... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

پرسیدم کجا بودی؟
گفت رفته بودم پیش حاج آقا
من گمان کردم کسی از آقایان را دیده و مشغول بازی و صحبت شده
پرسیدم خب حاج آقا چی می‌گفت؟
گفت: «من دیدم حاج آقا یک کلاهی روی سرش دارد، به او گفتم این کلاه را مادرت برایت درست کرده؟ او هم گفت: بله، گفتم کلاهت را می‌دهی به من؟ گفت: این مال خودم است، لازمش دارم. برای تو یکی دیگر میخرم. من هم گفتم پس اگر میخواهی برای من بخری، صورتی اش را بخر...»
آنجا به این حرف‌های نهال خندیدم
وقتی برگشتیم خانه دوستانم تماس گرفتند و گفتند عکس های نهال در اینترنت منتشر شده که دارد با مقام معظم رهبری صحبت می‌کند و ایشان هم می‌خندند.
آنجا تازه فهمیدم که ماجرای کلاه صورتی جزئیات گفتگوی نهال با ایشان است.
عکس آقا را به نهال نشان دادم و گفتم از این حاج آقا کلاه صورتی خواستی؟ که تایید کرد و دوباره همان ماجرا را برایم تعریف کرد.

*

"اگر مجنون ...
... دل شوریده ای داشت

دل لیلی ...
... از او شوریده تـر بـــی"

تصویر: l1l.ir/751
متن: l1l.ir/7d7

آخرین نظرات
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۱۳:۱۵ - دچارِ فیش‌نگار
    :)
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۰۹:۲۵ - وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
    عجب
پیوندهای روزانه

مردم شهری که دوستش ندارم 3

سه شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۲۹ ب.ظ

با اون جمعیتی که پشت ورودی دیدیم کلا امیدی برای وارد شدن به محل نداشتیم. رفتیم نشستیم رو نیمکت های کنار درخت ها و کم کم بحثمون گرم شد. داشتیم غر میزدیم که "مردم واسه دیدن استاندار و فلان مسئول نیومدن که اینقدر میکروفن دست به دست می کنید، ملت خسته شدن" که یهو خانم مسنی که از نظر سنی هم میتونست همسر شهید باشه هم خواهر شهید هم مادر شهید گفت " شهید رو من دادم باید بیرون باشم اونوقت این اون تو حرف میزنه". سرمون رو از شرمندگی میندازیم پایین. یکی از بچه ها سرش رو میاره جلو و در گوشمون میگه :" با آقام رفتم موبایل فروشی برا مادرش گوشی هدیه بگیره ، دوست صاحب مغازه ما رو دید شروع کرد مسخره بازی و به مغازه دار گفت از آمریکا جنس نیاریا آمریکا دشمنه، مغازه دار هم گفت کی گفته آمریکا دشمنه ! ما هر چی داریم از آمریکاست. دوستش دوباره گفت من میخوام برم سوریه مدافع حرم بشم و مغازه دار در جوابش گفت مدافع حرم ... (توهین). آقام خیلی عصبانی شد ولی فقط روش رو برگردوند و هیچی نگفت."

گفتم "خب چی می گفت؟ مگه تاثیری داری روی این جماعت؟ حدیث پیامبر هست که از جدل و مراء دوری کنید. وقتی تاثیری نداره همون بهتر که سکوت کرد". گفت " آخه اینا نمیگن شاید یکی خانواده شهید باشه ، جوونش رو داده باشه ، دلش بشکنه" .

چند دقیقه ای گذشت و خبر رسید که ورودی باز شده و الحمدلله ما برای صحبت سردار و تشییع شهدا تونستیم بریم داخل ...

برنامه که تموم شد با دو تا دختر خانم دیگه سوار تاکسی شدم. نمیشناختمشون اما هم مسیر بودیم و گویا اون ها هم تو مراسم بودند. سلام علیکی و دانشجویید و سال چندمی هستید و آرزوی موفقیتی کردم که راننده شروع کرد به صحبت کردن که شما جای دخترای من اید و من لیسانس فلانم و سی سال تو فلان اداره کار کردم و الان به خاطر خرج بچه هام راننده تاکسی ام و ی چند تا فحش هم به مردم داد که به خاطر کرایه و پول خرد اذیت می کنند که البته بهترینشون نفهم بود . خدا شاهده از لحظه ای که شروع کرد داشتم تدارک میچیدم که بگم "بله پدر جان، کار شما سخته ، ترافیکه ، مردمم خلاصه مشغولیت دارند، خدا بهتون قوت بده و از این حرفا". اما تا اومدم بگم ، یهو گفت " میدونید ، مسئولین ما هیچ تقصیر ندارند ، مردم رو می سنجند بر طبق همون برنامه ریزی میکنند و حکومت می کنند. وقتی میبینن ملت از کانتینر میرن بالا ی مشت آهن رو میبوسند همینه دیگه. هی نماز جمعه ، هی راهپیمایی . نماز جمعه ... (توهین)." و بعد از توی آینه به ما نگاه کرد تا واکنش ما رو ببینه .

ما سه نفر برا چند لحظه بهش نگاه کردیم. بعد بدون هیچ حرفی ، اون دو تا دختر شروع کردن به صحبت در مورد کلیپ سخنرانی یکی از اساتید مطرح کشوری، منم در حالی که لبخند میزدم از شیشه خیره شدم به خیابون و به مادر شهید مفقود الاثری فکر میکردم که یهو از گوشه سالن راهی باز کرد و رفت جلو و از جایگاه رفت بالا و مقابل دیده های متعجب همه که میپرسیدند این کیه و اونجا چرا رفته ، خم شد ، نشست و سر گذاشت رو تابوت و هر دو تابوت رو غرق بوسه و اشک کرد ...

موافقین ۳ مخالفین ۱ ۹۵/۰۲/۱۴
آبجی خانوم

نظرات  (۲)

مادر یه شهید گمنامی روبرو من اشک میریخت  تا  بره   سمت تابوتها  اما وقت نبود......


منم دوستش ندارم. هر روز هم داره بدتر میشه. یعنی اگه برم خود آمریکا زندگی بکنم، اینقدر نگاه مردمش، نسبت به من یا دین من یا استایل من منفی نیست که توی ایران هست!
پاسخ:
آمریکا نمیرم
ولی احتمالا مثل حاج عبدالله بزنم برم بر و بیابون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">