وقتی او بیاید ...
يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۱:۰۴ ق.ظ
نشسته بودم وسط حسینیه حاج همت و شروع کرده بودم به گله کردن. قد پنج سال گله داشتم از همسرش از پسرش. گفتم حاجی این بود اون زنی که میگفتی باید تا قدس هم همراهت بیاد. دیدی چطور رفت هم تیمی شد با غاصبهای قدس. دیدی شد حامی نه غزه نه لبنان. پسرت را دیدی حاجی. دیدی چه طعنه ای به جهاد زد. دیدی جهاد هم به آرزوش رسید. دیدی شهید شد. دیدی همونطوری که خودش گفته بود خونش در مسیر قدس و فلسطین ریخت. گفتم حاجی حالا که همسرت زد زیر همه چی باید خودت پای حرفت باشی. باید نشونم بدی چطور تا قدس. نشونم بده .
تو تاریکی و سکوت دو کوهه زدم بیرون ...
چند هفته گذشته بود از برگشتمون. رفتم توی سالن. یکی از مجله های کنار میز رو برداشتم دیدم عکس فاطمه است، فاطمه مغنیه، دختر عماد مغنیه و خواهر جهاد مغنیه. صفحه مصاحبه رو باز کردم . وقتی از نبودن ها و شرایط کاری حاج رضوان پرسیده بودند فاطمه گفته بود وقتی از مادر می پرسیدیم بابا کجاست جواب میداد تا وقتی امام زمان ظهور نکرده باباتون نمیاد پس برای ظهور امام زمان دعا کنید.
تو تاریکی و سکوت دو کوهه زدم بیرون ...
چند هفته گذشته بود از برگشتمون. رفتم توی سالن. یکی از مجله های کنار میز رو برداشتم دیدم عکس فاطمه است، فاطمه مغنیه، دختر عماد مغنیه و خواهر جهاد مغنیه. صفحه مصاحبه رو باز کردم . وقتی از نبودن ها و شرایط کاری حاج رضوان پرسیده بودند فاطمه گفته بود وقتی از مادر می پرسیدیم بابا کجاست جواب میداد تا وقتی امام زمان ظهور نکرده باباتون نمیاد پس برای ظهور امام زمان دعا کنید.
با خودم گفتم این چنین زنی باید هم همسر شهید بشه مادر شهید بشه و در یک کلام شهید پرور بشه.
حاجی نشونم داده بود زنی رو که تا قدس در راه قدس باقی میمونه.
پی نوشت :
روز وصل دوستداران یاد باد ...
حاجی نشونم داده بود زنی رو که تا قدس در راه قدس باقی میمونه.
پی نوشت :
روز وصل دوستداران یاد باد ...
۹۴/۱۱/۲۵