"" دین اسلام به قومی اختصاص ندارد و همواره کوشیده است ریشه ملت پرستی و تفاخر قومی را از بین ببرد. برخی از اروپائیان ادعا میکنند که پیامبر اسلام برای هدایت قریش ظهور کرد و هنگامی که در دعوتش پیشرفتی حاصل شد تصمیم گرفت تا دعوتش را همگانی و جهانی کند. برای این سخن هیچ دلیل تاریخی وجود ندارد و با آیات اولیه قرآن نیز در تضاد است، زیرا آیات اولیه که در مکه بر پیامبر نازل شده است جنبه جهانی بعثت را نشان میدهد مثلا در آیهای گوید «ان هوالاذکرللعالمین» (تکویرـ 27). نیست این مگر یک تذکر برای تمام جهانیان . یا در سوره اعراف گوید «یا ایهاالناس انی رسول الله الیکم جمیعاً» (اعراف ـ 157) ای مردم من فرستاده خدایم بر همه شما.
در قرآن هیچ گاه خطابی به صورت یا ایهاالعرب نیامده است. خطاب یا به صورت «یا ایهاالذین امنوا» است که در خصوص ایمان آورندگان به پیامبر است که میتواند از هر قومی باشند و یا به صورت «یا ایهاالناس» است که عموم را در بر میگیرد. از بعضی از آیات قرآن نوعی تغزر و اظهار بیاعتنایی به اعراب از نظر قبول دین اسلام استنباط میشود مفاد این آیات این است که اسلام نیازی به شما ندارد و اگر اسلام را نپذیرید اقوام دیگری در جهان هستند که آن را از جان بپذیرند. مانند آیه: «وان تتولّوا یستبدل قوماً غیر کم ثم لایکونوا امثالکم» (محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ38). اگر شما به قرآن پشت کنید، گروهی دیگر جای شما را خواهند گرفت که مانند شما نباشند. در ذیل این آیه امام باقر علیهالسلام میفرمایند که: منظور از قوم دیگر موالی ایرانیان هستند. (تفسیر مجمع البیان).
خروج یک عقیده و یک دین از مرزهای محدود مختص اسلام نیست همه ادیان بزرگ جهان در سرزمینهای دیگر بیشتر مورد استقبال واقع شدند تا در سرزمینی که ظهور کرده بودند مانند حضرت مسیح که در فلسطین به دنیا آمد ولی بیشتر پیروانی این دین در مغرب زمین هستند تا در مشرق. علت ادعای اروپاییان مبنی بر بیگانه بودن اسلام برای غیر عرب این است که آنها میدانند در سرزمینهای اسلامی، اسلام به صورت فلسفه زندگی با روحیه استقلال و مقاومت است که اگر نباشد مبارزهای هم علیه استعمار نخواهد بود. به جز ادیان، مسلکها نیز میتوانند از محل تولد خود به خارج منتقل شوند مانند کمونیسم که به جای یافتن طرفدارانی در آلمان و انگلستان در شوروی و چین رواج یافت. ""
پی نوشت :
کلمه جدید یاد گرفتم ...> اینترناسیونالیسم اسلامی
نمیدونم چرا همچی رو سخت می کنند این خارجی ها. همون "اسلام ، دین جهانی" ای که خودمون میگیم بود.
یک مطلب مثلا فرهنگی نصفه نیمه در حالت پیش نویس دارم و یک مطلب اقتصادی نصفه نیمه تر توی آرشیوم و همچنان که دارم درس کلاس فردا رو مرور میکنم، تمام ذهنم درگیر مطلبی هست که از چند روز پیش میخوام بنویسمش اما هنوز دستم به نوشتنش نمیره ... . میرم سراغ کمد و کتاب رو برمیدارم و به سبک دیوان حافظ بازش میکنم ...
آخر که خواست از او ما را بیافریند؟
آدم بیافریند، حوا بیافریند
خود آفرید و خود نیز بر خویش آفرین گفت
می خواست هر چه خوبی ست یک جا بیافریند
خود آفرید و آن گاه از خویش راند ما را
تا بلکه بر زمین هم غوغا بیافریند
از خویش راند ما را ، آنگاه خواند از نو !
خوش داشت آدمی را شیدا بیافریند
خوش داشت آدمی را ویلان کوه و صحرا
یا در شلوغی شهر تنها بیافریند ...
غوغا شدیم غوغا ... شیدا شدیم شیدا ...
تنها شدیم تنها ... ها، تا بیافریند
باری، چنان که پیداست، میخواست بی کم و کاست
مجنون بیافریند ... لیلا بیافریند ...
فقط دلم میخواد جمله ای رو که آقا بعد از خوندن این کتاب گفتن رو تکرار کنم: خیلی خوب بود ، خیلی خوب بود ، خیلی خوب ...
پی نوشت :
مادر اومد اتاقم، عکس خانم کوچولو رو که دید پرسید این تویی؟ گفتم اون من نیستم، اون چیزی که کنارش نوشته منم .
برق یک ساعتی هست که رفته ، سفره رو میبرم حیاط بتکوندم که اگه خرده نونی هست نصیب گنجشکا بشه. بارون نم نم میباره . سر بلند میکنم اما به جای ابر ، شکوفه های درخت آلو رو میبینم (ماشاءالله)...
پرده هال رو میزنم کنار. میشینم روی صندلی و شروع میکنم به خوندن دختران آفتاب. تو این نور حوصله خوندن کتاب درسی رو ندارم. یادم میاد دیشب که کتاب رو برداشتم، آبجی با هیجان گفت "این همه رو خوندی؟! قشنگه!" و من به گفتن یک "خوبه" بسنده کردم و نگفتم که این کتاب ...
صفحه 215 رو باز میکنم، دیشب قبل از خواب تا همین جا خونده بود:
- استاد ما میگفتن اسلام در داخل خانواده، دو جنس رو مثل دو لنگه یک در، مثل دو چشم در چهره انسان، مثل دو سنگرنشین در جبهه زندگی یا مثل دو کاسب و شریک در یک مغازه می داند. هر کدوم خصوصیات و خصلت هاش، جسمش، روحش، فکرش، غرایزش و عواطفش مخصوص خودشه و نتیجه میگرفتن که اگه این دو جنس با هم زندگی کنن، یعنی با همون حدود و موازینی که اسلام معین کرده با هم زندگی کنن، خانواده شون یه خانواده ماندگار و مهربان و بابرکت میشه.
به نظر من یک جای کار میلنگید. به همین دلیل هم نتونستم اعتراض نکنم:
- ولی به نظرم، اون چیزی که یه خانواده رو خوشبخت میکنه محبته، نه قانون! چون که قانون یه چیز خشک و انعطاف ناپذیره.
- تشبیهی که میشه برای اون آورد ،اسکلته! انسان برای این که بدنش قوام و استحکام داشته باشه، بتونه اون رو در مواقع خطر حفظ کنه، احتیاج به اسکلت داره ولی نمیشه با اسکلت زندگی کرد. تصور کنید چنین زندگی ای چقدر وحشتناک میشه! در صورتی که محبت، مودت، رفاقت و اینجور روابط زیباست که میتونه بیاد و مثل پوست و گوشت که رو اسکلت رو میپوشونه و اون رو قابل تحمل میکنه و با پوشاندن زمختی ها و خشکی های قانون اون رو انعطاف پذیر و لطیف ترش کنه.
من گفتم:
- پس در حقیقت ما با اطرافیانمون با قانون زندگی نمیکنیم، همینطور که با اسکلت کسی هم ارتباط برقرار نمیکنیم بلکه ما با روحش و چهره ش رو به رو میشیم. همینطور هم در زندگی روزمره بیشتر با اخلاق خودمون و طرف مقابلمون رو به رو میشیم و با اون ارتباط برقرار میکنیم نه روابط قانونی خشک!
- البته باز هم تاکید میکنم، این قانون که ازش به حقوق قضایی تعبیر میشه برای استحکام و قوام زندگی لازمه ولی اون چیزی که زندگی رو قشنگ و شیرین میکنه، اخلاق یا حقوق اخلاقیه.
فاطمه لبخند کوتاهی زد :
- به همین دلیل ...
+ ی دقیقه اون رو بذار کنار به من گوش کن.
سرم رو بالا میارم به مامان نگاه میکنم. شروع میکنه به دادن یک سری تذکر در مورد خونه و در آخر موقع رفتن میگه: همه مردا که دایی نیستن که مادری مثل مادرجون داشته باشن که بهشون بگه اگه دکتری اگه استادی، هر کی هستی برا خودت هستی، وقتی میای خونه مدرکت رو بذار رو طاقچه و بشین با زنت زندگی کن.
ته دلم میگم کاش مثل مادرجون بی سواد بودیم ...
بسم الله الرحمن الرحیم
کمونیستها رادیوها را تک موج می ساختند و گیرنده ها را کنترل می کردند.
اما نظام سرمایه داری به گیرنده ها دست نمی زند ، گیرنده ها هر چه می خواهند متکثر باشند ، هزاران شبکه ماهواره ای و روزنامه و وبگاه ، اما فرستنده باید یکی باشد
این است تفاوت سانسور امپریالیستی- صهیونیستی غرب با سانسور فاشیستی-سوسیالیستی شرق
کتاب
هنر و تجربه شوریدگی
استاد حسن رحیم پور ازغدی
پی نوشت :
دیدم من که کتاب رو می خونم ، نکته هاش رو هم گوشه کنار یادداشت می کنم ، خب چکاریه که گوشه کمد فقط برا خودم نگهشون دارم!
پی نوشت :
فقط یک نامه 7 صفحه ای متعلق به بهمن 57 و کلی حرف نو که تا به حال نشنیده بودم تقدیم به شما