... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

کیبورد فرسایی های آبجی خانوم

... خُسر ...

پرسیدم کجا بودی؟
گفت رفته بودم پیش حاج آقا
من گمان کردم کسی از آقایان را دیده و مشغول بازی و صحبت شده
پرسیدم خب حاج آقا چی می‌گفت؟
گفت: «من دیدم حاج آقا یک کلاهی روی سرش دارد، به او گفتم این کلاه را مادرت برایت درست کرده؟ او هم گفت: بله، گفتم کلاهت را می‌دهی به من؟ گفت: این مال خودم است، لازمش دارم. برای تو یکی دیگر میخرم. من هم گفتم پس اگر میخواهی برای من بخری، صورتی اش را بخر...»
آنجا به این حرف‌های نهال خندیدم
وقتی برگشتیم خانه دوستانم تماس گرفتند و گفتند عکس های نهال در اینترنت منتشر شده که دارد با مقام معظم رهبری صحبت می‌کند و ایشان هم می‌خندند.
آنجا تازه فهمیدم که ماجرای کلاه صورتی جزئیات گفتگوی نهال با ایشان است.
عکس آقا را به نهال نشان دادم و گفتم از این حاج آقا کلاه صورتی خواستی؟ که تایید کرد و دوباره همان ماجرا را برایم تعریف کرد.

*

"اگر مجنون ...
... دل شوریده ای داشت

دل لیلی ...
... از او شوریده تـر بـــی"

تصویر: l1l.ir/751
متن: l1l.ir/7d7

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۱۳:۱۵ - دچارِ فیش‌نگار
    :)
  • ۱۵ آبان ۰۰، ۰۹:۲۵ - وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
    عجب
پیوندهای روزانه

۱۵۰ مطلب با موضوع «.............................. او» ثبت شده است

این مطلب رو که خوندم یاد صحبت های استاد آ... در مورد اسرائیلیات افتادم. از آدم ابولبشر (علیه السلام) گرفته تا حضرات نوح و موسی و داوود و سلیمان و عیسی (علیهم السلام) و همین طور رسول خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم). یادم هست یک جایی هم استاد مطیعی در  مبحث تاریخ اسلام داشتند در مورد اسرائیلیات راه پیدا کرده به کتب بعضی فرق اسلامی و نقش این تحریفات و اکاذیب نسبت داده شده به رسول الله (س) در توهین هایی که امروز جامعه غرب به اسم آزادی بیان به پیامبر (س) میکنه صحبت می کردند.

چندی پیش هم در سفرنامه ایتالیا یک خانم ایرانی این متن را دیدم : "از دیدگاه مسلمانان، داوود به عنوان پیامبر و فرستاده خدا شناخته می شود در حالیکه از دیدگاه مسیحیان، پادشاهی دادگستر بوده که در عین خصایص والای انسانی به تبع انسان بودنش، جایزالخطا و دارای نقاط تاریکی در زندگی خود بوده. و جالب اینکه اتفاقا" همان نقاط تاریک که بنده از ذکر آنها معذورم، دستمایه بسیاری از آثار هنری و نقاشیها در اروپا از رنسانس تا امروز بوده. اینجاست که گاهی آدم به دموکراسی و آزادی بیان موجود در غرب غبطه می خورد."

در مورد آزادی بیان که باز بر می گردیم به همون لینک ذکر شده در بالا اما در مورد باقی مطلب ...

هنر بعد از رنسانس تونست به تحریفات تجلی بده و در واقع با ابزار تجسم دادن، اونها رو ملکه ذهن مخاطب کنه تا جایی که امروز نه تنها در فلسفه ادیان غرب بلکه در بطن جوامع غربی دیگه اثری از قداست و عصمت برای مفاهیم الهی باقی نمانده. همون چیزی که امروز در کشورهای اسلامی هم گروهی زیادی مشغول به انجامش هستند ، در ایران خودمون هم افرادی مثل عبدالکریم سروش با نفی عصمت و زیر سوال بردن جنبه وحیانی قرآن همین مسیر رو در پیش گرفتند. و البته اهمیت این خوش خدمتی تا اون جا هست که نامش در لیست صد روشنفکر برتر جهان قرار بگیره ، حتی بالاتر از نوام چامسکی.

یادم هست وقتی معلم دوران راهنمایی مون از عصمت پیامبران و ائمه معصومین (علیهم السلام) می گفت ، در جواب پرسش "چرا؟" پاسخ ساده و واضحی داد: خود شما تذکر کسی که خودش مرتکب همون اشتباه شده باشه می پذیرید؟

حالا اگه عصمت انبیا ( یعنی حتی ممکن الخطا نبودن) جاش رو به جائز الخطا بودن بده اونوقت نه تنها بشر از هیچ فرمان الهی ای اطاعت نمیکنه بلکه راه برای بروز اون آزادی بی حد و حصر شیطانی هم باز میشه ...

پی نوشت :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْکَ الَّذینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذینَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرینَ لَمْ یَأْتُوکَ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ یَقُولُونَ إِنْ أُوتیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً أُولئِکَ الَّذینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظیمٌ

ای پیامبر ، کسانی که در کفر شتاب می ورزند، تو را غمگین نسازند [چه] از آنان که با زبان خود گفتند: «ایمان آوردیم» و حال آنکه دلهایشان ایمان نیاورده بود، و [چه] از یهودیان [آنان] که [به سخنان تو] گوش می سپارند [تا بهانه ای] برای تکذیب [تو بیابند] و برای گروهی دیگر که [خود] نزد تو نیامده اند خبرچینی [جاسوسی] میکنند، کلمات را از جاهای خود دگرگون می کنند [و] می گویند: «اگر این [حکم] به شما داده شد، آن را بپذیرید، و اگر آن به شما داده نشد، پس دوری کنید.» و هر که را خدا بخواهد به فتنه درافکند ، هرگز در برابر خدا برای او از دست تو چیزی بر نمی آید. اینانند که خدا نخواسته دلهایشان را پاک گرداند. در دنیا برای آنان رسوایی ، و در آخرت عذابی بزرگ خواهد بود.

(سوره مائده آیه 41 - از آیات مربوط به تحریفات منافقین و اسرائیلیات یهود)

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۲۲
آبجی خانوم
مرد باید به زن کمک کند تا عقب ماندگی هایی که در جامعه ما دارند را جبران کنند.
البته مراد از عقب ماندگی چیزهایی نیست که به تقلید از فرهنگ غرب در جامعه ما مطرح می کنند
بلکه مراد معرفت است، مراد تحصیلات است، مراد پیدا شدن روح اندیشه و تامل و تفکر در زن است.
ـــ آقا ـــ


+
وقتی یک آقای استاد دانشگاه وسط صحبت های به روز اقتصادی، بر میگرده به زن ها میگه شما برید به صحبت هاتون تو آشپزخونه برسید، وقتی یک آقای جوان وسط بحث کاملا جدی در مورد ادبیات، نقص اطلاعات خودش رو با لبخند زدن و گفتن اینکه دختر رو چی به این حرف ها میپوشونه، به تنها چیزی که بهش فکر میکنم این هست که "همیشه پای یک زن در میان هست". وقتی خانم های مذهبی فقط خودشون رو بند چی بپزم بکنند و خانم غیر مذهبی در بند چی بپوشم ، اون وقت مردهایی پرورش میدن که افکار زن رو صرفا در پختن و پوشیدن محصور میدونند و بس.

چقدر دلم میخواد بعضی وقتا داد بزنم بس کنید این حرفای خاله زنکی تون رو. (این هم ایراد خودم. فولاد هم نرم نرمک شکل میگیره ، با داد زدن که درست نمیشه)

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۴۹
آبجی خانوم

فرمود :

ﻣﺎ أوذی ﻧﺒﻲ ﻣﺜﻞ ﻣﺎ أوذﻳﺖ

ﻫﯿﭻ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮی ﺑﻪ اﻧﺪازه ﻣﻦ آزار و اذﯾﺖ ﻧﺪﯾﺪ.


و خدایش فرمود:

ﻗُﻞ ﻣﺎ اَﺳﺄﻟُﮑُﻢ ﻋَﻠَﯿﻪ ِ ﻣِﻦ اَﺟﺮ إﻻ ﻣَﻦ ﺷﺎء َ اَن ﯾَﺘﺨِﺬ َ إﻟﯽ َرﺑﻪ ﺳﺒﯿﻼ (57ﻓﺮﻗﺎن). ﺑﮕﻮ ﻣﻦ از ﺷﻤﺎ ﻫﯿﭻ اﺟﺮی ﺑﺮای رﺳﺎﻟﺘﻢ ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﻫﻢ ﻣﮕﺮ اﯾﻨﮑﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺨﻮاﻫﺪ ﺑﻪ ﺳﻮی ﭘﺮوردﮔﺎر ﺧﻮﯾﺶ راﻫﯽ ﺑﺮﮔﺰﯾﻨﺪ.

ﻗُﻞ ﻻ أﺳﺄﻟُﮑُﻢ ﻋَﻠَﯿﻪ ِ اَﺟﺮا إﻻ اﻟﻤَﻮَدة َ ﻓِﯽ اﻟﻘُﺮﺑﯽ (23ﺷﻮری). ﻣﻦ از ﺷﻤﺎ ﻫﯿﭻ اﺟﺮی ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﻫﻢ ﻣﮕﺮ ﻣﺤﺒﺖ ورزی ﺑﻪ ﻧﺰدﯾﮑﺎﻧﻢ.

ﻗُﻞ ﻣﺎ ﺳَﺌَﻠﺘُﮑُﻢ ﻣِﻦ اَﺟﺮ ﻓَﻬُﻮ َ ﻟَﮑُﻢ (47ﺳﺒﺄ). ﺑﮕﻮ ﻣﻦ ﻫﺮ آﻧﭽﻪ اﺟﺮ از ﺷﻤﺎ ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﺧﻮدﺗﺎن اﺳﺖ.


ما

خودِ ما

سپاسگزار رسالش بودیم؟!

اصلا یادمان بود باید از مردی که نور خدا را باز در دل بشریت روشن کرد سپاسگزار باشیم؟

***

آقا :

امروز بشریت به دو جریان ناشی از بعثت نیاز تام دارد: یکی برانگیخته‌ شدن فکر و اندیشه است و یکی تهذیب اخلاق .

اگر این دو تأمین شد، خواسته‌ های دیرین بشریت تأمین خواهد شد؛ عدالت تأمین خواهد شد، سعادت تأمین خواهد شد، رفاه دنیا تأمین خواهد شد. مشکل اساسی در این دو بخش است. (۱۳۹۱/۳/۲۹)

***

دریافت مبحث شیرین عیدی

سوره علق رو که همه خوندیم و میدونیم اولین آیات نازل شده بر پیامبر (ص) از این سوره بود. این فایل رو هم من از دوستی عیدی گرفتم و میخوام عیدیم رو با دوستان تقسیم کنم. عیدتون مبارک و التماس دعای عاقبت به خیری

حرف هایی از سوی خدا

اللهم عجل لولیک الفرج بحق فاطمة الزهرا(س)

  اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین

اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۱۳
آبجی خانوم
من از پروردگارِ خود حیا می کنم چیزی را از تو درخواست نمایم و چیزی را بخواهم که تو توان برآوردن آنرا نداری.

حضرت زهرا (س) خطاب به امیرالمومنین (ع)
امالی طوسی ج2. ص228

+
ی یادی هم بکنیم از اون خانمهایی که جفت پاشون رو می کنند تو ی لنگه دمپایی که حتما باید فلان چیز رو برام بخری یا بریم فلان جا مسافرت
۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۱۳
آبجی خانوم

صدای ساز و آواز بلند بود. هر کس که از نزدیک آن خانه می گذشت، می توانست حدس بزند که در دون خانه چه خبرهاست. بساط عشرت و می گساری پهن بود و جام می بود که پیاپی نوشیده می شد.
کنیزک خدمتکار درون خانه را جاروب زده و خاکروبه ها را در دست گرفته از خانه بیرون آمده بود تا آنها را در کناری بریزد. در همین لحظه مردی که آثار عبادت زیاد از چهره اش نمایان بود و پیشانی اش از سجده های طولانی حکایت می کرد از آنجا می گذشت، از آن کنیزک پرسید: صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟

- آزاد !

+ معلوم است آزاد است. اگر بنده می بود پروای صاحب و مالک و خداوندگار خویش را می داشت و این بساط را پهن نمی کرد.

رد و بدل شدن این سخنان بین کنیزک و آن مرد موجب شد که کنیزک مکث زیادتری در بیرون خانه بکند. هنگامی که به خانه برگشت اربابش پرسید: چرا اینقدر دیر آمدی؟

کنیزک ماجرا را تعریف کرد و گفت مردی با چنین وضع و هیئت می گذشت و چنان پرسشی کرد و من چنین پاسخی دادم.

شنیدن این ماجرا او را چند لحظه در اندیشه فرو برد. مخصوصا آن جمله "اگر بنده می بود از صاحب اختیار خود پروا می کرد" مثل تیر بر قلبش نشست. بی اختیار از جا جست و به خود مهلت کفش پوشیدن نداد. با پای برهنه به دنبال گوینده سخن رفت. دوید تا خود را به صاحب سخن که جز امام هفتم حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نبود رساند. به دست آن حضرت به شرف توبه نائل شد و دیگر به افتخار آن روز که با پای برهنه به شرف توبه نائل آمده بود کفش به پا نکرد.

او که تا آن روز به "بشر بن حارث بن عبدالرحمن مروزی"  معروف بود، از آن به بعد لقب "الحافی" یعنی "پابرهنه" یافت و به "بشر حافی" معروف و مشهور گشت. تا زنده بود به پیمان خویش وفادار ماند، دیگر گرد گناه نگشت. تا آن روز در سلک اشراف زادگان و عیاشان بود ، از آن روز به بعد در سلک مردان پرهیزکار و خدا پرست در آمد.

پی نوشت :

جلد دوم این کتاب اولین اثری بود که از شهید مطهری خوندم. دوران راهنمایی بودم . اونقدر خوندمش که ورق ورق شد.

این کتاب رو از دست ندید. هر آنچه امروز بهش نیاز داریم از اخلاق و عبادت و کار و اقتصاد و ... در قالب بیان روانی از روایات معتبر درش ذکر شده.

روحت شاد استاد

+

روز معلم رو باید به مادرم که من رو با کتاب مانوس کرد ، به پدرم که سخاوتمندانه (اصلا هم دعوامون نمیشد سر اینکه کتاباش رو بهم میریختم، اصلا) کتاب هاش رو در اختیارم میذاشت ، و خانم البرزی معلم راهنماییم که هنوز صداش تو گوشم هست که میگفت " امین چشم ها و دستاتون باشید" تبریک میگفتم ...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۵۳
آبجی خانوم
زن اگر فرصت و فراغت داشته باشد، بچه داری مانع او نگردد، شوق و علاقه و نیرو و توان جسمانی داشته باشد و بخواهد وارد فعالیت های اجتماعی، سیاسی و یا اقتصادی شود، مانعی ندارد.
اما اینکه او را وادار و مجبور کنند، نه.
این را اسلام از زن نخواسته.
این یک نوع تحمیل بر زن به حساب می آید.
ــ آقا ــ


+
و اما شوهری که بگه جان بکن خرجت رو در بیار ...
۱۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۱۳
آبجی خانوم

اگر دیدید که همسرتان یک نقطه عیبی دارد ـ هیچ انسانی بی عیب نیست ـ و مجبورید او را تحمل کنید، که او هم همزمان، یک عیبی را از شما تحمل می کند. آدم عیب خودش را که نمی فهمد، عیب دیگری را می فهمد. پس بنا را بگذارید بر تحمل. اگر چنانچه قابل اصلاح است، اصلاحش کنید. اگر دیدید کاری نمی شود کرد، با او بسازید.

-- آقا --

+ لحظه آخری که خواستم این پیام رو بفرستم گفتم "خب بسازه که چی بشه!" بعد یاد این دو تا حدیث افتادم و +اصل معامله افتادم ...

رسول خدا صلّی الله علیه و آله:

هر مردی که بر بد اخلاقی همسرش برای خدا شکیبایی کند خدا برای صبر وی در هر بار، پاداشی همانند پاداش صبر ایّوب سلام الله علیه در برابر بلای او به وی می‌دهد. (جامع الاخبار. ص102 و 103)

هـر زنى که در بـرابر بـد اخلاقى شـوهـرش صبر و شکیبایى ورزد ، خداوند همانند (ثواب) آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون) به او عطا کند . (بحار الأنوار ج103. ص247. ح30 و منتخب میزان الحکمة ص254)

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۱۵
آبجی خانوم
انسان اگر به پویش و حرکت و جنبش و تلاش خودش نگاه بکند، اگر به خویشتن خویش بازگردد، اگر آهنگ زندگیش را به دقت بنگرد، مى بیند زندگى انسان اگر صرفاً بر پایه محاسبات و برنامه ریزى ها و جهت یابى هاى عقل حسابگر باشد زندگى او پوچ و بى معنى است. مثلاً مى نشیند با خود حساب مى کند که امروز من یک جوان پانزده ساله هستم، دوره راهنمایى را تمام کردم و باید به دبیرستان بروم. خوب، به کدام رشته بروم بهتر است؟ "بهتر است" یعنى چه؟ یعنى کدام رشته بروم پول بیشترى به دست مى آورم؟ کدام رشته بروم ریاست بیشترى خواهم داشت؟ این "بهتر" یعنى چه؟ اگر بخواهد این "بهتر" را در محاسبات و معادلات عقل حسابگر پیدا بکند، دست بالا این مى شود که کدام رشته با استعدادهاى من مناسبتر است و براى من بازدهى بیشتر دارد. حالا اگر از آنهایى باشد که تاکنون پول ندیده باشد، به عمرش ریاست ندیده باشد، تمنیات نفسانیش سرکوب شده باشد، یک چند صباحى دلش به درخشیدن ها و به مال و به ریاست رسیدن ها و به دیگر تمنیات نفسانى دست یافتن خوش مى شود، یعنى سرگرم مى گردد ولى وقتى چند سالى گذشت و پولها را پیدا کرد، ریاست هم پیدا کرد، تمنیات دیگرش هم به او رسید، مى گوید خوب حالا دیگر چه؟ حالا از این به بعد چه؟ به عقب برمى گردد مى گوید خوب این چند سال چه کار کردیم؟ به چه رسیدیم؟ و برایش یک احساس و یک دریافت بیشتر نمى ماند و آن اینکه زندگى، هیچ و پوچ است.
ریشه سلطه نیهیلیسم و پوچ انگارى بر ذهنیت بخش عظیمى از انسان ها و جوامع پیشرفته صنعتى در همین است. در این رابطه که انسان هر چه بهره مندتر و به آرزو رسیده تر باشد، خطر نفوذ احساس پوچى و هیچى در او بیشتر است. براى اینکه آنهایى که هنوز به خیلى چیزها نرسیده اند. ذهنیت شان به همان چیزهایى که به آنها دست نیافته اند متمرکز است و فرصت این اندیشه بالاتر و این حساب و محاسبه اساسى تر را پیدا نمى کنند. اما اگر آدم همه اینها را طى کرد و در آخر دید که حالا چه شد، مى بیند هیچ است.
شما با این آدم هاى همه فن حریفِ پنجاه شصت ساله جوامع یا قشرهاى مرفه و به رفاه رسیده و اشباع شده از نظر مادى صحبت کنید! در اکثریت نزدیک به اتفاق آنها، زمینه هاى احساس پوچى را مى بینید. سال هاى آخر زندگى به قدرى براى اینها بى معنى یا کم معنى و کم محتواست که واقعاً یک مرده غذاخور هستند، دلمرده و بهت زده اند.
در این جوامع، بسیارى از جوان ها که در خانه، کارخانه، اداره، باشگاه، کنار دریا و مراکز عیش و نوش به این آدم هاى چهل پنجاه ساله افسرده بى رمقِ بى نورِ درون تاریکِ خمودِ خموش برخورد کرده اند، این سؤال برایشان پیش مى آید که زندگى چیست؟ بگذار این بیت آخر قصیده را در همان اول قصیده بخوانیم؛ مگر مرض داریم بیست سى سال پدر خودمان را در بیاریم تا به آن آخر برسیم. نیهیلیسم به این شکل در جوامع پیشرفته رشد مى کند؛ یعنى اول آنهایى که همه چیز را پشت سر گذاشتند احساس پوچى مى کنند بعد این جوانها وضع دلمردگى، افسردگى، بى نورى و بى فروغى زندگى آنها را مى بینند و از همان اول به این فکر مى افتند. به همین دلیل به همه چیز پشت پا مى زنند، هیپى مى شوند، قلندر مى شوند و مى گویند اگر قرار بر این است، پس بگذار از اول قلندرى کنیم؛ بى خود سى سال پدر خودمان را براى چه در بیاوریم. بر طبل بى عارى مى زنند که آن هم عالمى دارد ...
اگر آرمان زندگى به این مادیات منحصر شد کم و زیادش تفاوت ندارد. فقط انسان تا اشباع نشده به دنبالش مى دود ولى وقتى اشباع شد چه؟ مى بیند هیچ! "والّذین کَفَرُوا اَعمالُهم کَسرابٍ بِقیعةٍ یحسبه الظَّمئانُ مآء حتّى اِذا جاءه لَم یجِده شَیئاً و وجد اللّه عِنْده ..." (39 نور) . تمام تلاش ها و کارهاى انسان هاى بى ایمان و خدا گم کرده و ضالین و سرگشته و بى هدف، نظیر سرابى است که تا آدم به آن نرسیده دنبالش مى دود؛ سرابى در بیابانى در برابر انسان تشنه سیراب نشده اى؛ سرابى در بیابانى، تالابى در بیابانى، در برابر دیدگان حریص تشنه اى که از دور آن را آب مى پندارد ولى وقتى به آن مى رسد مى بیند چیزى نیست.
اگر انسان به آن نقطه رسید که دید چیزى نیست و توانست به خود بیاید و بیدار بشود، توانست به آنجا برسد که بفهمد اینها همه حجاب و پرده بود و رخ دلدار را در آنجا بیابد، به سعادت رسیده است. اما اگر آنجا که رسید نتوانست به این بیدارى برسد، با دو دست بر سرش مى زند که خاک بر سرم، اینهمه دویدم و حالا هیچ، آن وقت براى او یک چیز بیشتر نمى ماند؛ یا مرگ یا زندگىِ چون مرگ یا بدتر از مرگ.
براى انسانِ حسابگر، انگیزه ها، معشوق ها، خواست ها، خواسته ها و محبوب ها وجود دارد. وقتى این انسان حسابگر به آنها رسید و اشباع شد تازه مى بیند که همه قافیه ها را یک جا باخته؛ دیگر براى او عشقى، محبتى، گرمایى، فروغى و آتشى نمى ماند، درحالى که انسان تا وقتى زنده است که عشقى داشته باشد. زندگى بى عشق مردگى است. همه انسانهایى که زود بفهمند 1)زندگى بى عشق مردگى است، 2)همه این معشوق ها و محبوب ها و خواسته ها موقت و گذراست و درخور آن نیست که عشق انسان بماند و عشق انسان باشد، همه اینها خیلى آسان، آسانِ آسان به خدا مى رسند؛ آنکه "یحِبهم و یحِبونه" است. چه جور؟ مختلف ...

پی نوشت :
شکی نیست که آدمی برای مادیات هم باید هدف و برنامه داشته باشد، کسب روزی حلال در کنار توکل و همت نیاز به برنامه ریزی نیز دارد. به همین دلیل هیچ کشاورزی وسط گرمای تابستان گندم نمی کارد. بحث سر "صرفا" و "انحصار" در مادیات هست.
۹ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۲۲
آبجی خانوم

در مبحث ماهیت بررسی و انتخاب استراتژی نوشته :

زمانی یک تحصیلکرده گمنام گفت: " اگر شما فکر می کنید کسب دانش پر هزینه است بهتر است جهل را بیازمایید." میتوان مفهوم یا معنایی که در این گفتار نهفته است در مورد تعیین هدف های بلند مدت هم به کار برد . استراتژیست ها باید سعی کنند از راه های زیر - مدیریت مبتنی بر استقراء ، بحران ، قضاوت های ذهنی و امید - مبنی بر مدیریت غیر مبتنی بر هدف پرهیز کنند.


یاد جمله شهید مطهری در مورد «تعرف الاشیاء باضدادها» افتادم:

این جمله در زبان اهل علم شایع است که «تعرف الاشیاء باضدادها» یعنی اشیاء از راه نقطه ی مخالف و نقطه ی مقابلشان شناخته می شوند و به وجود آنها پی برده می شود ... مثلاً نور و ظلمت. این دو را بشر به مقایسه ی یکدیگر می شناسد ... همچنین است علم و جهل. اگر فرض کنیم جهل در عالم نبود و بشر همه چیز را می دانست و در برابر هیچ حقیقتی نادانی خود را احساس نمی کرد و در روشنایی علم همه چیز برایش روشن و آشکار بود، با اینکه غرق در علم بود و همه چیز را با نور علم می دید، از خود علم غافل بود؛ همه چیز را می دید و می فهمید و به او التفات داشت الاّ خود علم که نمی توانست به او التفات داشته باشد. ولی وقتی که جهل در برابر علم آشکار شد و به کمک دستگاه گیرنده ی فکری آمد، التفات و توجّه نسبت به علم هم پیدا می شود؛ فهمیده می شود که او هم موجودی است از موجودات عالم. و لهذا حیوان توجّه به علم خود ندارد زیرا توجّه به جهل خود ندارد.
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۰۳
آبجی خانوم

نشسته بودیم روی نیمکت رو به درختها و هر از چندگاهی برای اشعه های دم غروب خورشید که از لا به لا برگها رخ نشان میدادن دستی تکون میدادیم. حرفمون رسید به مراسم هفتم آخرین شهید مدافع حرم استان و نو عروسی که هشت ماه بیشتر از وصال معشوقش نمیگذشت. لحظه ای سکوت کرد و بعد گفت "راستی چرا ندیدمت؟". گفتم "من هم کسی از بچه ها رو توی اون شلوغی ندیدم فقط دیدم ی نفر بلند شد و برام دست تکون داد که رفتم جلو دیدم فاطمه ست". و فاطمه هم خواهر شهید هست ، شهید مبارزه با تروریست های پژاک و او فاطمه رو بهتر و بیشتر از من میشناسه. نگاهم کرد و گفت "سخته ". گفتم "بله سخته ولی چاره چیه؟". نگاهم کرد. گفتم" از محرم فقط بسنده کنیم به اشک ریختن؟". لبخندی زد و گفت "پس خدا نصیبمون کنه ، هر چند ما که از این شانس ها نداریم". گفتم " نصیبمون هم نشه تازه میشیم مثل آسیه". چپ نگاهم کرد "چی میگی؟!". گفتم "خداست و عاشقانه هاش،  برای خدا تکلیف قائل نشیم، دوست داره ، عشقش میکشه یکی بشه آسیه ، یکی زینب". خندید و خندیدم تا پنهون کنم آتشی رو که به جانم زد روضه های در دل خوانده ...


این روزها نام بانو که میاد سخنرانی سید اولین چیزی هست که از ذهنم میگذره ...


«لبیک یا حسین» نَحنُ سَوفَ نَبقی هُنا وسَوفَ یَبقی نِدائُنا أن یَفهَمَهُ الإِمِرِکیّین . أمِرِکیّیون لا یَعرِفون ماذا یَعنی «لبّیکَ یا حُسَین» . «لَبّیکَ یا حُسَین» یَعنی أنَّکَ تَکونُ حاضِراً فی المَعرَکَة وَلو کُنتَ وَحدَه وَلو تَرَکَکَ النّاس وَاتَّهَمَکَ النّاس وَخَذَلَکَ النّاس. «لبّیکَ یا حُسَین» یَعنی أن تَکونَ أنتَ و مالُکَ وَ أهلُکَ وَ أولادُکَ فی هذه المَعرَکة. «لََبَّیکَ یا حُسَین» یَعنی أن تَدفَعَ الاُمُّ بِوَلَدِها لِیُقاتل فَإذا استُشهِدَ و اهتُزَّ رأسُه وَ اُلقیَ بِهِ إلی آُمِّهِ فوَضعتهُ فی حِجرِها وَ مَسَحَ الدَّمَ و التُّرابَ عن وَجهِهِ وَ قالَت لَهُ راضیَةً مُحتَسِبَةً بَیَّضَ اللّهُ وَجهَکَ یا بُنَیَّ کَما بیَّضتَ وَجهی عِندَ فاطِمَةَ الزَّهراءِ یَومَ القیامَة. هذا یَعنی «لََبَّیکَ یا حُسَین». «لَبَّیکَ یا حُسَین» یَعنی أن تأتی الاُمُّ وَ الاُختُ وَ الزّوجَة لِتُلبِسَ زوجَها أو أخاها أو إبنَها جامةَ الحَرب و تَدفَعُه إلی الجِهاد. «لبّیکَ یا حسَین» یَعنی أن تُقَدِّمَ زَینَبُ لأخیها الحُسَین جَوازَ المَنیَّةِ و الشَّهادة . هذا یَعنی «لََبَّیکَ یا حُسَین» . وَ بِهِ نَختُم لِیَسمَعَهُ العالم . العَمَل إذا احتاجوا الینا فی ساحةٍ اُخری. لَن نکونَ حَمَلَةَ الأکفانِ فَقَط وَ إنَّما سَنَکونُ حَمَلَةَ الأکفانِ وَ السِّلاح. وَالخِتام «لَبَّیکَ یا حُسَین» دریافت ترجمه


اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ وَلِیِّ اللهِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِیِّ اللهِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا عَمَّةَ وَلِیِّ اللهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکـاتُهُ
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ عَرَّفَ اللهُ بَیْنَنـا وَبَیْنَکُمْ فِى الْجَنَّةِ
وَحَشَرَنـا فی زُمْرَتِکُمْ، وَاَوْرَدَنـا حَوْضَ نَبیِّکُمْ
وَسَقـانـا بِکَاْسِ جَدِّکُمْ مِنْ یَدِ عَلِیِّ بْنِ اَبی طـالِب
صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ
اَسْئَلُ اللهَ اَنْ یُرِیَنـا فیکُمُ السُّرُورَ وَالْفَرَجَ
وَاَنْ یَجْمَعَنـا وَاِیّـاکُمْ فی زُمْرَةِ جَدِّکُمْ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ
وَاَنْ لا یَسْلُبَنـا مَعْرِفَتَکُمْ، اِنَّهُ  وَلِیٌّ قَدیرٌ
رزق امشب : سر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود

رزق امشب : هر دختری که زینب کبری نمی شود
پی نوشت :
التماس دعای عاقبت بخیری ...
۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۲:۱۴
آبجی خانوم