... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

پرسیدم کجا بودی؟
گفت رفته بودم پیش حاج آقا
من گمان کردم کسی از آقایان را دیده و مشغول بازی و صحبت شده
پرسیدم خب حاج آقا چی می‌گفت؟
گفت: «من دیدم حاج آقا یک کلاهی روی سرش دارد، به او گفتم این کلاه را مادرت برایت درست کرده؟ او هم گفت: بله، گفتم کلاهت را می‌دهی به من؟ گفت: این مال خودم است، لازمش دارم. برای تو یکی دیگر میخرم. من هم گفتم پس اگر میخواهی برای من بخری، صورتی اش را بخر...»
آنجا به این حرف‌های نهال خندیدم
وقتی برگشتیم خانه دوستانم تماس گرفتند و گفتند عکس های نهال در اینترنت منتشر شده که دارد با مقام معظم رهبری صحبت می‌کند و ایشان هم می‌خندند.
آنجا تازه فهمیدم که ماجرای کلاه صورتی جزئیات گفتگوی نهال با ایشان است.
عکس آقا را به نهال نشان دادم و گفتم از این حاج آقا کلاه صورتی خواستی؟ که تایید کرد و دوباره همان ماجرا را برایم تعریف کرد.

*

"اگر مجنون ...
... دل شوریده ای داشت

دل لیلی ...
... از او شوریده تـر بـــی"

تصویر: l1l.ir/751
متن: l1l.ir/7d7

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۱۳:۱۵ - دچارِ فیش‌نگار
    :)
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۰۹:۲۵ - وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
    عجب
پیوندهای روزانه

۲۵۳ مطلب با موضوع «.............................. من» ثبت شده است

نمی فهمم که عقب افتادنم از اسد و پدید آمدن فاصله میان ما به دلیل کندی و تنبلی من است یا حکم و اقتضای تقدیر.

به هر حال وقتی اسد را پیدا می کنم و به او می رسم که پشت در یک خانه ایستاده و زنگ را هم زده و حرف هایش را هم مطرح کرده و مشغول شنیدن پاسخ صاحبخانه است:

... توجه فرمودید؟ برای شخص من، دو روز زودتر یا دیرتر علی السویه است. ما که بالاخره باید تحویل بدیم، امروز چه فرقی با فردا می کنه!؟ مساله بسترسازی مناسب برای این حرکت عظیم تاریخیه. خدا شاهده من شخصا هیچ مشکلی ندارم. همین الان هم کاملا آماده ام ولی عرض من به محضر آقا این است که زوده! برای یک اقدام فراگیر و جهان شمول، هنوز زوده. الان شبیه میوه نارسه. این فرمایش جدشون امیرالمونینه که "مجتنی الثمره لغیر وقت ایناعها کالزارع بغیر ارضه". هنوز باید قدری تامل کرد تا زمینه مساعد بشه. تا پذیرش و احساس نیاز، تعمیم پیدا کنه. اصلا از یک منظر دیگه به قضیه نگاه کنیم. از قول من به محضر شریفشون عرضه بدارید مگه قصد و نیت وجود مبارکتون، پیاده کردن احکام الهی نیست؟ خب! ما داریم همین کار رو می کنیم. شان شما اجل از اینه که شخصا وارد کارهای اجرایی بشین! حضرتعالی از همون پشت پرده غیب هم اوامرتون مطاعه! دستور بدین ما اجرا می کنیم. هر جا نقصی، خللی، اشکالی هست، ابتدا تذکر بدین! اگر ما بی توجهی کردیم یا از پس اصلاحش برنیامدیم شما وارد عمل بشین. نه که نعوذ بالله فکر کنید ما کیسه ای برای این زخارف دنیا دوختیم! حاشا و کلا! به جد اطهرتون اگر ما کمترین تعلق خاطری به این مناصب امانتی داشته باشیم. از ابتدا به این نیت گرفتیم که آماده اش کنیم و تحویل شما بدیم. شمایی که فی الواقع صاحب اصلی همه ما و این امور هستید. ما که از یک چنین ایمان و باور قلب ای برخورداریم چطور ممکنه برای یکی - دو روز عقب و جلو شدن این انتقال بخواهیم با شما مناقشه کنیم. اصلا اگر این احساس تکلیف نبود، چه نیرویی میتونست منو از اون روستای سبز و خرم و با صفا بنه کن به این مرکز دود و فساد و ترافیک منتقل کنه؟! از من آرامش و سلامت و عبادت و رسیدگی به اهل و عیان و ... بگیره و در عوض به من چی بده؟ بار سنگین مسئولیت! هزار جور دغدغه و پریشانی و مصیبت! و از همه تلخ تر و دردناک تر، شنیدن هزار جور حرف و حدیث و تهمت و ناروا و شماتت ....

اسد می گوید:

خب پس خلاصه و نتیجه این که جواب مشخص شما منفیه!

صدا از آیفون میگوید:

نه. نشد. توجه نفرمودید. عرض من اینه که وقتی شما این نکات رو از جانب من به محضر آقا متذکر بشین ، خود وجود مبارکشون به این تنیجه می رسن که هنوز زوده و صلاح نیست. و گر نه که من به شخصه مخالفتی ندارم.

اسد می پرسد :

یعنی جواب مشخصه شما مثبته؟

صدا جواب می دهد :

باز که شما سر همون نقطه اولی عزیز من؟ چرا روح کلام منو درک نمی کنی؟

اسد می پرسد :

مرخص می فرمایید؟

صدا جواب می دهد:

به سلامت، فی امان الله و حفظه .

اسد بی درنگ راه می افتد و شتابناک قدم بر می دارد و مرا هم به دنبال خود می کشاند. وقتی کاملا شانه به شانه او قرار می گیرم سوال می کنم :

می شه بپرسم ایشون کی بودن؟!

اسد قرص و محکم جواب می دهد:

نخیر!


پی نوشت:

وقتی اسد اولین جمله ش رو در صفحات اول کتاب گفت من کاملا باهاش هم نظر بودم. نه صرفا به خاطر موقعیت داستانی بلکه از قبل تر هم این موضوع دغدغه ذهنم بود و می دونستم خیلی لنگ میزنیم. ولی بعد از خوندن کتاب فهمیدم لنگ زدن که به کنار ، اصلا ... . خودتون کتاب رو بخونید فکر کنم بهتر باشه .

+

سه شنبه ها را دوست دارم حتی بدون چشیدن طعم این مستی :

مستی نه از پیاله نه از خـم شروع شد / از جــــاده سه ‌شنبه شب قم شروع شد


اللهم عجل لولیک الفرج بحق فاطمه الزهرا سلام الله علیها

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۱۳
آبجی خانوم
بهترین سریال نوروزی صدا و سیما به نظرم همین سریال فرانسوی مردان در سایه ست که از شبکه افق پخش میشه.
یعنی از موضوع و دوبله تا حتی نوع سانسورش رو دوست میدارم .
در یک کلام ارزش دیدن داره

پخش: 18:30
تکرار اول: 24
تکرار دوم: 10:30
تکرار سوم: 15
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۲۹
آبجی خانوم

  

 

 


پی نوشت :

امسال هفت سین خونه رو نه تنها پهن نکردم بلکه ...

+

خوشحال کننده ترین لحظه 95/1/1 اول زنگ زدن داداش رضام و دوم دیدن اون هفت سین دو نفره بود. انگار برادرم داماد شده :) خیلی وقته به خسر سر نزدن ولی از همینجا واسه جناب مفیدی کیا و بانو آرزوی خوشبختی میکنیم

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۲۲
آبجی خانوم
پیرهن گل گلیم رو پوشیدم
روبان دور کمرشو بابا برام محکم کرده
موهام رو شونه کردم مامان برام گلسر زد
کفش قرمز تق تقی م رو پوشیدم
من و بابا و مامان و ابجی کوچیکه میریم گاراژ که بریم خونه مادرجون اینا
میخوام جاده خاکی رو تا تو حیاط بدوم و بعد داد بزنم سلاااام من اومدم و میپرم بغل دایی


عید بازی میکنم با خاطرات ...
۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۴۴
آبجی خانوم
دقیقا همین تیتر رو زده بودم تا ارسال کنم، "فردا عیده". بعد در متن پیام هم نوشتم "خب عیده که عیده! زمین ی دور کامل دور خورشید زده به من و تو چه که همچنان داریم دور خودمون " و دیگه هیچی ننوشتم.
پیام رو پاک کردم . انگار دلم گفت ببین زمین هم هر روز و هر روز و هر روز داره دور خودش میگرده. اونم نه مثل تو دو سه دهه بلکه میلیون ها میلیون سال، ولی میدونی فرق تو با زمین چیه؟ میدونی چرا زمین به بهار میرسه و تو نه؟ آخه زمین وسط همه دور خودش چرخیدن ها یادش نمیره باید دور خورشید هم بچرخه. دور خورشید بچرخ ، دور خورشید ...


اللهم عجل لولیک الفرج بحق فاطمه الزهرا سلام الله علیها

اللهم عجل لولیک الفرج بحق فاطمه الزهرا سلام الله علیها

اللهم عجل لولیک الفرج بحق فاطمه الزهرا سلام الله علیها

اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای بحق فاطمه الزهرا سلام الله علیها

اللهم انصر الاسلام و المسلمین بحق فاطمه الزهرا سلام الله علیها

اللهم اهدنا الصراط المستقیم بحق فاطمه الزهرا سلام الله علیها

 اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا بحق فاطمه الزهرا سلام الله علیها

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۵۹
آبجی خانوم

دارم فکر میکنم اگه مربیم این جمله حکیمانه م رو ببینه چه واکنشی نشون میده ؟!


میگن غم عشق آدم رو فیلسوف میکنه راست میگن. دو ماهه مورینی عزیزم رو ندیدم ...

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۲۳
آبجی خانوم
هاشمی :
شعار «‌ما اهل کوفه نیستیم»‌ پشتوانه تاریخی ندارد. یک بار در نماز جمعه توضیح دادم که کوفه یکی از بهترین شهرهای اسلامی بود.
+گفتگوی روزنامه آرمان با خانواده هاشمی


وقت جماعت آتش زننده مسجد و  سوت و کف زنندگان و رقاصان روز عاشورا بشن امت خداجو ، کوفه هم میشه بهترین شهر اسلامی .

همین دو روز پیش داشتم صحبت های استاد در مورد کوفه رو گوش میکردم. شهر کوفه یک پایگاه نظامی بود که در زمان خلیفه دوم این پایگاه به صورت یک شهر در اومد. بعد در زمان حکومت امیرالمونین علیه السلام ایشون با توجه به موقعیت خاص جغرافیایی این شهر برای اینکه به شام و مصر اشراف داشته باشند ، مقر حکومتی خودشون رو از مدینه به کوفه منتقل کردند. اما مردم کوفه با تنها گذاشتن امام علی ع در میدان نبرد ، با تمرد کردن از امام حسن ع و با تنها گذاشتن مسلم بن عقیل و رقم زدن واقعه عاشورا علیرغم دعوت از سیدالشهدا ع ، در تاریخ با صفت عهدشکنی و ناجوانمردی ماندگار شدند. در مقتل خوارزمی آمده که بعد از خطبه امام سجاد ع در کوفه ، امام رو به مردم گریان کوفه کردند و فرمودند :«هان! اینان به خاطر ما گریه می‌کنند و ضجه می‌زنند! پس چه کسانی ما را کشته‌اند؟!».
ما اهل کوفه نیستیم یعنی ما عهدی که با امام و انقلاب و اسلام و رهبری بستیم، نمیشکنیم ، اما شما آزادید به عهد شکنی. هر چند که فکر نمیکنم دیگه حب دنیا ، عهدی برای آقایون گذاشته باشه تا بشکنند.

اللهم اهدنا الصراط المستقیم

 اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

۶ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۳۸
آبجی خانوم

دعای اینجانب بعد از بلند شدن هر صدای انفجار


چهار ساعت بعد نوشت :
آبجی کوچیکه دو سال پیش سرمای بدی خورد، از اون به بعد ریه هاش خیلی حساس شده و الان هم از بوی باروت .. مامان خانم قلبش ناراحته . آقای پدر هم از دوران جنگ عصب گوششون مشکل پیدا کرده تا جایی که بعضی وقتا صدای خنده ما هم باعث تحریک و درد میشه براشون. منم که آدم به شدت در بطن موضوع برو ، دارم تو عمق کتاب فیض میبرم یهو با صدای انفجار قبض روح میشم. این شرایط خونه ما. خونه همسایه یک پیرزن پیرمردی هستند که به دلیل بیماری پیرزنه بچه ها این خونه رو براشون گرفتند و حتی یکی از بچه ها هم باهاشون زندگی میکنه که تنها نمونند. فکر نمیکنم این جماعت عاریایی که در حال امتحان انواع و اقسام مواد منفجره اند و بعد هر انفجار عین سرخ پوستا شروع به جیغ و داد میکنند اصلا عقلشون به این چیزا قد میده یا نه.
یادش بخیر تا چند سال قبل، اون موقع که همسایه قدیمی مون نرفته بود، ما هم تو کوچه مون ی آتیش کوچیک روشن میکردیم دورش مینشستیم و صحبت میکردیم و چایی و سیب زمینی زغالی میخوردیم و کلی هم بهمون خوش میگذشت، آزارمون هم به کسی نمیرسید.

پی نوشت :
هنوز یک ساعت از انتشار این استفتاء «سوال: نظر مبارک را در مورد چهارشنبه سوری بیان فرمایید؟ جواب: چهارشنبه سوری هیچ مبنای شرعی ندارد و مناسب است از آن اجتناب شود.» از دفتر رهبری نگذشته بود که صفحه جناب هاشمی این متن رو منتشر کرد «به عقل مردم اعتماد کنیم. یک جایی را ما ببندیم مردم چندین جای دیگر را باز می کنند. خیلی جاها دخالت ما لازم نیست. واقعا باید خیلی امور را موکول کنیم به عقل خود مردم.»
دارم فکر میکنم تعصبات باعث میشه حتی تعریف عقل هم تغییر کنه.
۱۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۲۲
آبجی خانوم

باب ششم : اندر اساس کشت و زرع

...

حکایت :

چنان شنودم که به روزگار سلطنت تلیتوس، ویژه کاران به نزد بزرگان شکایت بردند که کار توسعه پیش نمی رود. تلیتوس سبب پرسید، گفتند موانع بسیار در راه است و از آن میان، یکی کثرت روستائیان است و دیگری ازدحام روافض و سه دیگر بسیاری درختان در برخی از نواحی. تلیتوس فرمان داد تا روستائیان را با زور سیلی و قفا و اردنگی به شهرها کوچ دهند و بر قیمت ارزاق بیفزایند تا غیرت از روافض منقطع شود و بیش مزاحمت ایجاد نکنند و اما درختان چون بوی و خوی روستائیان گرفته و مانع توسعه و حاجب مدرنیته اند، باید که در این سرزمین نمانند. گویند درختان آن سامان به پای خود به روم و فرنگ کوچیدند و کار توسعه از آن پس چندان رونق گرفت که مردم به جای سیب و امرود، آچار سگدست و کاسه نمد سوخته خوردندی و به جای گاو و گوسفند، گیربکس و دیفرنسیال به چراگاه بردندی.

باب هفتم : اندر فواید پایتخت داشتن

بدان ای فرزند وقفک الله فی سیاسة و الریاسه که پایتخت هر چه فراختر باشد و هر چه ساکنان آن از امانت و مروت دورتر، فایدت آن بیشتر و از آن جمله، یکی افزونی مناهی باشد و رواج فجور و دیگر، گرانی ارزاق و قحط انصاف. سه دیگر اینکه چون مردمان به انبوهی در پایتخت سکونت کنند، در هیچ شهر و روستا رونق و آبادانی بنماند و خلق از همه سو ترک دیار کنند و خود را به پایتخت اندازند و دیری نگذرد که از برای نانپاره، دین به دنیا فروشند و رونق اسلام ببرند و به کفار تاسی کنند و تا ناچار گردانند که از یهود و نصاری وام بستانی و خرج لوله هنگ فرزندان خودکنی و رستگار شوی.

حکایت :

آورده اند که در روزگار ذی القرنین که گروهی ابله بی تمیز او را اسکندر و کوروش گمان برده اند، جمعی فاسق متهور خدای ناترس دزد دلال را با خدا و خلق عداوت برخاست، هر جهد که کردند کاری از پیش نبردند و عاقبة الامر در سرزمینی که شومتر از آن دیاری نبود در پای کوه ضحاک جادو، به یاری شیاطین و دیوان و ددان، پایتختی بنا کردند خشتی از کفر و خشتی از دروغ و مردمان را صلا در دادند. خلق از همه جانب رو به آن کفرستان آوردند و دیری نگذشت که دین بر باد شد و مراد آن گروه دزد دلال برآمد.


پی نوشت:

چند ماه پیش داشتم تو پاتوق کتاب میگشتم و لا به لای کتابا عشق میکردم که توی بخش ادبی ی کتاب کوچولو جذبم کرد. اثری ناشناس از نویسنده ای آشنا. اینقدر نثرش عالی بود که فوری بردم گذاشتم رو بقیه خریدام . مستغرق در بحر کتاب بودم که فروشنده قیمت نهایی رو اعلام کرد. دیدم چنان تغییر قیمتی حاصل نشده! نگاه کردم دیدم قیمت 2000 تومان! سال چاپ 87. چاپ اول رو دیدم زده 80! و اینگونه کاشف به عمل اومد که من به طنزهای سیاسی انتقادی استاد یوسفعلی میرشکاک در اواسط دهه هفتاد دست یافتم. کتابی که سید مهدی شجاعی از اون به عنوان " یکی از دقیق ترین گزارش های اوضاع تاریخ معاصر " یاد کرده. کتابی که هنوزم هم تازه تازه ست.

بخش دیگری از کتاب پیرامون دیپلماسی ...

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۲۷
آبجی خانوم

داشتم +گفتگوی روزنامه اعتماد با ابراهیم حامی کیا رو میخوندم. جالب بود که مصاحبه کننده حاتمی کیا رو سرگردان تعریف میکنه، حاتمی کیا خودش را در خوف و رجا میدونه و من به عنوان یک مخاطب نسل سومی ایشون رو متضاد میبینم.

در صفحه جناب حاتمی کیا ، اونجایی که این بخش از مصاحبه رو منتشر کرده بودند :

"من به جز بنی صدر که بر اساس احساسات نوجوانی‌ام رای دادم، بقیه رای هایم بر اساس جمع‌ بندی عقلانی ام بوده است. رای دادن به آقای رفسنجانی یا موسوی در مقابل احمدی نژاد یا روحانی همه استدلال‌ های عقلی داشت. اما در حوزه هنر عقل جایگاه اول را برایم ندارد. آنجا میدان خونین و ازلی جنگ عقل و دل است و من همه فیلم‌هایم تکرار همین احساس است."

براشون نوشتم پس حق با جناب روحانی بود ... 

پاسخ عقل حاتمی کیا به احساسش

پی نوشت :

چرا اصرار دارید بر اینکه انقلاب و مقاومت و ایستادگی فقط بر پایه احساسات - شور - هست و در معرکه عقل -شعور - ، حجتی برای انقلاب و مقاومت وجود ندارد!


بعدا نوشت :

+حاتمی‌کیا آدم است عاقبت ...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۱۹
آبجی خانوم