... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

پرسیدم کجا بودی؟
گفت رفته بودم پیش حاج آقا
من گمان کردم کسی از آقایان را دیده و مشغول بازی و صحبت شده
پرسیدم خب حاج آقا چی می‌گفت؟
گفت: «من دیدم حاج آقا یک کلاهی روی سرش دارد، به او گفتم این کلاه را مادرت برایت درست کرده؟ او هم گفت: بله، گفتم کلاهت را می‌دهی به من؟ گفت: این مال خودم است، لازمش دارم. برای تو یکی دیگر میخرم. من هم گفتم پس اگر میخواهی برای من بخری، صورتی اش را بخر...»
آنجا به این حرف‌های نهال خندیدم
وقتی برگشتیم خانه دوستانم تماس گرفتند و گفتند عکس های نهال در اینترنت منتشر شده که دارد با مقام معظم رهبری صحبت می‌کند و ایشان هم می‌خندند.
آنجا تازه فهمیدم که ماجرای کلاه صورتی جزئیات گفتگوی نهال با ایشان است.
عکس آقا را به نهال نشان دادم و گفتم از این حاج آقا کلاه صورتی خواستی؟ که تایید کرد و دوباره همان ماجرا را برایم تعریف کرد.

*

"اگر مجنون ...
... دل شوریده ای داشت

دل لیلی ...
... از او شوریده تـر بـــی"

تصویر: l1l.ir/751
متن: l1l.ir/7d7

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۱۳:۱۵ - دچارِ فیش‌نگار
    :)
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۰۹:۲۵ - وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
    عجب
پیوندهای روزانه

۷۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

بعضی آدم ها مثل پیاز اند ، یکهو پیدایشان میشود و به هر بهانه ای اشکت را در می آورند

بعضی آدم ها مثل خنجر اند ، محال است ببینندت و زخمی و رنجی به یادگار نگذارند

بعضی آدم ها مثل نمکپاش اند ، میگردند دنبال زخمی تا نمک پاشی اش کنند

یادم باشد

به جای غم خوردن از مرام این بعضی ها ، تلاش کنم تا همدمی باشم مثل باران ، یاوری باشم مثل مرهم و همراهی مثل ابریشم

+ پای درس حسنا

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۱۹
آبجی خانوم

آراء جان لاک (متوفی به سال 1704م) زمینه ساز تصویر نوینی از جامعه مدنی بود که تدریجا تعریف متفاوتی از جامعه مدنی به عنوان "حوزه اقتصاد خصوصی بورژوایی" پدید آورد. البته در آراء جان لاک مفهوم جامعه مدنی همچنان در مقابل "وضع طبیعی" فرض میشود اما به طور آشکار مایه های لیبرالیستی و بورژوایی به خود گرفته است و بدین سن میتوان جان لاک را نخستین کسی دانست که جامعه مدنی را در صورت لیبرالی آن توصیف کرده است ...

گزافه نیست اگر بگوییم لاک نخستین و یکی از برجسته ترین نظریه پردازان بورژوازی است که به فرمانروایی مطلق بورژوازی باور دارد و کوشش میکند که آن را استوارتر سازد. وقتی لاک میگوید "مردم سرچشمه قدرت اند"، فراموش نشود که مقصود لاک از مردم انسانهای دارای مالکیت (سرمایه داران) اند. فلسفه سیاست لاک دقیقا پاسخ گوی نیازمندیهای بورژوازی گسترش یابنده و نیرومند انگلستان در نیمه دوم سده هفدهم است. نکته مهمی که باید به آن توجه شود این است که مفهوم بورژوازی را باید فراتر از مفهوم یک طبقه اجتماعی سرمایه دار دانست. بورژوازی همانا صورت مثالی انسان بورژواست که طبقه سرمایه دار مدرن تنها یکی از مصادیق آن است.

جان لاک به آزادی بی حد و حصر اعتقاد نداشت و در این خصوص چنین مینویسد: "آزادی انسان در چارچوب حکومت، به معنای این نیست که هر کس هر چه میپسندد انجام دهد، بلکه به این معناست که قاعده ای پابرجا در جامعه وجود داشته باشد که برای همه افراد جامعه، یکسان باشد". یکی از تفاوتهای پیروان تفکر دینی و حکمت معنوی با امثال لاک یا دیگر لیبرالیست ها در این است که جان لاک به دلیل مبانی فکری آنتروپوسانتریستی (انسان مدارانه) خود، گمان میکند که چهارچوبهای محدود کننده رفتار فردی، زمانی مطرح میگردد که رفتار سودطلبانه مبتنی بر نفس اماره "من" فردی، مزاحم رفتار مبتنی بر سودانگاری نفسانی "دیگری" گردد. از این رو آزادی را صرفا با قیود و بر مبنای ارضاء اهواء نفسانی تعریف میکند، اما در تفکر دینی، آزادی در نسبت با حق و حقیقت و عدالت و رشد وجودی تعریف میشود. ولی در نگاه لاک، آزادی سوبژه (من ِ نفسانی خودبنیاد) تنها در نسبت با منافع دیگری به عنوان مزاحم آزادی من، تعریف میشود. بدینسان روشن است که آزادی مطلق، سرابی محال و توهمی غیرواقعی است و آزادی در نگاه لیبرال ها نیز امری محدود و متناهی است. البته با این تفاوت که در تفکر دینی، حق و حقیقت وعدالت محدود کننده و تعیین کننده حدود آزادی اند و در نگرش لیبرالی ، اهواء نفسانی "دیگران" محدود کننده آزادی است ...

نظرات لاک در خصوص تساهل و مدارای دینی نیز فراگیر نبوده و تابعی از منافع سیاسی دولت انگلستان و سیاستهای لرد شافتسبری، حامی سیاسی و هم فکر جان لاک، بوده است. لاک در عین حال که دعوت به تساهل و تسامح دینی و رواداری نسبت به همه ادیان میکرد ، معتقد بود که نسبت به پاپیستها (پیروان کلیسای کاتولیک) هیچ تسامحی نباید اعمال گردد زیرا که معتقد بود عقاید پاپیستها از نظر سیاسی برای حکومت انگلستان خطرآفرین هستند. ما در طرح تناقضات یا برخی ایرادها و انتقادات وارده بر آراء لاک قصد انکار قابلیتهای فکری و برخی دستاوردهای فلسفی و حقوقی او را نداریم بلک هدف ما اساسا روشن کردن این مهم است که جامعه مدنی تقریبا با جان لاک ماهیت لیبرالی پیدا میکند و به رغم شعارهایی که در خصوصی آزادی بی قید و شرط مطرح میشود ، خود جان لاک به عنوان یکی از نمایندگان و پدیدآورندگان تمدن مدرن بورژوایی غربی، قائل به محدود بودن آزادی بوده اند و گاه حتی دست از رواداری (تساهل و تسامح) مذهبی کشیده اند.


پی نوشت:

1 . کتاب رو پارسال تو نمایشگاه کتاب استان گرفتم ولی خب یادم رفت بخونمش تا دیروز که قرار شد بریم چشم پزشکی، و دو ساعتی که منتظر نوبت موندیم باعث خیر شد. اگر میخواید بدونید چرا جامعه مدنی در دنیا یک پروژه تاریخ گذشته و در ایران یک سرابی در ناکجا آباد هست، دیگه باید خودتون کتاب رو تا آخرش بخونید.

2. دیشب در چشم باد میدیدم ...

دکتر : تا وقتی برای سوالهای جدید جوابهای کهنه دارید محکوم به شکستید.

میرزا حسن : جلوی ظلم ایستادن کهنه شده؟

دلم میخواست به میرزا حسن بگم تا وقتی گروهی از سر جهل مرعوب شکل و ظاهر جدید یک موضوع قدیمی اند، گروهی محکوم به محکوم شدن اند.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۲۵
آبجی خانوم

اگر دیدید که همسرتان یک نقطه عیبی دارد ـ هیچ انسانی بی عیب نیست ـ و مجبورید او را تحمل کنید، که او هم همزمان، یک عیبی را از شما تحمل می کند. آدم عیب خودش را که نمی فهمد، عیب دیگری را می فهمد. پس بنا را بگذارید بر تحمل. اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش کنید. اگر دیدید کاری نمی شود کرد، با او بسازید.

-- آقا --

+ لحظه آخری که خواستم این پیام رو بفرستم گفتم "خب بسازه که چی بشه!" بعد یاد این دو تا حدیث افتادم و +اصل معامله افتادم ...

رسول خدا صلّی الله علیه و آله:

هر مردی که بر بد اخلاقی همسرش برای خدا شکیبایی کند خدا برای صبر وی در هر بار، پاداشی همانند پاداش صبر ایّوب سلام الله علیه در برابر بلای او به وی می‌دهد. (جامع الاخبار. ص102 و 103)

هـر زنى که در بـرابر بـد اخلاقى شـوهـرش صبر و شکیبایى ورزد ، خداوند همانند (ثواب) آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون) به او عطا کند . (بحار الأنوار ج103. ص247. ح30 و منتخب میزان الحکمة ص254)

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۱۵
آبجی خانوم
داشتم صحبت های آقا در جمع کارگران رو گوش میکردم که یادم افتاد امروز سالگرد حاج عبدالله والی هم بود.
واقعا خوشا به حال امام.
یک بار گفت به داد بشاگرد برسید، حاج عبدالله آنچنان لبیکی گفت که در تاریخ ماندگار شد. 
امام یک بار گفت به سوی پاوه برید و غائله رو ختم کنید و رفتند غائله ختم شد.
امام یک بار گفت حصر آبادان باید شکسته شود و شکسته شد.
امام یک بار گفت من اگر بودم ناوهای امریکایی رو میزدم و نادر مهدوی ها زدند.
اما آقا بیست ساله از جنگ نرم میگه، از اقتصاد بدون نفت میگه، از فرهنگ میگه، از الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت غیر وابسته به توسعه غربی میگه اما انگار نه انگار. و اونقدر این بی مسئولیتی ها در پوست و گوشت جنابان رخنه کرده که بعضی خیال میکنند مسئول آسفالت جلو درب خونشون هم شخص رهبریه. بی تعارف خاک بر سر من و امثال من که فقط بلدیم حرف بزنیم.
پی نوشت:
+بیانات امروز آقا به مناسبت روز کارگر
+دیدار خانواده مرحوم حاج عبدالله والی
+امام فرمود بشاگرد الان بر شما واجب است
+با دکتر جهاد در بشاگرد : مستندی از شهید آوینی ساخته 1359
۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۵۶
آبجی خانوم


در روشنایی صبحگاه آندلس  In Andalusian morning light

در دریاهای نیلگون، در آسمان سپیده دم  In seas of azure, in dawning skies

دیدم که تو شکوفه کردی، تولد بهار  I watch you bloom, the birth of spring

تو آن ترانه ای هستی که همه عاشقان می خوانند You are the song that all lovers sing

تو آن کلیدی هستی که در درون من است You are the key holding me in

من یک زندانی هستم، نمی توانم فرار کنم  I am a prisoner, I can’t escape

آن کلید در درون شکل هایی است که تو به خود می گیری The key is inside the forms you take

تو آن تاری هستی که من قادر به تنیدن آن نیستم You are the web I cannot spin

تو نبض زیر پوست منی You are the pulse beneath my skin

تو آن کلیدی هستی که در درون من است You are the key holding me in

عشق تو دری است که من نمیتوانم آن را بیابم  Your love is a door I cannot find

تنها راه خروج، در اعماق درون من است The only way out is from deep inside

من شرمنده ی آن نوری هستم که تو گرفتی I’m humbled by the light you take

وقتی تو تمام رنگ های روز را می پوشانی When you cover every color of the day

من با شبی که تو می آوری روشن می شوم I’m brightened by the night you bring

تو حلقه جاودان الهی هستی You are the divine eternal ring

تو آن انتهایی هستی که همه چیز از آن آغاز می شود  You are the end where everything begins

تو آن کلیدی هستی که درون من است You are the key holding me in

من شرمنده ی آن نوری هستم که تو گرفتی I’m humbled by the light you take

وقتی تو تمام رنگ های روز را می پوشانی When you cover every color of the day

در شبی که تو می آوری روشن می شوم Illuminated in the night you bring

تو حلقه جاودان الهی هستی You are the divine eternal ring

تو آن انتهایی هستی که همه چیز از آن آغاز می شود  You are the end where everything begins

تو آن کلیدی هستی که درون من است You are the key holding me in

تنها کلیدی در درون منی The only key holding me in

پی نوشت :
از اون آهنگ هایی که دوستش دارم
از اون آهنگ هایی که در کنار حس خوبش ، یاد آور یک روضه هم هست برام...
+مسخ کامل
۱۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۱۹
آبجی خانوم

این جشنواره برای برگزاری به اجازه نیاز ندارد. ما باید برای مهمانان این مراسم ویزا صادر کنیم و فرض ما بر این است که افراد نژادپرست و حامی خشونت به این جشنواره دعوت نشده اند. چرا آمریکا Ku Klux Klan (یک گروه نژاد پرست) دارد؟ آیا دولت آمریکا نسبت به این سازمان که فعالیتی نفرت پراکنانه و نژاد پرستانه دارد مسئول است؟ ساختار ایران یکپارچه نیست. دولت ایران هیچ جشنواره کاریکاتوری مشابه آن چه شما درباره اش صحبت می کنید را نه به راه انداخته است و نه پشتیبانی کرده است. هرگاه شما سازمان هایتان را از انجام چنین اعمالی بازداشتید بعد در مورد کشورهای دیگر صحبت کنید!

+ظریف در گفتگو با سایت نیویورکر


ما بحث نژاد پرستی را به شدت نفی می‌کنیم و اینکه ایشان ما را با نژادپرستان مقایسه کرده‌اند مقداری از عزتی که ما را به عنوان ام القرای کشورهای اسلامی می‌شناسند، به دور است. یعنی از ایشان انتظار نمی‌رفت که در برابر چنین مبحثی که بر پایه دفاع از مردم مظلوم دنیا است این طور تند واکنش دهند.

+پاسخ شجاعی به اظهارات ظریف در گفتگو با باشگاه خبرنگاران

+پاسخ شجاعی به اظهارات ظریف در گفتگو با روزنامه جوان


سال 84 بود که موج جدید اهانت ها به پیامبر (ص) شروع شد. کمی بعد آقا در مورد این موضوع فرمودند :

" این حرکت زشت اهانت به نبی مکرم اسلام (صلّی اللَّه‌ علیه‌ و آله)، از همه مهمتر است. این قضیه، لیبرال دمکراسییی که غرب، پرچم آن را سرِ دست گرفته است و به آن افتخار می کند، رسوا می کند. آزادی بیان - که آنها دم از آن می زنند - به آنها اجازه نمی دهد که در باب افسانه‌ی کشتار یهودیان - معروف به هلوکاست - کسی تردید بکند. در آن قضیه، جای آزادی بیان نیست! در کشورهای اروپایی، افراد زیادی - از دانشمند و محقق و مورخ و مطبوعاتی و غیره - از ترس جرأت نمی کنند تردیدی را که نسبت به این قضیه در دل‌شان هست، ابراز کنند. بعضیها هم معتقدند قضیه از اصل دروغ است، اما جرأت نمی کنند بگویند؛ چون دیده‌اند هر کس بگوید، مجازات خواهد شد؛ زندان می اندازند، تعقیب می کنند، از حقوق محرومش می کنند؛ اما اهانت به مقدسات یک میلیارد و نیم مسلمان - آن هم بی دلیل، بدون این‌که دعوایی در بین باشد؛ بدون این‌که این طرف اهانتی به آنها کرده باشد - مجاز است و مشمول آزادی بیان! مسأله بر سر آن مطبوعات یا کاریکاتوریستی نیست که صهیونیست‌ها پولی به او داده‌اند که کاریکاتوری بکشد - با اهداف پلیدی که صهیونیست‌ها دارند - و او هم کشیده، بلکه مسأله بر سر زمامداران اروپایی است که از این کار دفاع می کنند و پشت سر این عملِ پست و سخیف قرار می گیرند و به عنوان آزادی بیان، آن را مجاز می شمرند! من حدس میزنم که اصل قضیه، توطئه‌ی عمیق صهیونیستی است. مسأله، مسأله‌ی رو در رو قرار دادن مسلمانان و مسیحیان است؛ چون برای صهیونیست‌ها این مسأله، بسیار حایز اهمیت و لازم است که جامعه‌ی عظیم اسلامی را در سرتاسر عالم در مقابل مسیحیها و مسیحیها را در مقابل مسلمان‌ها قرار بدهند. آن روزی که رئیس جمهور امریکا از دهنش پرید - بعد از قضیه‌ی یازده سپتامبر - و گفت جنگ صلیبی شروع شده و بعد که فهمیدند اشتباه کرده‌اند و نباید می گفتند و بنا کردند به رُفو کردن، آن روز کسی به "نکته" ی قضیه توجه نکرد، که این «جنگ صلیبی» چیست. جنگ صلیبی، جنگ ملت‌های مسیحی و ملت‌های مسلمان است. آنها می خواهند مقدمات آن را فراهم کنند، که ملت‌ها را به جان هم بیندازند. هم مسلمانان عالم، هم مسیحیان عالم، باید خیلی هشیار باشند، تا بازیچه‌ی دست این سیاستمداران خبیث نشوند." +(18/11/84)

کمتر از یک سال بعد، یعنی در سال 85 جشنواره کاریکاتور هولوکاست به همت هنرمندان انقلابی برپا شد. جشنواره ای با حضور هنرمندانی از سراسر دنیا که هلوکاست رو یک دروغ و یا در خوشبینانه ترین حالت یک غلو تاریخی میدونستند و به جنایات رژیم صهیونیستی معترض بودند.

این روزها یازدهمین دو سالانه بین المللی کاریکاتور در حالی با حضور هنرمندانی از 50 کشور جهان در بخش مسابقه کاریکاتور هلوکاست برگزار میشه که زمستان سال گذشته یولی ادلشتین رئیس کنست (پارلمان رژیم صهیونیستی) از بان‌کی‌مون دبیرکل سازمان ملل درخواست کرده بود تا این جشنواره رو محکوم کنه. و حالا هم اظهارات جناب ظریف.

البته در حسن نیت جناب ظریف شکی نیست. اما به هر حال ایشون عمری در هوای سازمان ملل تنفس کردند. سازمان مللی که در زمان بمباران غزه توسط رژیم صهیونیستی ، گروه های مقاومت فلسطینی رو توصیه به خویشتن داری (ساده اش یعنی از خودتون دفاع نکنید و جواب حملات رو ندید) کرد و در اوج بمباران یمن توسط آل سعود ، علیه یمنی ها قطعنامه صادر میکنه.

هوا رو دست کم نگیرید، مخصوصا هوای سازمان ملل رو، و خصوصا هوای آمریکایی رو.


پی نوشت :

میگم بازم صد رحمت به خبرنگار نیویورکر که بین معقول و معقول تر مقایسه مون کرد. جناب ظریف که نژادپرست مون کرد گذاشت کنار.
+
آنچه اندر احوالات یقه دیپلمات بعضی ها گفته بودم ...
۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۵۵
آبجی خانوم
انسان اگر به پویش و حرکت و جنبش و تلاش خودش نگاه بکند، اگر به خویشتن خویش بازگردد، اگر آهنگ زندگیش را به دقت بنگرد، مى بیند زندگى انسان اگر صرفاً بر پایه محاسبات و برنامه ریزى ها و جهت یابى هاى عقل حسابگر باشد زندگى او پوچ و بى معنى است. مثلاً مى نشیند با خود حساب مى کند که امروز من یک جوان پانزده ساله هستم، دوره راهنمایى را تمام کردم و باید به دبیرستان بروم. خوب، به کدام رشته بروم بهتر است؟ "بهتر است" یعنى چه؟ یعنى کدام رشته بروم پول بیشترى به دست مى آورم؟ کدام رشته بروم ریاست بیشترى خواهم داشت؟ این "بهتر" یعنى چه؟ اگر بخواهد این "بهتر" را در محاسبات و معادلات عقل حسابگر پیدا بکند، دست بالا این مى شود که کدام رشته با استعدادهاى من مناسبتر است و براى من بازدهى بیشتر دارد. حالا اگر از آنهایى باشد که تاکنون پول ندیده باشد، به عمرش ریاست ندیده باشد، تمنیات نفسانیش سرکوب شده باشد، یک چند صباحى دلش به درخشیدن ها و به مال و به ریاست رسیدن ها و به دیگر تمنیات نفسانى دست یافتن خوش مى شود، یعنى سرگرم مى گردد ولى وقتى چند سالى گذشت و پولها را پیدا کرد، ریاست هم پیدا کرد، تمنیات دیگرش هم به او رسید، مى گوید خوب حالا دیگر چه؟ حالا از این به بعد چه؟ به عقب برمى گردد مى گوید خوب این چند سال چه کار کردیم؟ به چه رسیدیم؟ و برایش یک احساس و یک دریافت بیشتر نمى ماند و آن اینکه زندگى، هیچ و پوچ است.
ریشه سلطه نیهیلیسم و پوچ انگارى بر ذهنیت بخش عظیمى از انسان ها و جوامع پیشرفته صنعتى در همین است. در این رابطه که انسان هر چه بهره مندتر و به آرزو رسیده تر باشد، خطر نفوذ احساس پوچى و هیچى در او بیشتر است. براى اینکه آنهایى که هنوز به خیلى چیزها نرسیده اند. ذهنیت شان به همان چیزهایى که به آنها دست نیافته اند متمرکز است و فرصت این اندیشه بالاتر و این حساب و محاسبه اساسى تر را پیدا نمى کنند. اما اگر آدم همه اینها را طى کرد و در آخر دید که حالا چه شد، مى بیند هیچ است.
شما با این آدم هاى همه فن حریفِ پنجاه شصت ساله جوامع یا قشرهاى مرفه و به رفاه رسیده و اشباع شده از نظر مادى صحبت کنید! در اکثریت نزدیک به اتفاق آنها، زمینه هاى احساس پوچى را مى بینید. سال هاى آخر زندگى به قدرى براى اینها بى معنى یا کم معنى و کم محتواست که واقعاً یک مرده غذاخور هستند، دلمرده و بهت زده اند.
در این جوامع، بسیارى از جوان ها که در خانه، کارخانه، اداره، باشگاه، کنار دریا و مراکز عیش و نوش به این آدم هاى چهل پنجاه ساله افسرده بى رمقِ بى نورِ درون تاریکِ خمودِ خموش برخورد کرده اند، این سؤال برایشان پیش مى آید که زندگى چیست؟ بگذار این بیت آخر قصیده را در همان اول قصیده بخوانیم؛ مگر مرض داریم بیست سى سال پدر خودمان را در بیاریم تا به آن آخر برسیم. نیهیلیسم به این شکل در جوامع پیشرفته رشد مى کند؛ یعنى اول آنهایى که همه چیز را پشت سر گذاشتند احساس پوچى مى کنند بعد این جوانها وضع دلمردگى، افسردگى، بى نورى و بى فروغى زندگى آنها را مى بینند و از همان اول به این فکر مى افتند. به همین دلیل به همه چیز پشت پا مى زنند، هیپى مى شوند، قلندر مى شوند و مى گویند اگر قرار بر این است، پس بگذار از اول قلندرى کنیم؛ بى خود سى سال پدر خودمان را براى چه در بیاوریم. بر طبل بى عارى مى زنند که آن هم عالمى دارد ...
اگر آرمان زندگى به این مادیات منحصر شد کم و زیادش تفاوت ندارد. فقط انسان تا اشباع نشده به دنبالش مى دود ولى وقتى اشباع شد چه؟ مى بیند هیچ! "والّذین کَفَرُوا اَعمالُهم کَسرابٍ بِقیعةٍ یحسبه الظَّمئانُ مآء حتّى اِذا جاءه لَم یجِده شَیئاً و وجد اللّه عِنْده ..." (39 نور) . تمام تلاش ها و کارهاى انسان هاى بى ایمان و خدا گم کرده و ضالین و سرگشته و بى هدف، نظیر سرابى است که تا آدم به آن نرسیده دنبالش مى دود؛ سرابى در بیابانى در برابر انسان تشنه سیراب نشده اى؛ سرابى در بیابانى، تالابى در بیابانى، در برابر دیدگان حریص تشنه اى که از دور آن را آب مى پندارد ولى وقتى به آن مى رسد مى بیند چیزى نیست.
اگر انسان به آن نقطه رسید که دید چیزى نیست و توانست به خود بیاید و بیدار بشود، توانست به آنجا برسد که بفهمد اینها همه حجاب و پرده بود و رخ دلدار را در آنجا بیابد، به سعادت رسیده است. اما اگر آنجا که رسید نتوانست به این بیدارى برسد، با دو دست بر سرش مى زند که خاک بر سرم، اینهمه دویدم و حالا هیچ، آن وقت براى او یک چیز بیشتر نمى ماند؛ یا مرگ یا زندگىِ چون مرگ یا بدتر از مرگ.
براى انسانِ حسابگر، انگیزه ها، معشوق ها، خواست ها، خواسته ها و محبوب ها وجود دارد. وقتى این انسان حسابگر به آنها رسید و اشباع شد تازه مى بیند که همه قافیه ها را یک جا باخته؛ دیگر براى او عشقى، محبتى، گرمایى، فروغى و آتشى نمى ماند، درحالى که انسان تا وقتى زنده است که عشقى داشته باشد. زندگى بى عشق مردگى است. همه انسانهایى که زود بفهمند 1)زندگى بى عشق مردگى است، 2)همه این معشوق ها و محبوب ها و خواسته ها موقت و گذراست و درخور آن نیست که عشق انسان بماند و عشق انسان باشد، همه اینها خیلى آسان، آسانِ آسان به خدا مى رسند؛ آنکه "یحِبهم و یحِبونه" است. چه جور؟ مختلف ...

پی نوشت :
شکی نیست که آدمی برای مادیات هم باید هدف و برنامه داشته باشد، کسب روزی حلال در کنار توکل و همت نیاز به برنامه ریزی نیز دارد. به همین دلیل هیچ کشاورزی وسط گرمای تابستان گندم نمی کارد. بحث سر "صرفا" و "انحصار" در مادیات هست.
۹ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۲۲
آبجی خانوم

پی نوشت:

بدون شرح

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۲۱
آبجی خانوم

در مبحث ماهیت بررسی و انتخاب استراتژی نوشته :

زمانی یک تحصیلکرده گمنام گفت: " اگر شما فکر می کنید کسب دانش پر هزینه است بهتر است جهل را بیازمایید." میتوان مفهوم یا معنایی که در این گفتار نهفته است در مورد تعیین هدف های بلند مدت هم به کار برد . استراتژیست ها باید سعی کنند از راه های زیر - مدیریت مبتنی بر استقراء ، بحران ، قضاوت های ذهنی و امید - مبنی بر مدیریت غیر مبتنی بر هدف پرهیز کنند.


یاد جمله شهید مطهری در مورد «تعرف الاشیاء باضدادها» افتادم:

این جمله در زبان اهل علم شایع است که «تعرف الاشیاء باضدادها» یعنی اشیاء از راه نقطه ی مخالف و نقطه ی مقابلشان شناخته می شوند و به وجود آنها پی برده می شود ... مثلاً نور و ظلمت. این دو را بشر به مقایسه ی یکدیگر می شناسد ... همچنین است علم و جهل. اگر فرض کنیم جهل در عالم نبود و بشر همه چیز را می دانست و در برابر هیچ حقیقتی نادانی خود را احساس نمی کرد و در روشنایی علم همه چیز برایش روشن و آشکار بود، با اینکه غرق در علم بود و همه چیز را با نور علم می دید، از خود علم غافل بود؛ همه چیز را می دید و می فهمید و به او التفات داشت الاّ خود علم که نمی توانست به او التفات داشته باشد. ولی وقتی که جهل در برابر علم آشکار شد و به کمک دستگاه گیرنده ی فکری آمد، التفات و توجّه نسبت به علم هم پیدا می شود؛ فهمیده می شود که او هم موجودی است از موجودات عالم. و لهذا حیوان توجّه به علم خود ندارد زیرا توجّه به جهل خود ندارد.
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۰۳
آبجی خانوم
به نظرم این ساعت یک دقیقه و 30 ثانیه از زمان درست جلوتر است و فکر می کنم این مشکل نیز به گردن دولت قبلی است! "

خدا وکیلی بعد از یک هفته توهین شنیدن هم زمان از اعتدالیون و مشاییون، روحم شاد شد با این حرف جناب اژه ای.
و البته به یقین این توهین شنیدن های دو جانبه تا انتخابات 96 ادامه داره

پی نوشت:
+گزارش خبری واکنش دولت به غارت 2 میلیارد دلاری آمریکا
+سیف: بی احتیاطی دولت قبل ...
+جهانگیری: با بی تدبیری دولت قبل ...
+عراقچی: بی احتیاطی دولت قبل ...
+کواکبیان: بی تدبیری دولت قبل ...
+ظریف: متاسفانه بی احتیاطی شده ...
+الف: پاسکاری مقصر حراج دو میلیارد دلاری اموال ایران
+مهدی محمدی: اگر اشتباه بود چرا دولت روحانی آن را تکرار کرد

بعدا نوشت:
پدر اومده برای نهار و داره از اخبار صحبت جناب ظریف رو گوش میده، یکم در مورد واکنش ها صحبت میکنیم. پدر معتقده نظر من در مورد دروغ هایی که این جماعت کلید سر توافق گفتند به نوعی تکفیر هست، و من معتقدم نظر پدر مورد اینکه اینها دروغ نمیگند بلکه راستش رو نمیگند یک نوع تطهیر (از اون دست تطهیرهای پدرانه ای که آقا داره) هست. آخرشم میگه" به اصطلاح تحصیل کرده های دور و برت رو نگاه کن ببین چجوری صحبت میکنند ، اینا هم مثل اونا. خانم دکتر ... اومده مغازه کیهان رو دیده میگه من میدونم شما مسلمانید ولی ..." . میگم "حتما گفته ولی چرا این نامسلمون ها رو میخونید".
دیگه داشتیم از خنده غش میرفتیم که مادر اومد متفرقمون کرد که تجمع بی جا مانع کسب است و از این حرفا. میریم که مجددا به خوندن مدیریت استراتژیکمون ادامه بدیم.
۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۳۳
آبجی خانوم