... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

پرسیدم کجا بودی؟
گفت رفته بودم پیش حاج آقا
من گمان کردم کسی از آقایان را دیده و مشغول بازی و صحبت شده
پرسیدم خب حاج آقا چی می‌گفت؟
گفت: «من دیدم حاج آقا یک کلاهی روی سرش دارد، به او گفتم این کلاه را مادرت برایت درست کرده؟ او هم گفت: بله، گفتم کلاهت را می‌دهی به من؟ گفت: این مال خودم است، لازمش دارم. برای تو یکی دیگر میخرم. من هم گفتم پس اگر میخواهی برای من بخری، صورتی اش را بخر...»
آنجا به این حرف‌های نهال خندیدم
وقتی برگشتیم خانه دوستانم تماس گرفتند و گفتند عکس های نهال در اینترنت منتشر شده که دارد با مقام معظم رهبری صحبت می‌کند و ایشان هم می‌خندند.
آنجا تازه فهمیدم که ماجرای کلاه صورتی جزئیات گفتگوی نهال با ایشان است.
عکس آقا را به نهال نشان دادم و گفتم از این حاج آقا کلاه صورتی خواستی؟ که تایید کرد و دوباره همان ماجرا را برایم تعریف کرد.

*

"اگر مجنون ...
... دل شوریده ای داشت

دل لیلی ...
... از او شوریده تـر بـــی"

تصویر: l1l.ir/751
متن: l1l.ir/7d7

آخرین نظرات
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۱۳:۱۵ - دچارِ فیش‌نگار
    :)
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۰۹:۲۵ - وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
    عجب
پیوندهای روزانه

دیر آمدند ، خیلی دیر

سه شنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۱۹ ب.ظ

ثُمَّ تُوُفِّیَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا وَ عَلَى أَبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِیهَا فَصَاحَتْ أَهْلُ الْمَدِینَةِ صَیْحَةً وَاحِدَةً وَ اجْتَمَعَتْ نِسَاءُ بَنِی هَاشِمٍ فِی دَارِهَا فَصَرَخْنَ صَرْخَةً وَاحِدَةً کَادَتِ الْمَدِینَةُ أَنْ تَزَعْزَعَ مِنْ صُرَاخِهِنَّ وَ هُنَّ یَقُلْنَ یَا سَیِّدَتَاهْ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَقْبَلَ النَّاسُ إِلَى عَلِیٍّ وَ هُوَ جَالِسٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع بَیْنَ یَدَیْهِ یَبْکِیَانِ‏ فَبَکَى النَّاسُ لِبُکَائِهِمَا... وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ فَجَلَسُوا وَ هُمْ یَرْجُونَ وَ یَنْظُرُونَ أَنْ تُخْرَجَ الْجِنَازَةُ فَیُصَلُّونَ عَلَیْهَا وَ خَرَجَ أَبُو ذَرٍّ فَقَالَ انْصَرِفُوا فَإِنَّ ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص قَدْ أُخِّرَ إِخْرَاجُهَا فِی هَذِهِ الْعَشِیَّةِ فَقَامَ النَّاسُ وَ انْصَرَفُوا فَلَمَّا أَنْ هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ مَضَى مِنَ اللَّیْلِ أَخْرَجَهَا عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ ع وَ عَمَّارٌ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَقِیلٌ وَ الزُّبَیْرُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ بُرَیْدَةُ وَ نَفَرٌ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ وَ خَوَاصِّهِ صَلُّوا عَلَیْهَا وَ دَفَنُوهَا فِی جَوْفِ اللَّیْلِ وَ سَوَّى عَلِیٌّ حَوَالَیْهَا قُبُوراً مُزَوَّرَةً مِقْدَارَ سَبْعَةٍ حَتَّى لَا یُعْرَفَ قَبْرُهَا و قال بعضهم من الخواص قبرها سوی مع الأرض مستویا فمسحها مسحا سواء مع الأرض حتى لا یعرف أحد موضعه‏ .


در این هنگام فاطمه (س) که درودهاى خداوند بر او و پدرش و شوهرش و فرزندانش باد رحلت کرد. همه مردم مدینه بانگ شیون برداشتند و زنان مدینه در خانه فاطمه جمع شدند و چنان بانگ شیون برداشتند که نزدیک بود مدینه به لرزه درآید، و مى‏ گفتند: اى بانوى ما، اى دختر رسول خدا! و مردان هم به حضور على (ع) رسیدند که نشسته بود و حسن (ع) و حسین (ع) هم جلو پدر نشسته بودند و مى‏ گریستند و مردم از گریه آن دو مى‏ گریستند. مردم جمع شدند و نشستند و منتظر بودند که جنازه را بیرون آورند و بر آن نماز بگزارند. ابوذر از درون خانه بیرون آمد و گفت: بروید که بیرون آوردن جنازه دختر رسول خدا (ص) به تأخیر افتاد. مردم برخاستند و رفتند و چون شهر آرام گرفت و پاسى از شب گذشت، على و حسن و حسین علیهم السلام و عمار و مقداد و عقیل و زبیر و ابوذر و سلمان و بریده و تنى چند از بنى هاشم و خواص دوستان على (ع) جنازه را بیرون آوردند و بر آن نماز گزاردند و در دل شب به خاک سپردند و على (ع) اطراف آرامگاه فاطمه (ع) صورت هفت گور دیگر هم پدید آورد تا آرامگاه آن حضرت شناخته نشود. برخى از خواص اصحاب على (ع) نقل کرده ‏اند که على (ع) آرامگاه فاطمه (ع) را با سطح زمین یکسان و صاف قرار داد و آن را با ماله هموار و صاف فرمود، آنچنان که کسى جاى آن را نشناسد.

منبع: روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ابن فتّال نیشابوری، ج‏1، ص. 150-151

پی نوشت :

دریافت رزق امشب (صوت مقتل خوانی روایت فوق)

+

زبیر پسر عمه رسول خدا (ع) و امیرالمومنین (ع) بود. در جنگ احد، آن زمانی که همه مدعیان پا به فرار نهادند تا لحظه آخر همراه حضرت امیر (ع) به دفاع از پیامبر (ص)ایستاد. بعد از رحلت رسول خدا (ص) جزو اندک یاران مولا ماند. جایی میخواندم آن روزی که به خانه حضرت زهرا (س) حمله شد او نیز در میان بست نشینان در خانه بود و حتی شمشیر کشید تا مانع بردن مولا شود اما به دستور مولا شمشیر در غلاف کرد. جای دیگری خواندم حضرت زهرا (س) هنگام وصیت جانگدازشان چون غم مولا را مشاهده کردند گفتند اگر قادر به اجرای وصیت شان نیستند شخص دیگری که گویا زبیر بوده مامور به اجرای وصیت نمایند.

این چنین زبیر ی و آن چنان عاقبتی ...

حضرت امیر(ع):

ما زال الزّبیر رجُلاً منّا أهلَ البیتِ حتّی نشأ ابنه المشئومُ عبدالله. (زبیر همیشه از ما اهل بیت بود تا زمانی که فرزند شومش، عبدالله بزرگ شد.)

اللهم اهدنا الصراط المستقیم

 اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

نظرات  (۲)

۱۱ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۳۳ پلڪــــ شیشـہ اے
خدا حفظتون کنه خواهری.چه رزق های رزقی.اجرت با صاحب این شب ها.
پاسخ:
ممنون . دعا کن خدا سر به راهم کنه آبجی جان
همه ی این کتاب هایی که می نویسید رو دارید یا از اینترنت متن رو برمیدارید؟

کتاب اسرار آل محمد (ص) هم اگر گیر بیارید خیلی خوبه. روایات نسبتا کمیابی رو مخصوصا برای همین دوران داره.
پاسخ:
این اولین کتابی هست که خودم ندارم و متاسفانه اینجا هم پیدا نمیشه .

نسخه قدیمش رو دارم. خیلی سنگینه . شخصا از نظر روحی تحمل اینکه بخوام توش بگردم و بخشی رو انتخاب کنم ندارم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">