رعد و برق میزند وسط خاطراتم
شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۳۴ ب.ظ
امتحان اقتصاد مهندسی داده بودیم، اولین امتحان ترم دانشگاه. من، الف و میم تو تاکسی برمیگشتیم خونه که بارون شروع شد و بعد رعدوبرق.
من ذوق میکردم، الف از ترس میلرزید و میم از تضاد واکنش ما از خنده ضعف میرفت. چقدر زود گذشت...
+
بسم الله
هو الذی یریکم البرق خوفا و طمعا و ینشی السحاب الثقال
آیه 12 رعد
من ذوق میکردم، الف از ترس میلرزید و میم از تضاد واکنش ما از خنده ضعف میرفت. چقدر زود گذشت...
+
بسم الله
هو الذی یریکم البرق خوفا و طمعا و ینشی السحاب الثقال
آیه 12 رعد
۹۵/۰۱/۲۸