همه شب در نظرم موی پریشان تو بود ...
بح بح گویان رفتم سراغ مصرع دوم:
یکمی شانه بزن سکته زدم نصف شبی
یعنی این چه وضع شعر گفتنه. از خنده تا مرز خفگی رفتم و برگشتم
صفحه اینستایم را باز میکنم حالم بهم میخورد. باز 22 اسفند ، باز توهین به بسیج و بسیجی و انقلاب و رهبری. نه اینکه عجیب باشد ها ، نه! عادی ست ، خیلی عادی. ولی تعجبم از میزان تلاش و همت شان هست بر نفهمیدن و خود به نفهمی زدن. به قول استادی، اینها اگر قرار بود بفهمند، از به گردن خوردن تیری که قرار بود به صورت بخورد و از ضاربی که 88 پای ثابت ستاد فتنه بود، میفهمیدند ولی حیف که این جماعت کجا و فهمیدن کجا.
پی نوشت :
از وجود امثال او خوشحالم اما به رسم طبیب بودن دردکشیده میدانم این دغدغه ها آن هم دم المپیاد و قبل کنکور میشود ...
گریه نکن خواهرم
در خانه ات درختی خواهد رویید
و درخت هایی در شهرت
و بسیار درختان در سرزمینت
و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید
و درخت ها از باد خواهند پرسید:
در راه که می آمدی سحر را ندیدی؟
این عکس رو در چند روز اخیر بارها و بارها دیدم و باید صادقانه بگم هر بار بعد از دیدن تیترش دیگه برای خوندن بقیه متن وقت نذاشتم. تا اینکه امروز در سایت الف مجددا رسیدم به همین تیتر +نصیحت هاشمی رفسنجانی به رئیس صداوسیما .
خب بعد از خوندن متن و نظرات سه تا سوال در ذهنم ایجاد شد. اول اینکه ربط آیه به موضوع یاد شده چیه. دوم اینکه مخاطب انتقاد هاشمی در سی سال پیش چه کسی بوده و سومین سوالی هم که بعد خوندن نظرات به ذهنم رسید از خفقان و سانسوری بود که از دوران ریاست جمهوری هاشمی یاد شده بود.
مشغول جستجوی درباره سوال سوم شدم که به +نقل قولی از مرحوم حاج احمد خمینی رسیدم :
" باید توجه داشت که طرح آزادانه دیدگاه ها و آرای مختلف برای حفظ و بقاء اصول اساس ارکان نظام و انقلاب ضروری است. یک روحانی چه امام جمعه چه پیش نماز چه منبری چه مرجع و چه شخصیت حکومتی باید دائما به افراد نزدیک این مساله را گوشزد کند که آزادی لازمه دین است و اینگونه گمان نکنند که فلانی شخصیت بزرگی است و هیچ کس نباید بگوید بالای چشم او ابروست! بجز رعایت حریم رهبر معظم انقلاب اسلامی که وظیفه همه است، مسئولیت ها هر اندازه بزرگتر باشد مردم باید نسبت به طرح نقطه نظرات و انتقادات خود درباره آنها حساس تر باشند! … یکی از گرفتاری هایی که متاسفانه بعضی ها به آن دچار شده اند این است که نمی توانند نظرات مخالف خود را تحمل کنند. این شیوه عمل منجر به دیکتاتوری می شود و با فرهنگ انقلاب و اصول بنیادین نظام اسلام ما مغایرت دارد."
خب بدیهیه که به جواب سوالم رسیده بودم پس رفتم سراغ سوال دوم. متاسفانه هر چه جستجو کردم برای اینکه از حکایت این شانتاژ و صدام چیزی دستگیرم بشه، نشد . دلیلش هم این بود که تمام نتایج جستجو حول همین جمله نصیحت بود. پس رفتم توی سایت جناب هاشمی و دنبال متن اصلی این نصیحت گشتم و در کمال تعجب با تیتر +هر کس را مردم نخواهند باید کنار برود مواجه شدم. فکر نکنم لازم باشه بگم که به صورت اتوماتیک ذهنم این جمله رو اینطور به پایان برد که "حتی اگر امیرالمومنین علی ابن ابیطالب باشد" و البته بعدش این سوال به ذهنم رسید که چرا هر وقت شما رو نخواستند به جای کنار رفتن فریاد تقلب سر دادید!
به هر حال چون از تاریخ مطلب و چند خط اول نوشته ای که توسط یک خبرنگار بی نام نگاشته شده بود معلوم بود حول چه موضوعی میگرده ، در جستجوگر صفحه عبارت صدام رو زدم و به این جمله رسیدم: "ای کاش صدا و سیمای ما یکبار سخنان سی و سه سال قبل آقای هاشمی را دوباره بخوانند. در همان روزهایی که برادرش رئیس رسانه ملّی بود. آقای هاشمی آن روز گفته بود: یادتان باشد اگر با مردم، صادق نباشید و شانتاژ کنید، بجای صدام باید با مردم خودمان در تهران، بجنگیم!"
اینکه چرا جناب هاشمی بالاخره راضی به گفتن چنین جمله ای به برادرشون شدند رو باید در لینک مربوط به نقل قول مرحم حاج احمد ببینید اما پیرامون خود رئیس صدا و سیمای وقت جناب محمد هاشمی بد نیست مرور خاطراتی بکنیم. اگه بخوایم افتخارات ایشون رو برشماریم باید بگیم دورانی که با پخش روایت فتح مخالفت میشه، خنجر و شقایق که مستندی پیرامون جنگ بوسنی بوده ابتدا با حذف صدای سید مرتضی آوینی از متن و سپس با توقف پخش مواجه میشه و در آخر هم با +حذف نام شهید آوینی از روایت فتح به خیال خودشون از منتقدین انتقام گرفتند. همه اینها موجب میشه شهید آوینی صدا و سیما رو به مقصد حوزه هنری ترک کنه ولی مدتی بعد به فرمان حضرت آقا برای ساخت سری جدید روایت فتح آماده میشه که البته چند ماه بعد ، با شهادت سید در قتلگاه فکه ... (واقعا نمیدونم این جمله رو چطور تموم کنم).
و اما آیه 24 سوره مبارکه سباء ، که فقط ذکر چند خط از تفسیر المیزان علامه طباطبایی بسنده میکنم و به حق که "مکروا و مکر اللَّه واللَّه خیر الماکرین" :
" (قل من یرزقکم من السموات و الارض قل الله و انا اوایاکم لعلی هدی او فی ضلال مبین: بگو چه کسی شما را از آسمانها و زمین روزی می دهد، بگو خدا و بگو ما و یا شما کدامیک برطریق هدایت و یا در گمراهی آشکاریم) این آیه استدلال دیگری است بر علیه مشرکین از جهت رزق که ملاک عمده بت پرستی آنهاست ، چون آنها معتقد بودند که اگر ما بت ها را عبادت کنیم ، آنها از ما خشنود می شوند و رزق ما را توسعه می دهند، در اینجا خداوند به پیامبر فرمان می دهد تا از ایشان بپرسد چه کسی از آسمان و زمین رزق شما را فراهم می کند؟ و خود در جواب بفرماید: خدای سبحان است که روزی می دهد، چون رزق ، خودش یکی از مخلوقات خداست و مشرکین خودشان معترف هستند که تنها خالق هستی خداست ،منتها چون مشرکان در دل این اعتقاد را داشتند، اما از اعتراف به آن خودداری می کردند، لذا خداوند به پیامبر فرمان می دهد، تا آن حضرت خود پاسخ این پرسش را بدهد و در آخر برای القاء حجت و وضوح حق از خود آنها انصاف بخواهد، یعنی آنها را به تفکر در حالت نفسانی خویش وادارد و بدون پافشاری بر باطل از آنها بخواهد که به دیده انصاف بنگرند و ببینند، آیا سخن و اعتقاد مسلمین بر پایه هدایت است و یا ضلالت و به این ترتیب حق را از باطل تشخیص دهند."
پی نوشت :
ما نیز به صدا و سیما نقد داریم ولی میان نقد ما و نقد آقایون ، تفاوت از زمین تا آسمان است
حکم تبعید دکتر مسعود جهرمی استاد دانشگاه منامه ، توسط رژیم آل خلیفه اجرا شد و ایشون از بحرین اخراج شدند.
یاد شعر احمد حسن الحجیری افتادم :
آیا میدانید ما در میهنی هستیم که فرزندانش در سرزمینشان غریبهاند؟
پی نوشت :
1. یک بار یکی از جماعت جلبکان سبز گله کرد که چرا از مبارزان بحرینی حمایت میکنید اما به ما میگید فتنه گر. گفتم توقع ندارم تضاد این دو خط مبارزه رو درک کنید ولی حداقل باید بفهمید حامی شما و حامی رژیم آل خلیفه یکیه.
2. مینویسم بحرین ، میخونم راکتور اراک . حکایت داغ های رسیده از جماعت مرعوب دشمن ادامه داره ...
تا به حال شعری درباره شهدای مدافع حرم سروده اید؟
دقیقتاً این موضوع به قدری در ذهن من کدر است، که نمیتوانم درباره آن فکر کنم چرا که پیوند و شاخه آن به سیاست و دخالت در سرنوشت یک کشور مربوط می شود؛ نمیخواهم وارد جزئیات شوم چون مجبور میشوم حرفهایی را مطرح کنم که ممکن است خودم هم از بیان آن پشیمان شوم. به نظر من چون از این ماجرا استفادههای سیاسی میشود و طیفی از قدرت از آن سوء استفاده میکند من هیچ اظهار نظر و ورودی نخواهم کرد. به همه کسانی که صادقانه برای دفاع از حرم حضرت زینب و حضرت رقیه (س) که بنده هم به آنها به خاطر سفرهای که به سوریه داشتهام تعلق خاطر دلی دارم، رفتهاند و جنگیدهاند احترام میگذارم اما از سرودن هر گونه شعر به دلیل اینکه به نفع جریان خاصی مصادره میشود خودداری میکنم و سکوت را مثل مظلومیت مدافعان حرم که هیچ تریبونی ندارند، پیش میگیرم.
+گفتگوی دفاع پرس با عبدالجبار کاکایی، مداخله گر یا مظلوم!
پی نوشت :
از دبیری که موسسه تحریف امام تعیین کند بیش از این انتظاری نیست.
یادش بخیر. چهار ماه قبل جناب کاکایی به خاطر انتقاد به متنشان "سوریه فاضلاب سینک خاورمیانه است" بلاکمان کردند.
حکایت این دنیا اصلا پیچیده نیست. همه چیز خیلی ساده ست. ساده تر از آنچه فکرش را بکنیم. هر چند چون حکایت شقشقیه، خار در چشم و استخوان در گلو ست اما آنچنان ساده که برای هر بشری قابل فهم است. حالا چه 1400 سال پیش باشد، چه امروز و چه فردا ...
به همین نقل قول بسنده کنم :
علمای تیزبین در قبل از دوم خرداد 76 فریاد زدند که اگر این روشنفکران غربگرا روی کار آیند مشروطه تکرار خواهد شد و دین در خطر خواهد بود و تقی زاده ها در راه ند و از این قبیل، اما هشدار آنها جدی گرفته نشد و امروز بعد از سه سال می بینیم سخن آنها بخش زیادی از حقیقت را دربرداشته است، نوک پیکان حمله اصلاح طلبان متوجه ولایت فقیه است و طرحها و لوایح در جهت حذف مکتب و ایدئولوژی پیش می رود.
اصلاحات چیست؟/ علی مطهری/ روزنامه جام جم/ 5/7/1377
پی نوشت :
1. روحانی امروز در یزد ، باغی انقلاب را خدمتگزار ایران خواند. +گوشه ای از خدمات این خدمتگزار
2. پس از توهین به شهید محمد منتظری در سالنامه 92 روزنامه شرق اینبار +سعید حجاریان به سراغ مقدسات دینی رفت و +به مکتب ایرانی پیوست.
گویا مسئولان دولت تدبیر خوش ندارند ملت یک روز بی دغدغه پشت سر بگذارد. حق هم دارند. بهترین راه سرگرم کردن مردم ، ایجاد بحران های ساختگی هست که البته ید طولایی هم دارند، یک روز یونسی ، یک روز ملاوردی. هر چند باز مثل همیشه طلبکارانه افتاده اند به جان رسانه ها که "چرا دست از سر ما برنمی دارید. این غائله ای است که شما درست کرده اید!".
و مولوی سید علی قریشی، امام جمعه اهل سنت شهرستان فنوج چه پاسخ درخوری داد به این جماعت که:
هیچ فردی حق ندارد به جهت منافع سیاسی و خودنمایی اجتماعی شعور و حیثیت یک ملت را به بازی بگیرد و با بیان مطالب سخیف و غیر واقعی آبروی یک قوم و مذهب را ببرد.
پی نوشت :
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود یک مردی بود که همه با چهره خندانش میشناختندش. به فقرا سرکشی میکرد. اختلاف ها را صلح و صفا میکرد. دنبال کارهای اقتصادی و درمانی مردم را میگرفت. این وسط حتی از خانواده هایی که کسی از اعضاشان اعدام شده بود هم غافل نمیشد. میگفت اگر کسی خطایی کرده است و مجازات شده خانواده اش چه گناهی کرده اند، آنها هم باید مثل بقیه زندگی کنند، نباید بچه ای چون پدرش اعدام شده از زندگی و کار و تحصیل باز بماند. خلاصه خوبی های مرد مهربان داشت کارش را میکرد ، دلها به هم نزدیک میشد. آنهایی که صدای خنده مردم این سرزمین آزارشان میداد با خودشان گفتند نمیشود که ما همینطور دست روی دست بگذاریم. پس دست به کار شدند تا صدایی بلندتر از صدای خنده ها به راه بیندازند. و صدای انفجار بلند تر از صدای خنده ها بود.
چند سال بعد آقا به بچه های مرد مهربان گفتند : بعد از جنگ خیلی ها به حاشیه رفتند، اما شهید شوشتری همچنان ماندند. فکر نکنید محاسن سفید پدرتان از سن و سال ایشان است، محاسن ایشان در این اواخر سفید شده است، وقتی مستضعفین را میدیدند، وقتی مشکلات را میدیدند.
+
هیچ وقت شبی رو که خبر شهادت سردار نور علی شوشتری اعلام شد فراموش نمیکنم. همونطور که ریگی رو فراموش نمیکنم. همونطور که حمایت ریگی از فتنه سبز رو فراموش نمیکنم. همونطور که حامیان داخلی و خارجی امروز و دیروز و فردای ریگی و فتنه گران 88 رو فراموش نمیکنم.
لعنة الله على القوم الظالمین
بچه که بودیم
وقتی اخبار فلسطین و لبنان می شد بغض در گلو و اشک چشم مان
مادر میگفت سراب عرب پارچه (کوفیه سرخ) هایشان را محکم بسته اند
که نکند رگ غیرتشان هوایی بخرد
حالا که بزرگ شدیم
میبینم دیپلمات هایمان هم هر روز یقه سفید پیراهنشان را محکمتر میبندند
تا نکند خونی به رگ غیرتشان برسد و شرمنده کدخدا شوند