راهنمایی بودم . اونقدر خوندمش که ورق ورق شد.
این کتاب رو از دست ندید. هر آنچه امروز بهش نیاز داریم از اخلاق و عبادت و کار و اقتصاد و ... در قالب بیان روانی از روایات معتبر درش ذکر شده.
روحت شاد استاد
+
روز معلم رو باید به مادرم که من رو با کتاب مانوس کرد ، به پدرم که سخاوتمندانه (اصلا هم دعوامون نمیشد سر اینکه کتاباش رو بهم میریختم، اصلا) کتاب هاش رو در اختیارم میذاشت ، و خانم البرزی معلم راهنماییم که هنوز صداش تو گوشم هست که میگفت " امین چشم ها و دستاتون باشید" تبریک میگفتم ...