روزگار نوشت 1 / شوریدگی لیلا
شاید کمتر عاشقی باشد که دم از مجنون شدن نزند و یا معشوق را به لیلایی نستاید و در این میان شوریدگی مجنون همواره نشان افتخاری بوده بر سینه ی سوخته از فراغ یار...
ماجرا از آنجا شروع شد که منه آبجی خانوم مشغول گشت زنی(پلیسم انگار!) در فضای مجازی بودم که چشم در چشم شدم با چند بیتی از اشعار به ظاهر عاشقانه در وصف یوسف زهرا (عج)
از اونجایی که این قبیل اشعار و این سبک مدح رو در وصف هیچ یک از بزرگان قابل قبول نمی دونم به فکر رفتم که آیا شور قلبی ما جماعت مسلمون به امامون واقعا این طور هست! آیا واقعا جدا از مرحله و مرام شعور ، تو همین کوچه پس کوچه های شور حرفی برای گفتن داریم؟!!!
جواب منه آبجی خانوم که خودم از دلم آگاهم ، جز ی سر شرمنده ی سرافکنده نیست ...
از این مجلس شرمندگی چند روزی نگذشته بود که وقت رفتن به کلاس ، راننده محترم تاکسی دلش هوای رادیو می کنه و القصه ، روشن کردن رادیو و پخش شدن ترانه یکی میشه و از میان تمام کلمات اون ترانه تنها نام لیلی کافی بود که بیتی رو بعد سال ها به یاد آبجی خانوم بیاره ...
" اگر مجنون دل شوریده ای داشت
دل لیلی از او شوریده تـر بـــــــی "
تصور حال آبجی خانوم در آن حال آنقدر ها هم امر سختی نیست ،خاصه اگر بدانید تمام طور مسیر ،سر کلاس و راه برگشت بیت رو زمزمه می کرد .
پی نوشت :
باشد که در این بزم عاشقی ، مجنون خجل ز لاف خود نشود
خوبی خوشی؟؟
به به وبلاگ جدید مبارکه
قبلی رو چکار کردی؟ فروختیش؟؟
اگه راستشو بخوای باید بگم این قشنگتره
قلمت همیشه روون و پرجوهر آبجی خانوم
راستی چقد سخته شکلک گذاشتن خسته شدم!!!