شاید اینگلیش گر بگویی دوست میدارمت 2
" صاحب کارخانجات بیسکوئیت تینا در خاطراتش آورده است:
یک کارخانه شکلات سازی سوئیسی گاهی به دلیل ایراد دستگاه هایش در خط تولید، بسته بندی خالی رد می کرده، بدون اینکه در داخل بسته شکلات بگذارد و همین بسته های خالی احتمالی، باعث نارضایتی مشتریان می شده است. مسئولان این کارخانه سوئیسی آمدند کلی تحقیق کردند و دست آخر پس از حدود یک و نیم میلیون دلار هزینه، به این نتیجه رسیدند که سر راه دستگاه نوعی وسیله لیزری بگذارند که بسته بندی های خالی را به طور اتوماتیک شناسایی کند و بردارد.
با شنیدن این خبر نگران شدم. چون دستگاه ما هم مشابه همان کارخانه شکلات سازی، ساخت همان شرکت سوئیسی بود، دستور تحقیق دادم، بعد از یک هفته سرپرست ماشین ها آمد و گفت: بله درست است، در دستگاه های ما هم چنین ایرادی دیده شده و حتی ممکن است چنین محصولاتی به بازار هم راه پیدا کرده باشد. نگرانی ام زیادتر شد و تصمیم گرفتم در جلسه هیئت مدیره روی موضوع بحث کنیم. می خواستم نظر هیئت مدیره را در مورد یک و نیم میلیون دلار خرج احتمالی اخذ کنم.
فردای آن روز با اعضای هیئت مدیره برای بازدید از ماشین به کارگاه تولید رفتیم و دیدیم یک پنکه روی صندلی جلو میز ماشین قرار دارد. از کارگر ساده بالا سر ماشین پرسیدم: این برای چه است؟ گفت: ماشین گاهی بسته خالی میزنه. من هم این پنکه را که تو انبار بود آوردم، گذاشتم سر راه دستگاه که بسته های خالی از شکلات را با باد پرت کنه بیرون.
نگاهی به هیئت مدیره کردم، تمامشان رنگشان پریده بود. به کارگر خلاق که ما را از شر٬ یک و نیم میلیون دلار، خرج اضافی رهانیده بود٬ یک تشویق نامه به اضافه یک ماه حقوق و یک خانه در کرج هدیه دادم.
به ذهن خلاق خود ایمان داشته باشید ... "
یکی دو هفته پیش بود که یکی از دوستان این متن رو فرستاد. اول یاد تجربیاتی که استادم از محیط کاریش تعریف می کرد افتادم. و بعد رفتم دنبال اسم کارخونه گشتم که ببینیم واقعی بوده یا نه که دیدم بیسکوئیت تینا همون شرکت دادلی هست که کارخونه ش تو شیراز هست و دفترش در تهران.
گذشت تا امروز که دیدم جناب رئیس جمهور در مراسم روز معلم گفتند :
"ما چگونه می خواهیم امروز به علم جهانی دسترسی داشته باشیم؟ ... امروز شما ببینید در شبه قاره هند به خاطر اینکه این جمعیت عظیم به زبان انگلیسی تقریبا مسلط هستند شما ببینید که در IT چه کارهایی انجام داده اند و چه شغل بزرگی را این شبه قاره به دست آورده است، ما باید زبانی را یاد دهیم که در کنارش علم، راحت تر به دست آید و شغل بیشتر برای نسل جوان آینده به وجود بیاورد و ارتباط اقتصادی ما را با دنیا تسهیل کند."
نمیدونم اون کارگر ساده چند کلمه انگلیسی بلد بوده ولی یقینا به پای رئیس و سرپرست و اعضای هیئت مدیره نمی رسیده.
کاش همین قدر که مسئولین آموزش پرورش در این سال ها روی اموزش انگلیسی در مدارس ابتدایی اصرار دارند ، روی پرورش خلاقیت و اعتماد به نفس دانش آموز ها هم توجه می کردند تا این میزان جوون بیکار منتظر شغل دولتی و این میزان دختر و پسر نوجوون در گیر بالا پایین بودن سر بینی و کلفتی و نازکی ابرو نداشتیم.
کاش روی گزینش معلم های دینی بچه ها دقت داشتند که بنیان اعتقادات بچه های مردم رو با نظریات و فتاوای شاذ من در آوردی شون به باد ندند.
و خیلی کاش های دیگه.
پی نوشت :
نمیخوام فکر کنم که آقایون مسئول باز خودشون رو به نفهمیدن زدند در رابطه با تذکرات پدر : +زبان علم که فقط انگلیسى نیست
نمیخوام فکر کنم به اینکه جوون هایی که در صنایع هسته ای و صنایع فضایی اون کارهای بزرگ رو با تکیه بر تلاش و توانایی خودشون و بی منت اجنبی به ثمر رسوندند الان کجا هستند و با توجه به قراردادهای جدید بسته شده با شرکت های خارجی ، به زودی جوون هایی خلاقمون در صنایع نفت و گاز و پتروشیمی هم به جمع دو گروه قبل می پیوندند.
اصلا نمیخوام فکر کنم بچه مسلمون هایی به جای یاد گرفتن لفظ شریف "لا اله الا الله" تو سه سالگی ، از دو سالگی توسط والدینشون تو کلاس زبان ثبت نام میشن و وقتی میگم برای خاله شعر بخون ، شعر دنسینگ و همون چیزهایی رو تحویلم میدن که تو هفده سالگی بالاخره من رو از کلاس زبان فراری داد ، پس فردا چه سرنوشتی در انتظارشونه.
نمیخوام فکر کنم
و
چقدر هم که در این نخواستن توانا هستم ...
+
لینک مرتبط شاید : اینگلیش گر بگویی دوست میدارمت ...