... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

پرسیدم کجا بودی؟
گفت رفته بودم پیش حاج آقا
من گمان کردم کسی از آقایان را دیده و مشغول بازی و صحبت شده
پرسیدم خب حاج آقا چی می‌گفت؟
گفت: «من دیدم حاج آقا یک کلاهی روی سرش دارد، به او گفتم این کلاه را مادرت برایت درست کرده؟ او هم گفت: بله، گفتم کلاهت را می‌دهی به من؟ گفت: این مال خودم است، لازمش دارم. برای تو یکی دیگر میخرم. من هم گفتم پس اگر میخواهی برای من بخری، صورتی اش را بخر...»
آنجا به این حرف‌های نهال خندیدم
وقتی برگشتیم خانه دوستانم تماس گرفتند و گفتند عکس های نهال در اینترنت منتشر شده که دارد با مقام معظم رهبری صحبت می‌کند و ایشان هم می‌خندند.
آنجا تازه فهمیدم که ماجرای کلاه صورتی جزئیات گفتگوی نهال با ایشان است.
عکس آقا را به نهال نشان دادم و گفتم از این حاج آقا کلاه صورتی خواستی؟ که تایید کرد و دوباره همان ماجرا را برایم تعریف کرد.

*

"اگر مجنون ...
... دل شوریده ای داشت

دل لیلی ...
... از او شوریده تـر بـــی"

تصویر: l1l.ir/751
متن: l1l.ir/7d7

آخرین نظرات
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۱۳:۱۵ - دچارِ فیش‌نگار
    :)
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۰۹:۲۵ - وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
    عجب
پیوندهای روزانه

این تصویر تزئینی ست ...

دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۴۷ ب.ظ

صفحه ش یادم نیست. همون اولهای کتاب بود. علی وقتی دیده بود بعد از نامه اش خبری از ناصر نشده خودش اومده بود ناصر رو ببره جبهه. پدر مخالف بود، هنوز یک سال از مجروحیت قبلی ناصر نگذشته بود، تازه امتحانات ترم دبیرستان هم بود. علی که اومد لبخند نشست روی صورت پدر . موقع رفتن شوخی شوخی حرفش رو زد که "ایشون هم راست میگن کشور دکتر مهندس هم میخواد، خون ناصر هم که با بقیه فرق میکنه" و رو میکنه به ناصر و میگه " راستی خون ... " . آخر شب ، وقتی چند ساعتی از رفتن علی گذشت پدر وارد اتاق ناصر میشه و اجازه رفتن به جبهه رو به ناصر میده .
از دیشب جمله علی توی سرم رژه میره : راستی خون خرچنگ ها هم آبی یه!

نظرات  (۳)

۱۴ دی ۹۴ ، ۱۶:۵۳ پلڪــــ شیشـہ اے
گرای 270 درجه ؟؟!
پاسخ:
آری
امریکا و اروپا نگران تنش بین ایران و عربستان نیستن! نگران قیمت نفت تشریف دارن!
پاسخ:
نگران قیمت نفت بودنشون یک نگرانی منطقی در راستای منافع ملی شون هست، همون طور که من نگران فروختن نفت کشورم زیر قیمت آب معدنی هستم
اما اینکه پررو پررو زنگ بزنه دستور بده به بعضیا که البته اولین بارش هم نیست خیلی حرفه
بمیرم براش :(
دلم تنگه شوخیای علیه
پاسخ:
اوهوم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">