صدای سقوط می آید در باد ...
صدای سقوط شان شده سمفونی این روزهای حیاط . نسیم که می وزد، فرقی نمی کند سحری باشد یا دم ظهر و یا دم به دم خنکای غروب ، صدای سقوط شان پا بر جاست. مادر می گفت کاش باران ببارد بلکه یک باره سقوط کنند . باران بارید اما یک باره سقوط نکردند . کار هر سالش هست . وسط سرمای دی ماه، یک روز صبح که پا می گذاری توی حیاط ، می بینی که می رود کم کمک رخت سفید به تن کند. هنوز شکوفه ها جا گیر نشده ، درست وسط برف و بوران بهمن دوباره شکوفه می دهد و تو می مانی و نگاه مبهوت به ماندنی ها و رفتنی ها. شکوفه هایی که سرمای دی را گذرانده اند اما برف بهمن را تحمل نمی کنند. شکوفه هایی که با نوازشی می افتند اما برف بهمن را دوام می آورند. اواخر اسفند که نسیم بهاری از راه می رسد باز شکوفه می دهد و تو می مانی شکوفه های کوچکش را بنگری یا میوه های کوچک شکوفه های دی ماهش را .
حالا اواخر اردیبهشت هست و هر دم با وزش نسیمی صدای سقوط میوه ای بلند می شود، هر گوشه حیاط نگاه بیندازی میوه نارسی می بینی که به پایان خط رسیده ، بی هیچ کمالی بی هیچ فایده ای. ، میوه ای که سرمای زمستان را گذرانده ، یخبندان و برف را پشت سر گذاشته و حالا در مقابل این گرمای ملایم بهاری بی طاقت شده، گرمایی که برای رسیدن ، برای کمال و غایت آرزویش به آن نیازمند ست .
دیشب باز نسیم آمد و سمفونی سقوط آغاز شد. دیشب باز سمفونی سقوط من را با خودش برد . به گذشته ای در حال. من در کدام سرما با کدام بوران با کدام نسیم یا نوازش کدام گرما سقوط خواهم کرد؟ شاید هم سقوط کرده ام ! اگر نکرده ام تضمینی برای به غایت رسیدنم هست ؟ نمیدانم!
چشم می دوزم به درخت توی حیاط. زمین را که نگاه کنی خیال برت می دارد که تمام شد ، تمام ماحصل تلاش این درخت استوار ، به جان کشیدن این سرما ، به جان خریدن گرمای پیش روی خرداد ، تمامش به باد رفت. اما ، نزدیک بروی لا به لای برگ ها را که بنگری ، لای برگ هایی که از دور فقط برگ اند و نه بیش ، محصولی می بینی ورای انتظارت . آنهایی که تا آخر می مانند ...
اصل نوشت :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ . تُؤْتی أُکُلَها کُلَّ حینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ.
آیا ندیدی خدا چگونه مَثَل زده، سخنی پاک (توحید) که مانند درختی پاک است. ریشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است. میوه اش را هر دم به اذن پروردگارش می دهد. و خدا مَثَلها را برای مردم می زند ، شاید که آنان پند گیرند. (سوره ابراهیم ، آیات 24 -25)
پی نوشت :
هر وقت نگاهش می کنم ، یاد امت اسلام می افتم ، از آغار رسالت رسول خاتم (ص) تا به امروز ...
بعدا نوشت :
مصطفی بدرالدین معروف به ذوالفقار ، از فرماندهان حزب الله و جانشین شهید عماد مغنیه ، در سوریه به شهادت رسید .شهادت شروع قشنگی ست و برای این خانواده رسمی قشنگ تر. فواد و جهاد و عماد مغنیه و بعد جهاد پسر عماد و بعد از آن مروان پسر عموی عماد و حالا مصطفی دایی جهاد ...
اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد (ص)